دانلود فایل ها در مورد : بررسی رابطه سلامت روان و پایگاههای هویت و منبع کنترل با اختلالات ... |
۲-۳-۷-نوسان در پیوستار کا نون کنترل :
گفتیم این ادراک ناخودآگاه از ثبات نسبی برخوردار است. این گفته بدان معناست که امکان تغییر و جابه جایی در روی این پیوستار وجود دارد. راتر همواره تأکید کرده است که انتظارات کلی به شیب تعمیم اشاره دارند و تحت شرایط خاص، کسی که عموماً احساس کنترل درونی بالایی دارد، ممکن است به این باور برسد که پیامد رفتارش عمدتاً ناشی از شانس، یا رفتار افراد قدرتمند است )فیست و فیست، ۱۹۹۴). بررسیها نشان داده اند که کودکان، همزمان با رشد خود جهت گیری درونی پیدا می کنند. کنترل درونی از اواخر نوجوانی افزایش مییابد و تا سنین پیری در همان سطح باقی میماند(شولتر، ۱۹۹۸).این واقعیت را میتوان با نظریه اخلاقی کلبرگ مقایسهکرد که عملکرد افراد ابتدا براساس قوانین و نظارت اجتماعی است و در مراحل پایانی رشد خلاقی، افراد در مورد رفتارها بر اساس وجدان و احساس مسئولیت قضاوت می کنند. در زنان بیرونی بودن، پس از طلاق افزایش میبابد و بعد از مدتی به درونی بودن میگراید. زنانی که به وسیله ی همسران خود مورد بدرفتاری جسمانی قرار گرفته اند، در مقایسه با زنانی که مورد بدرفتاری قرار نگرفته اند، بیشتر به کانون کنترل بیرونی گرایش دارند. افراد طبقات پا یین اجتماع و کسانیکه جزء گروه های اقلیت هستند )بهاستثنای شرقیها( دارای جهت گیری بیرونی هستند( شولتر، ۱۹۹۸). راتر معتقد است که هم موقعیت و هم مشخص، در احساسهای کنترل شخصی دخالت دارند. در احساسهای کنترل شخصی دخالت دارند. بنابراین کسی که در یک موقعیت، انتظار کلی برای موفقیت دارد ممکن است در موقعیتی دیگر، احساس کنترل شخصی کمی داشته باشد(فیست و فیست ۱۹۹۴ ).
۲-۳-۸- پیآمدها و تأثیرات کانونکنترل :
بهداشت جسمانی: افراد درونی از نظر جسمی سالمتر می باشند. آنان مستعد داشتن فشارخون پا یین تر و حمله های قلبی کم تری هستند و اگر دچار حمله ی قلبی شوند، با کارکنان بیمارستان بیشتر همکاری می کنند و احتمالاً زودتر از بیماران بیرونی، از بیمارستان مرخص میشوند. آ نها نسبت به بهداشت خود محتاطترند و به احتمال بسیار در مقایسه با بیرونیها هنگام نشستن در اتومبیل بیشتر از کمربند ایمنی استفاده می کنند، بیشتر به ورزش میپردازند و بیشتر سیگار را ترک می کنند )شولتر، ۱۹۹۸(. مثلا پژوهشها نشان میدهد که بیماران مسلول درو نگرا از شرایط خود، آگاهی بهتری دارند، برای حفظ سلامتی خود بیشتر نیرو صرف میکنند و در مقایسه با افراد برو نگرا بیشتر موفق می شوند(گنجی ،۱۳۸۰ ).
سلامت روانی و هیجانات منفی: طبق نظریه راتر افراد مبتلابه اختلالهای عادت، باید منبع کنترل بیرونی داشته باشند. یعنی، آنها معتقدند که سرنوشت یا رفتار بوالهوسانه یا ناپایدار دیگران بر زندگی آنها حاکم است. آنها باور دارند که نمی توانند جلوی خودشان را از انجام دادن رفتارهای ناسالم بگیرند. پژوهشگران رابطه بین عادتهای ناسالمی مانند سیگار کشیدن، مصرف الکل و خوردن نامعقولراباکانون کنترلبررسیکرده اند نتایج نشان دادکه افراد بیرونی بالا،اختلالهای عادتبیشتریداشتندفیستوفیست، (۱۹۹۴).شواهدی در دست است که نشان میدهد افراد درونی از بهداشت روانی بهتری برخوردارند آنان کمتر دچار مسائل هیجانی می شوند و کمتر به الکل روی می آورند، آنان بین همسالان خود محبوب هستند و در موقعیتهایی که از میان شقوق مختلف باید دست به انتخاب بزنند، احساس انتخاب شخصی بیشتری دارند. آنان کمتر دچار اضطراب و نشانه های روانپزشکی میشوندشولتز(۱۹۸۸)اما بیرونیها عصبی، تحریک پذیر، مملو ازکینه، بی اعتماد و افسرده هستند و عزت نفس پایینی دارند. آ نها دنیا را خصمانه وخطرناک میبینند و معتقدند که برای تغییر دادن اوضاع، کاری از دست آ نها بر نمیآید.آنها همیشه در دریایی از دلسردیها غوطه میخورند و معتقدند که نمی توانند هیچ رویداد شادی آوری ایجاد کنند (گنجی،۱۳۸۰ ).
موفقیت و شکست: وقتی فردی بسیاردرونی، در آزمونی نمره کمی بگیرد، میگویدمن به اندازه کافی باهوش نیستم تا از عهد ه این آزمون برایم، من قدرت ذهنی لازم را برای این آزمون ندارم، فردی با کانون درونی غیرافراطی میگوید: چون به انداز ه کافی مطالعه نکردم، شکست خوردم، تفسیر فرد از این رویدادبر عواملی متمرکز است که مربوط به او هستند وبنابراین می تواند آنها را کنترل کند(گراو،۲۰۰۱ ). درونیها در مدرسه و در آزمو نهای هنجارشده پیشرفت تحصیلی نمرات بالاتری میگیرند. پژوهشها نشان داده است که این افراددر تکالیف آزمایشگاهی در سطح بالاتری عمل می کنند، کمتر تحت تأثیر کوششهای دیگران قرار دارند و در مقابل تلاش دیگران برای ترغیب و اجبار مقاومتر، درک کنندهتر، کنجکاوتر و درپردازش اطلاعات کاراتر هستند،آ نها تمایل دارند راهبردهای خوب را نگهدارند و راهبردهایی را که با شکست روبه رو میشوند، کنار بگذارند. راتر از این مشاهده شگفت زده شد که افراد درونی بعد از شکستهای مکرر، انتظارات خود را کاهش ندادند. آ نها حتی بعد از چندین رفتار تقویت نشده، احساس کنترل شخصی زیاد را حفظ کردند. این گرایشهابه خصوص در موقعیتهایی وجود داشتندکه افرادکه مطمئن نبودند پیامد رفتارشان ناشی از مهارت آنها یا پیشامد تصادفی است (فیست و فیست ،۱۹۹۴). افراد بیرونی طبق مشاهدات راتر حتی بعداز تجربه کردن موفقیت، احساس کنترل شخصی خود را افزایش ندادند. آنان پیامدهای موفقیت آمیزخود را به صورت شانس یا تصادف توجیه کردند بیرونیها با این خطرروبه رو هستند که حتی پس از موفقیت روش خود راتغییر دهند و روشی را نگهدارند که شکست خورده درست مثل این است که آ نها به خود میگویند خوب، این روش، این بار موفقیت آمیز نبوده است. احتمالا دفعه ی بعد موفقیت آمیز خواهد بود. گفته می شود که بیرونیها از خطای ادراکی شر ط بندی رنج میبرند، مثلاً اگر کسی ده بار متوالی یک سکه را به هوا بیندازد و هر د ه بار شیر بیاید، بار یازدهم خواهد گفت که این بار خط خواهد آمد. در حالیکه افراد تیپ درونی از خود خواهند پرسید که نکند هردو طرف سکه شیرباشد( گنجی،۱۳۸۱).
۲-۳-۹-شکل گیریکانونکنترل:
راتر معتقد است که افراد، کانون درونی وبیرونی را مانند سایر ویژگیهای شخصیت درطول رشد خود یاد میگیرند)گنجی، ۱۳۸۰)شواهد حاکی از آن است که کانون کنترل دردوران کودکی آموخته می شود. الگوی خاصی از رفتارهای والدین مسئول آموختن جهتگیری درونی است. والدین این کودکان قویاً حمایت کنندهاند، پیشرفت را می ستایند)تقویت مثبت(ودر انضباط خود ثابت قدم عمل می کنند. آنان از نظرنگرشی، اقتدار طلب نیستند. هرچه فرزندان آنان بزرگتر میشوند، این والدین استقلال را بیشترتشویق می کنند و این کار را با کمتر درگیر شدن درکار آنان عملی میسازند)شولتز،۱۹۹۸) ادراک تعمیم یافته ی بیرونی، پیامدهای منفی بر رفتار و هیجانات فرد دارد. این ادراک حتی برسلامت جسمی و امکان موفقیت و پیشرفت هم تأ ثیری منفی دارد. پس باید برای افراد بیرونی کاری کرد. شرایط موقعیتی گاهی موجب تغییر کانون کنترل از درونی به بیرونی می شود. اگر تغییر از مثبت به منفی ممکن باشد، پس برعکس آن نیز امکان دارد. این ویژگی شخصیتی آموختنی است. پس امکان تغییر آن از طریق یادگیری مجدد وجود دارد. اماتغییر دادن رفتاری که در طول عمر آموخته شده،همیشه کار دشواری است. اگر عرصه فرد درمقیاس درونی بودن،متوسط و در مقیاس بیرونی یا افراد معتقد به شانس بالاباشد، برای تغییر تلاش زیادی لازم است. شانس یا قدرت کسانی که میخواهند شما را تحت کنترل خودداشته باشند بر شما تأثیری نخواهد داشت. اگرخودتان را گول میزنید که نمی توانید در موقعیت خود هیج تغییری به وجود آورید، کمی درنگ کنید)گنجی، ۱۳۸۰ ( ابتدا کانون کنترل خود را بررسی کنید. برای این کار به روش پاسخگویی به وقایع و نوع تغییر آ نها توجه کنید، تا به حال باید سبک خاص خود را شناخته باشید. این دانش و بینش به شما قدرتی میدهد تا بر زندگی مسلط شوید. اوّلین گام مهم پرداختن به این عامل درونی، همین دانش و بینش است )مک گراو، ۲۰۰۱ ). سپس به افرادی بیاندیشید که با شرایطی شبیه شما روبهرو بود هاند و بر اثر روش های خود توانسته اند آنها راتغییر دهند. به دفعاتی فکر کنید که تلاشهای شما موفقیت آمیز بوده و از آ نها نتیجه گرفتهاید.اگر برخی امور به طور کامل خارج از کنترل ماست در عوض اعتماد به اینکه تلاشهای ما می تواند بارور باشد،راه را برای یک زندگی شاد،سالم و توأم با خوشبختی بازمینماید )گنجی، ۱۳۸۷). یکی از راه های تغییر کانون کنترل، تعامل گروهی با افرادی است که دارای کانون کنترل سالمی هستند. در گروه، افراد از تجارب یکدیگر یاد میگیرند و در موردشیو ه های عملکرد خود بازخورد دریافت می کنند.
۲-۳-۱۰-پرورش دادن منبع کنترل در کودکی :
شواهد حاکی از آن هستند که منبع کنترل در کودکی آموخته می شود و مستقیماً با رفتار والدین ارتباط دارد. عقاید کنترل بیرونی احتمالاً توسط کودکانی ابراز می شوند که در خانه های بدون الگوی نقش مردانه بزرگ شده اند در ضمن، عقاید کنترل بیرونی با تعداد خواهر- برادرها افزایش می یابد. یک پژوهشگر نتیجه گرفت که کودکان در خانواده های بزرگ تک والد که زنان سرپرستی آنها را بر عهده دارند به احتمال بیشتری منبع کنترل بیرونی را پروش می دهند (اشنویند، ۱۹۹۵) . معلوم شده است والدین کودکانی که از منبع کنترل درونی برخوردارند بسیار مایت کننده بوده و آنها را برای موفقیت تحسین می کنند، و در روش انضباط خود با ثبات هستند. هنگامی که این کودکان بزرگتر می شوند، این والدین با ترغیب کردن استقلال، به تقویت کردن جهت گیری درونی ادامه می دهند.
عتنئ
۲-۴-اختلالات تغذیه :
DSM_IV_TR اختلالات تغذیه را به دو گروه عمده طبقه بندی می کند ،الف)اختلال تغذیه و خوردن نوزادان یا کودکان کم سن و سال که به نابسامانی های تغذیه و خوردن مداوم همراه است و ب) اختلالات خوردن که با نابسامانی های جدی در رفتارهای خوردن مشخص می شود .دلیل تفکیک اختلالات ونابهنجاری های خوردن به دوحوزه گسترده براساس سن شروع و تشابه علائم است .اختلالات تغذیه و خوردن نوزادان یا کودکان کم سن و سال بین اختلالات تشخیص زود هنگام در نوزادی ،کودکی یا نوجوانی قرار می گیرند درحالیکه شروع کم اشتهایی روانی[۷۳] وپراشتهایی روانی [۷۴] دیرتر اتفاق می افتد(یازده سالگی تا جوانی ).اگرچه رده بندی بین المللی بیماریها[۷۵] ،چاقی را به عنوان یک بیماری پزشکی عمومی رده بندی می کند ،در DSM_IV_TR به عنوان یک اختلال تلقی نمی شود. بنابراین این طبقه بندی مشخص نمی کندکه آیا فاکتورهای روانشناختی به یک مورد خاص چاقی مرتبط هستند.این فاکتورها باید تحت فاکتورهای روانشناختی موثر بر بیماری پزشکی مورد توجه قرار گیرند .
۲-۴-۱-کم اشتهایی روانی و پراشتهایی روانی:
افراد مبتلا به کم اشتهایی روانی وپراشتهایی روانی چندمشخصه مشترک دارند،شروع اختلال خوردن اغلب بعد از یک دوره رژیم سخت آغاز می شود ، افراد مبتلا به این اختلالات به احتمال زیاد در مورد زنانی اتفاق می افتد که می خواهند لاغر باشند و درعین حال به غذا فکر می کنند . هردو،ترسازچاق شدن را دارند و حس بدشکلی و وزن بالای بدن را دارند . علی رغم تعدادی از مشخصه های مشترک ، افراد با اختلالات کم اشتهایی روانی وپر اشتهایی روانی همچنین تفاوتهای شخصیتی دارند . مشخصه متمایز کننده اصلی که افراد مبتلا به کم اشتهایی روانی را از افراد مبتلا به چر اشتهایی روانی جدا می سازرد این است که افرادی که کم اشتهایی روانی دارند در نهایت در عدم پذیرش حفظ وزن نرمال بدن موفق خواهند بود .مبتلایان به کم اشتهایی روانی کمتراز ۸۵% وزن مورد انتظار خود را خواهند داشت .
۲-۴-۲-مشخصه های بالینی بی اشتهایی روانی :
مشخصه تشخیصی آن ،عدم پذیرش حداقل حفظ وزن قابل قبول می باشد . افرادی با این اختلال ، وزن حداقل ۱۵%پایین از حد نرمال خواهند داشت . مقیاس های تشخیصی رده بندی بین المللی بیماری ها این حد اقل رادر رابطه با شاخص حجم بدن[۷۶] برابر یا کمتر از۵/۱۷ کیلوگرم تعریف می کند . ترس جدی آنورکسی ها از افزایش وزن ،انگیزه ی اصلی آنها برای کنترل میزان خوراک و تغذیه می باشد که این اختلال میتواند مرگبار باشد . افراد مبتلا به کم اشتهایی روانی نشات گرفته ازترس افزایش وزن و دریافت سایزو شکل بدن غیرطبیعی ،معمولا ابتدا ازطریق محدود کردن مواد غذایی پر کالری ،تصمیم به کاهش وزن میگیرند . در نهایت با افزایش محدودیتها ،رژیم آنها محدود به چند ماده غذایی کم کالری ازقبیل کرفس میشود . مقیاس های تشخیصی برای کم اشتهایی روانی بر اساس DSM_IV_TR شامل علائم زیر است :حفظ وزن کمتراز۸۵ %حداقل مورد انتظار ، ترس شدید از افزایش وزن یا چاق شدن ،حس مغشوشی از شکل بدن و عدم عادات ماهیانه سه بار متوالی .افراد مبتلابه کم اشتهایی روانی اغلب توان کنترل میل به غذا را دارند . مشخصه های دیگر شامل :احساس ناکارایی ،وسواسی ،حالت هیجانی بازداری شده و خود انگیختگی ، الگوهای تفکر سخت ونیاز شدید به کنترل اثرات محیطی می باشد . برای افراد مبتلابه کم اشتهایی روانی خویشتن بینی و خودباوری تقریبا با تصویر بدن مترادف است . آنها کاهش وزن رابه عنوان یک موفقیت وگرسنگی کشیدن را به عنوان قدرت شخصیتی قلمداد می کنند . حس تحریفی از تناسب بدن آنها به آنها امکان دریافت در باره چگونگی بیرون زدن استخوانهایشان از بدن یا اینکه سوءتغذیه آنها موجب می شود شبیه یک اسکلت در آیند ،را نمی دهد . از لحاظ فیزیولوژیکی رژیم های محدود و شدید آنها موجب مشکلات سلامتی قابل توجهی می شود .عدم پذیرش برای خوردن ممکن است منجر به ضرورتیبرای دخالت پزشکی شود از قبیل تغذیه از طریق لوله به منظور پیشگیری از مرگ .
۲-۴-۳-زیر تیپ های بی اشتهایی روانی :
دو زیر تیپ برای بی اشتهایی روانی وجود دارد . زمانی که بیشتر افراد در باره بی اشتهایی روانی می اندیشند آنها درباره زیر تیپ محدود کننده[۷۷] فکر می کنند . زیرتیپ محدود کننده ،وزن پایین را با رژیم محدود ،روزه یا ورزش افراطی حفظ می کنند.افراد این زیر تیپ معمولا در فرایند خوردن زیاد و استفراغ شرکت نمیکنند وافرادی با زیر تیپ دوم ،تیپ خوردن /تخلیه [۷۸] ممکن است به فرایند خوردن زیاد و استفراغ یا خوردن بیشتر از میزانی که معمولا می خورند و سپس بعد از خوردن عمل استفراغ را انجام می دهند ،برخی ازافراد با این زیر تیپ ممکن است در مفهوم صحیح کلمه ، زیاد نخورند اما حتی اگر آنها مقدار کمی بخورند ،بعد از خوردن عمل استفراغ را برای خارج کردن غذا انجام می دهند معمولا عمل خوردن زیاد و استفراغ به طور منظم وهفتگی انجام میگیرد .
۲-۴-۴-شیوع و دوره و همایندی مرضی[۷۹] بی اشتهایی روانی :
تقریبا ۱%جمعیت مبتلا به کم اشتهایی روانی در طول عمر تشخیص داده می شوند ،اگر چه این دغدغه وجود دارد که این نسبت در حال افزایش است . اختلال عمدتا در زنان (تقریبا ۹۰%)اتفاق می افتد . اختلال در دختران نوجوان ازخانواده های سفیدپوست طبقه متوسط وطبقه بالا بیشتر دیده می شود . بنابراین یک توجه فکری به لاغری نه تنها منجر به نسبتهای بالای شیوع می شود بلکه همچنین دیده می شود که اختلال در طول تمامی گروه های اخلاقی و طبقات اجتماعی بسیار فراگیر می شود .سن معمول شروع ،بین ۱۴تا۱۸ سالگی است .پیش شناخت بهتر مرتبط با شروع در اوایل نو جوانی است. نسبت های بهبود (ریکاوری )پایین هستند یا تنها تقریبا ۱۰%کاملا ازاختلال ریکاوری شده است ،درحالیکه تقریبا ۵۰%به ریکاوری و بهبودی نسبی میرسند .تقریبا نیمی از زنانی که مبتلا به بی اشتهایی عصبی هستند ، دچارپرخوری عصبی در مرحله بعدی می شوند. دوره بی اشتهایی عصبیتا حدی غیر قابل پیش بینی است بنابراین اختلال می تواندبا رویدادهای استرس زا تشدید شود . در حالیکه برخی ازافراد در یک دوره ازپای در می آیند،برخی یک دوره طولانی بسیار آشکار در نوسان افزایش و کاهش وزن و وافزایش مشکلات سلامتی را نشان می دهند که معمولا زیرتیپ خوردن / تخلیه کردن می باشد. اگر این تغییربا افزایش وزن همراه باشد پس تشخیص ممکن است ازبی اشتهایی عصبی به پرخوری عصبی تغییر یابد. گرسنگی مزمن و کاهش وزن بدون کنترل می تواند منجربه آبزدایی و عدم تعادل الکترولیتی شود که به بستری شدن نیاز دارد ،افرادی که نیازمند به بستری شدن هستنددر آنها نسبت مورنالیته بر اثر خودکشی ، گرسنگی ،عدم تعادل الکترولیتی و دیگر عوارض پزشکی بالاست بی اشتهایی عصبی با افسردگی،تحریک پذیری ،نگرانی و رویگردانی اجتماعی و بیخوابی همراه است .خصوصیات وسواس فکری – عملی متداول است ، زیرا آنوروکسی ها فکرشان فکرشان به شکل افراطی مشغول غذا است. نبود کنترل انگیزه در تیپ خوردن /تخلیه متداول است. که ممکن است در نابهنجاری ها و اختلالات کوموریید سوءاستفاده از مواد آشکار باشد .نگرانی ۷۵%،افسردگی ۷۳% ،اختلالات شخصیتی ۷۴% جزوی از اختلالات کوموریید هستند .
۲-۴-۵-مشخصه های بالینی پراشتهایی روانی :
مشخصه اصلی پراشتهایی روانی ،سیکل پراشتهایی است که شامل خوردن به همراه کاربرد روش های جبرانی جهت پیشگیری از اضافه وزن می باشد .مقیاس های تشخیصی برای پراشتهایی روانی شامل بازگشت و عود خوردن با ولع و استفاده مکرر از راهبرد های جبرانی برای کاهش ورپزن می باشد .خوردن و رفتارهای جبرانی حداقل دوبار در هفته برای مدت سه ماه صورت می گیرد و خود ارزشی در آنها از طریق وزن و تناسب بدن ارزیابی می شود .
۲-۴-۶-زیر تیپ های پر اشتهایی روانی :
دو زیر تیپ از پراشتهایی روانی بر اساس روش های جبرانی به کار برده شده وجود دارند،نوع اول، تیپ تخلیه و استفراغ (ادرار زیاد ،اسهال ،تهوع،تنقیه خودانگیزشی) ونوع دوم، تیپ غیر تخلیه (روزه گرفتن ،ورزش زیاد ) را در بر میگیرد . بخاطر شرم مربو به خوردن زیاد وتخلیه آن افراد مبتلا به پراشتهایی روانی می توانند گاهی اوقات قابل تشخیص نباشند . خوردن زیاد معمولا در خلوت صورت می گیرد و تند تند غذا میخورند .پیشبینی مربوط به عود خوردن ممکن است شامل احساسات افسردگی ،محرکهای محیطی ،تحریک پذیری فشار روحی وگرسنگی باشد . اگر چه افراد مبتلا به پراشتهایی روانی در رفتارهای جبرانی برای حذف کالری ها ازبدنشان شرکت می کنند عمل تهوع مکرر در آنان همراه عوارض خاصی است از جمله از لحظ فیزیکی اسیدهای معده می توانند موجب تخریب مری در طول زمان و تحلیل مینایدندان ها شود. ومطالعات نشان داده که تهوع مداوممنجر به احساس گرسنگی بیشترشده و کمتر سیر میشوند . بنابر این این افراد اغلب در سیکل هایی که احساسات بسیار شدید گرسنگی ایجاد میکنند و در ریسک بالای تکرار عود های خوردن و تخلیه قرار دارند ،گرفتار می شوند .
۲-۴-۷-شیوع و دوره و همایندی مرضی پراشتهایی روانی:
شیوع آن در طول عمر تقریبا ۱تا۳ درصد است ونسبت مردان به زنان ۱به ۱۰ می باشد. شروع آن دیرتر ازبی اشتهایی روانی است و معمولا پراشتهایی روانی در اواخر نوجوانی یا در اوایل بزرگسالی اتفاق می افتد . دوره اغلب طولانی است با نسبتهای بالای عود .بیشتر افراد مبتلا به پراشتهایی روانی کاهش وزن نوسانی دارندکه عمدتا بین میانگین رنج وزن برای قدشان می مانند . در طول دوره رشد بیشتر دختران نوجوان ،رژیم آزمایشی و رفتارهای کاهش وزن را تجربه می کنند یک نظر سنجی از دانشجویان نشان دادکه ۵۰%به خوردن زیاد به طور دوره ایی می پردازند در حالی که تعدادی به استفاده ازرفتارهای جبرانی استفراغ ۶%یا اسهال ۸% را حداقل یکبار گزارش کرده اند.و نشان دادند که اختلالات خوردن در پاسخ به دو تغییر زندگی استرس زا ایجاد می شود که شامل شروع بلوغ وآغاز جوانی می باشد.آتی وبروکس[۸۰] (۲۰۰۴) .
۲-۴-۸-شباهت و تفاوت بین دو نوع اختلالات خوردن :
شباهت ها وتفاوتهایی بین بی اشتهایی روانی و پراشتهایی روانی وجود دارد. اگرچه دو اختلال خوردن ،مشخصه های مشابهی دارند همچنین تفاوتهای مهمی بین بی اشتهایی روانی و پراشتهایی روانی وجود دارد.از جمله تفاوتها این است که آغاز بی اشتهایی زودتراز پراشتهایی اتفاق می افتد و مطالعات نشان داده که خصوصیات خانوادگی و شخصیتی به نظر میرسد در خانواده های مبتلا به بی اشتهایی روانی و پراشتهایی روانی بویژه هنگام مقایسه دو نوع منحصر به فرد و بسیار مقابله ایی ازاین اختلالات متفاوت باشند .در حالیکه افراد مبتلا به بی اشتهایی روانی بسیار سخت گیر ،وسواسی بوده و نسبت به لاغری خود بسیار وسواس به خرج می دهند.افراد تیپ خوردن زیاد / استفراغ پراشتهایی روانی بیشتر اجتماعی هستند . در حالیکه بی اشتهایی روانی به احتمال زیاد ازلحاظ جنسی نارس هستند ،پراشتهایی روانی مشکلات زیادی در کنترل پیام عصبی ( انگیزه ) دارند و می توانند از لحاظ جنسی بیشتر فعال باشند . مطالعات خصوصیات خانوادگی تفاوتهایی را در این دو گروه اختلال خوردن با پاتولوژی آشکار در خانواده های مبتلا به پر اشتهایی روانی نشان داده اند تقریبا نیمی از بی اشتهایی روانی محدود کننده خواهند بود درحالی که نیمی دیگر خصوصیات تیپ خوردن زیاد /تخلیه را نشان می دهند .شخصیتها بین این دوتیپ متفاوت است ،باتیپ خوردن زیاد / تخلیه که بیشتر خصوصیات پراشتهایی روانی را دارند .زیر تیپ محدود کننده بسیار کم رو ،نگران ، وسواس ، سازگار و خود کنترلی بالایی دارند . در مقایسه افرادی با تیپ جوردن زیاد / تخلیه خوش برخورد و برونگرا هستند .
۲-۴-۹-سبب شناسی وعوامل علیتی در اختلال خوردن :
سبب شناسی اختلالات تغذیه ایی یک هم کنشی پیچیده بین فاکتورهای محیطی ،بیولوژیکی ، روانشناختی وخانوادگی می باشد .
الف)وراثت : خویشاوندان تنی افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی یا پراشتهایی عصبی خودشان به میزان بالای دچار این اختلالات هستند . نتایج تحقیقات نشان داد خطر بی اشتهایی عصبی در خویشاوندان افراد مبتلا به این اختلال ۱۱/۴ برابر بیشتر از خویشاوندان افراد گواه سالم بود .درمورد خویشاوندان افراد مبتلا پراشتهایی عصبی ،خطراین اختلال ۳/۷برابر بیشتر از خطر آن برای خویشاوندان افراد گواه سالم است .بااین حال ،اختلالهای خوردن بر خلاف اختلالات خلقی و اسکیزوفرنی در اصل و نسب یا اجداد افراد مبتلا به آن رشه دار نیستند .باید توجه داشت که در تحقیقات خانوادگی نمی توان دخالتهای متفاوت تاثیرات ژنتیکی و محیطی را از هم جدا نمود ،اینگونه مسائل با تحقیقات دوقلوها و فرزند خواندگی بهتر قابل حل هستند . تعداد کمی تحقیقات در مورد دوقلو ها وجود دادر که حاکی از آن است که بی اشتهایی عصبی و پراشتهایی عصبی اختلال های توارث پذیری هستند .بعضی شواهد نشان می دهند ،ژنهایی وجود دارند که ممکن است با بی اشتهایی عصبی یا پراشتهایی عصبی ارتباط داشته باشند .
ب)عوامل اجتماعی – فرهنگی و تاثیرات خانوادگی: باگسترش نقش رسانه های گروهی ،امروزه تلویزیون و مجله های مد نقش بسزائی در تشویق افراد برای لاغری دارند . دختران جوان و نوجوان به طور فزاینده ایی با تصاویر مدلهای که به طور نامعقولی لاغر هستند در ارتباط هستند .علاوه بر این ،فشارهای اجتماعی برای لاغری در طبقه های اجتماعی و اقتصادی بالاتر که اکثر دختران و زنان مبتلا به بی اشتهایی عصبی ازاین طبقه قرار دارند.بیش از یک سوم بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی اظهار داشته اند که کزکاری خانواده عاملی بوده که در ایجاد اختلال خوردن آنها مشارکت داشته است . با این حال ،نیمرخ خانواده نمونه وجود ندارد بلکه انواع رفتارهایی که مورد توجه قرار گرفته اند عبارتند از انعطاف ناپذیری ،محافظت بیش ازحد والدین ،کنترل افراطی واختلاف زناشویی بین والدین .بعلاوه بسیاری از والدین بیماران مبتلا به اختلال های خوردن در رابطه با مطلوب بودن لاغری ،رژیم گرفتن و ظاهر جسمانی خوب ،دل مشغولی دیرینه داشته و مانند فرزندان خود گرایشهای کمال گرایانه دارند. به نظر میرسد که عوامل خانوادگی در پراشتهایی عصبی نیز نقش داشته باشند .فیربورن [۸۱])۲۰۰۶) دریافتند که زنان مبتلا به پراشتهایی عصبی از نظر عوامل مخاطره آمیزمانند انتظارات بالای والدین ،رژیم گرفتن سایر اجزایخانواده و میزان اظهارات عیب جویانه اعضایخانواده درمورد شکل ،وزن یا خوردن ،از لحاظ آماری با گروه گواه نابهنجار و گروه گواه بهنجار تفاوت نشان دادند . در نمونه بزرگی از دانشجویان زن ،قویترین پیش بینی کننده نشانه های پرخوری عصبی این بود که اعضای خانواده تا چه حد درباره ظاهر زن اظهارات اهانت آمیز و انتتقادی کرده و بر نیازاو به رژیم گرفتن تاکید میکردند .
ج)عاطفه منفی : عاطفه منفی (احساس بد )عامل خطر علیتی برای نارضایتی ازبدن است . وقتی فرد احساس بدی دارد ممکن است روی نقاط ضعف و کاستی هایش تمرکز کرده و نقایص خود را بزرگ جلوه دهد ،به نظر می رسد که این بخصوص در مورد افرادی که به اختلال های خوردن مبتلا هستند مصداق داشته باشد . افراد مبتلا به اختلال خوردن مانند افراد افسرده شیوه شیوه تفکر تحریف شده دارند واطلاعاتی را که ازمحیط دریافت می کنند به صورت تحریف شده پردازش می کنند به صورت تحریف شده پردازش می کنند وهمین باعث می شود احساس بدتری داشته باشند . تحقیقات طولی که با افراد جوان انجام شده تاکید کرده اند که افسردگی وعاطفه منفیپیش بینی کننده خطر زیادی برای اختلال های خوردن بعدی هستند . باچروجیمز [۸۲]،ترجمه :سید محمدی (۱۳۸۸)
۲-۴-۱۰-درمان و مداخله های درمانی :
تماس نزدیک با پزشک ومراقبت اولیه در مورد اختلالات خوردن در نتیجه جدی بودن پیامد ها وعوارض فیزیکی که میتواند ایجاد کند ، اهمیت دارد . در مورد بی اشتهایی عصبی سه هدف در درمان به طور دقیق ذکر شده اند : افزایش وزن ،تجزیه افکار نهانی ،رفتارها ،روابط بین فردی وحفظ افزایش وزن . داروهای ضد افسردگی در برخی افراد مبتلا به اختلالات خوردن مفید واقع شده اند ،اینکه آیا این داروها کژکاری های زیستی اساسی را که علت اختلالات خوردن است برطرف می کنند یاصرفا شرکت کردن فرد در روان درمانی و تغییر دادن عادتهای خوردن او را تسهیل می کند معلوم نیست .روزنهان [۸۳]،ترجمه :سیدمحمدی (۱۳۹۰).به نظر میرسد که داروهای ضد افسردگی فراوانی پرخوری ها را کاهش می دهند وخلق بیمار و اشتغال ذهنی آنان را به شکل و وزن بدن بهبود می بخشد . شواهد محکمی وجود ندارد که نشان دهد داروهابتوانند در درمان بیماراران مبتلا به بی اشتهایی عصبی مفید واقع شود . با این حال دارو های ضد افسردگی و ضد روان پریشی گاهی مورد استفاده قرار می گیرند .باچروجیمز ،ترجمه :سید محمدی (۱۳۸۸) اغلب متخصصان بالینی موافق اند که روان درمانی جهت مبتلایان به اختلالات خوردن حتی برای افرادی که دارو های ضد افسردگی استفاده می کنند ضروری است . فیرببورن (۲۰۰۳) تحریف شناختی در فرایند تفکر افراد با اختلالات خوردن موجود می باشد .گرایش به سمت خود ارزیابی منفی واشتغال فکری وسواسی در مورد غذا ،مشخصه اصلی این این الگوی تفکر ناسازگار است .از لحاظ رفتاری ،سیکل بی اشتهایی وپراشتهایی به طور منفی تغییر ناپذیر وتقویتی می باشد.کارایی درمان شناختی درمانهای شناختی برای اختلال های خوردن بویژه درمان پرخوری عصبی را بررسی کرده ومعلوم شده که درمانهای شناختی در شش بررسی انجام شده نتایج بهتری داشته و ازداروهای ضد افسردگی بسیار موثرتر بوده است. میانگین کاهش پرخوری ۷۵%بود و به طور کلی ۵۷%بیماران در پایان دوره درمانی اصلا پرخوری نمی کردند و آثار درمان همچنان پابرجا بود .پروچاسکا،جیمز و جان[۸۴]،ترجمه: سید محمدی(۱۳۸۱).درمانهای شناختی – رفتاری به بیماران می آموزند محرکهای محیطی پرخوری را شناسایی کنند ، غذاهای نگران کننده را وارد رژیم خود کنند اما مقدار خوردن آنها را کنترل کنند و شناخت های تحریف شده خود را راجع به غذا ،وزن و هیکل را شناسایی کنند و آنها را تغییر دهند .روزنهان و سلیگمن[۸۵] ،ترجمه :سید محمدی (۱۳۷۹ ).به وسیله درمان شناختی – رفتاری در رفتارهایی مانند پرخوری ومحدودیت رژیم غذایی تغییر زیادی صورت می گیرد،اما حتی بعد از درمان نگرانیدر باره وزن وشکل بدن باقی می ماند .از آنجا که بی اشتهایی عصبی چند ویژگی مشترک با پراشتهایی عصبی دارد ، درمان شناختی – رفتاری برای بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی نیز مورد استفاده قرار می گیرد چند برنامه شناختی رفتاری برای کمک به بیماران مبتلا به بی اشتهایی روانی ارائه شده.یک برنامه که درمان شناختی وخانواده درمانیرا تلفیق می کند به ۶۴%موفقیت در انتهای برنامه درمانی شانزده ماهه دست یافته است .پیگیرینشان داد که ۸۲%بعداز یکسال نتایج را حفظ کرده اند . مولفه هایبرنامه شناخت محوریبا افزایش آگاهی خوردن ، توسعه وزن مناسب ،ارتباطمزایای تحقق هدف ،کنترل رفتارهای خوردن توسطیک بزرگتر ،افزایش آگاهی ازالگو هایتفکر ناسازگار ،ارائه تکنیک استراحت و تمرکزبر روی پیشگیریازعود مجدد را ارائه می دهد . بعلاوه در جلسات درمانی شخص به محرکهای روانشناختی می پردازد ودرمان به سمت هر گونه مشکل کوموریید جهتگیری می شود اما نتایج بدستآمده ازاین درمانها بر محدودیت فعلی درمان شناختی – رفتاری برای این گروه ازبیماران تاکید دارند. برنامه های رفتاری - شناختی می تواندبر مبنای گروهی یا فردی ایجاد شده که ازآنجمله خانواده درمانی است . در مورد بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی ،اکنون خانواده درمانی درمان ارجح محسوب می شود . در خانواده درمانی، درمانگر با والدین کار می کند تا به آنها کمک کند که به فرزند مبتلا به بی اشتهایی عصبی خود کمک کنند تا دوباره خوردن را آغاز کند، و به سایر مشکلات ومسائل خانواده پرداخته می شود. خانواده درمانی بخصوص برای بیمارانی که قبل از ۱۸ سالگی به بی اشتهایی عصبی مبتلا می شوند وکمتر ازسه سال از بیماریشان می گذرد خیلی مناسب است ( باچروجیمز ،ترجمه :سید محمدی ۱۳۸۸).
۲-۴-۱۱-دیگر اختلالات خوردن :
اختلال خوردن زیاد : پیوست DSM_IV_TR حاوی مقولات زیادی از اختلال برای مشمولین احتمالی می باشد. بنابراین علائم ناکافی مانع ازمشمول شدن آنها می شود. یکی از این مقولات اختلال خوردن زیاد را در بر می گیرد که شامل توان کمتر کنترل عودهای خوردن افراطی است و بر خلاف بی اشتهایی و پر اشتهایی روانی با استراتژی های جبرانی ادامه نمی یابد بنابراین مانند سایر اختلالات خوردن با افراط، احساس گناه، تنفر، خجالت و افسردگی همراه است. همانگونه که قابل پیش بینی است ،عودهای مکرر در غیاب رفتارهای تخلیه سازی ممکن است منجر به مشکلات نوسانات وزنی شود که چاقی و اضافه وزن را به همراه دارد، و اغلب آغاز آن در اواخر نوجوانی ویا اوایل بزرگسالی است و این اختلال اغلب با افسردگی همراه است.
اختلالات خوردن در نوزادان یا کودکان کم سن : یکی از تقسیم بندی های DSM_IV_TR وجود اختلال در نوزادان یا کودکان کم سن است که با شروع اختلال در ابتدای کودکی یا نوزادی تشخیص داده می شود ومشخصه اصلی آن عدم خوردن کافی است که موجب نبود وزن مناسب و کاهش وزن زیاد می شود و شروع قبل ازشش سالگی اتفاق می افتد . مشخصه های مرتبط شامل تحریک پذیری ، رویگردانی و تاخیر رشدی می شود .رابطه کودک – والد ناقص ممکن است شرایط را تشدید کند در حالی که سوء استفاده و غفلت ممکن است فاکتور های اصلی باشند . عدم رشد بین ۱% تا ۵% در کل پذیرش نوزادان بیمارستان ها دیده می شود . تحقیقات نشان داده اند که کودکانی با اختلال تغذیه اغلب مشکل وابستگی زیاد نسبت به همتای سالم شان دارند .
اختلال نشخوار کردن : ویژگی مشخص این اختلال وازنی مکرر و جویدن مجدد غذاست . این اختلال در نوزادان و افراد عقب مانده ذهنی متداول است . بخاطر اینکه غذا دوباره برگشته و بلعیده نمی شود ،کاهش وزن،عدم رشد وحتی مرگ را به همراه دارد . ۲۵% نوزادان دارای این اختلال ازبین می روند . فاکتورهای پیش بینی کننده مرتبط با نابهنجاری ها و اختلال شامل شرایط استرس زا ،نبود انگیزه یا کم توجهی و رابطه کودک – والدتحمیلی می باشد .در بزرگترها عقب ماندگی ذهنی فاکتور اصلی می باشد . شروع معمولا بین ۳ تا ۱۲ ماهگی است در مواردی که با عقب ماندگی ذهنی همراه است شروع ممکن است دیرتر باشد.
هرزه خواری : نوزادان ابتدا دنیای خود را با به دهن گرفتن اشیاء شناسایی می کنند ومی توانند مواد غیر خوراکی را ببلعند بویژه اگر بخوبی نظارت نشوند. مشخصه اصلی این اختلال خوردن مواد غیر خوراکی به طور منظم و مداوم در طول دوره حداقل یکماه می باشد . مواد خورده شده از لحاظ رشدی با نوزادان و کودکان کم سن و سال ترکه گچ ، مو یا نخ میخورند متفاوت است . کودکان بزرگتر ممکن است شن ، حشرات ،برگ یا سنگریزه بخورند ویا حتی نوجوانان ممکن است خاک استفاده کنند. بخاطر اینکه برخی فرهنگ ها ، خوردن مواد غیر خوراکی را از قبیل خاک مجازمی دانند برای تشخیص اختلال باید عملکرد فرهنگی را نفی کرد . این اختلال اغلب با عقب ماندگی ذهنی یا یکی ازاختلالات رشدی گسترده همراه است . نسبت شیوع آن در بزرگسالان به واسطه سلامت روانی می تواند تا ۱۵% باشد .
۲-۵-پیشینه پژوهش :
۲-۵-۱-تحقیقات داخلی :-نتایج تحقیقی تحت عنوان بررسی شیوع اختلالات خوردن و عوامل مرتبط با آن که توسط (روستایی ،حاجی فرجی ،دژکام ،راد ،مهرابی ،ذوقی،۱۳۸۸) در تهران انجام شده نشان داد که شیوع اختلالات خوردن در دختران در سطح قابل توجهی وجود دارد که در مقایسه با مطالعات سالهای قبل افزایش چندانی نشان نداده است.-در پژوهشی عباس زاده تحت عنوان بررسی رابطه استرس با ابعاد مختلف سبک زندگی مانند عملکرد تغذیه ای و فعالیتهای فیزیکی نشان داد که بین کیفیت زندگی افراد و فعالیتهای فیزیکی و عملکرد تغذیه ای آنها رابطه معناداری وجود دارد -در بررسی که در کشور ما در سال ۱۳۸۷ انجام شده در زمینه رشد ارزیابی کودکان نشان داده که ۴/۶ پسران و ۴/۱ دختران چاق هستند اگرچه چاقی در حال حاضر در کشور ما مشکل عمده کودکان به شمار نمیرود. -نتایج پژوهشی تحت عنوان ارتباط سلامت روان با اختلال خوردن در دانشجویان دختر، ملازاده اسفنجانی،موسوی کافی،یگانه( ۱۳۹۰) نشان دادند بین اضطراب در دانشجویان با اختلالات خوردن و فاقد اختلالات خوردن تفاوت معناداری وجود داشت اما تفاوت بین افسردگی،نشانه های جسمانی،اختلال در کارکرد اجتماعی و نمره کل سلامت در دو گروه تفاوت معناداری نبود.همچنین نشان داد که اضطراب پیش بینی کننده مناسبی برای اختلالات خوردن می باشد.-نتایج پژوهشی بین سبکهای مقابله ای در اختلال خوردن در دانشجویان بسکاب نژاد ،هومن ،قاسمی نژاد (۱۳۸۹) نشان داد که سبکهای مقابله ای اجتناب اجتماعی بهترین پیش بینی کننده انواع اختلالات خوردن است مبتلایان برای رویارویی با فشارهای روانشناختی از سبکهای مقابله ای اجتنابی استفاده می کنند و اختلال خوردن نیز نوعی سبک رویارویی با مشکلات زندگی است. -در تحقیقی تحت عنوان بررسی همهگیرشناسی رفتارهای بیمارگونه خوردن و ارتباط آن با پنج عمل بزرگ شخصیت در دانش آموزان در سال( ۱۳۹۲) نشان داد که ۲/۲۵ درصد دانش آموزان در مقطع متوسطه مشکوک به اختلال خوردن هستند و همچنین نشان داد از بین ابعاد شخصیت صرفا” عامل باز بودن به تجربه یا انعطاف پذیری به طور مثبت می تواند رفتار رژیم دختران را پیش بینی نماید. بر طبق نتایج تحقیق بروک ، هویت عبارت است از یک مجموعه معانی که در تعریف یک نقش اجتماعی یا موقعیت اجتماعی که یک شخص کیست به کار برده می شود هویت موفق به عنوان شاخص برخورداری از شخصیت شکوفا و تحول یافتگی دارای بالاترین ارزش روان شناختی است و سردرگمی به عنوان توفیق در انتقال از نوجوانی به بزرگسالی از کمترین ارزش روان شناختی برخوردار است( نصرتی و همکاران ۱۳۸۵). اصولا هویت موفق به عنوان شاخص برخورداری از شخصیت شکوفا و تحول یافتگی دارای بالاترین ارزش روان شناختی است و سر در گمی به عنوان عدم توفیق در انتقال از نوجوانی به بزرگسالی از کمترین ارزش روان شناختی برخوردار است(رحیمی نژاد ۱۳۹۱).
۲-۵-۲-تحقیقات خارجی : بر اساس نتایج تحقیقیات لیندا بوییج[۸۶] (۲۰۰۴) تحت عنوان تاثیر اختلالات دی ان ای بر اختلالات تغذیه ایی،افراد مبتلا به اختلالات تغذیه ای عموما” دارای اختلالات خاصی در متیلاسیون[۸۷] دی ان ای خود هستند.که موجب بی اشتهایی یا پرخوری یا بی نظمی در غذا خوردن آنها می شود.همچنین نشان دادکه تغییرات دی ان ای در برخی زنان مبتلا به بیماری های مزمن تغذیه ای با تغییرات بارز متیلاسیون در ژن مربوط به اضطراب رابطه وجود دارد و این موضوع با تغییر رفتار اجتماعی،اختلال سیستم عصبی و مغز و ضعف سیستم ایمنی بدن و نقص عملکرد اندام محیطی همراه است.-در مطالعات دکتر استیگر[۸۸] در دانشگاه مک کیل[۸۹] نشان داد که بی اشتهایی و اختلالات یک موضوع سطحی نمی باشد و تنها تاثیر آن در شکل ظاهر و فرم بدن نمود ندارد در بسیاری از موارد نیز ارتباطی با عملکرد بد والدین ندارد و همچنین این اختلال پس از ظهور در بدن میل به تثبیت داشته و در طول زمان حادتر خواهد شد و منجر به اختلال در عملکرد کلی بدن شده و سیستم عصبی فرد را مختل می کند و منجر به بروز اثرات مزمن خواهد شد-.نتایج تحقیقات مالونی[۹۰] در سال (۲۰۰۸) در ایالات متحده نشان داد که ۴۵ درصد نوجوانان تمایل داشتند لاغر شوند و ۳۷ درصد شروع به کاهش وزن کرده بودند و در واقع با افزایش سن نوجوان تمایل به کاهش وزن افزایش می یابد این مطالعه همچنین نشان می دهد که ۷۰ درصد نوجوانان مورد نظر ادعا کرده اند که در همین زمان مادران آنان نیز رژیم غذایی برای کاهش وزن داشته اند.-در مطالعه موسیس[۹۱] در سال( ۲۰۰۹) در آمریکا نشان داده شده که ۵۱ درصد دختران کم وزن ادعا می کنند که به شدت از چاق شدن می ترسند و بدون توجه به وزن فعلی خود و داشتن اطلاعات تغذیه مناسب اقدام به کاهش وزن نموده اند.- گزارش بسیج ملی آموزش کلسترول در آمریکا در سال (۲۰۱۲) حاکی از آن است که کودکان چاق بیشتر در معرض مشکلات بهداشتی شامل کاهش توانمندی جسمی به علت مشکلات ارتوپدی،ریوی،مقاومت به انسولین و افزایش فشار خون هستند چاقی در کودکان ارتباط مستقیمی با افزایش کلسترول VLDL ،LDL و ارتباط معکوسی با کلسترول HDL دارد به علاوه بلوغ زودرس در کودکان چاق وجود دارد که موجب کوتاهی قد آنها می شود. -براساس نظر مینو چین هویت متکی بر دو رکن احساس تعلق و تمایز است ( مینو چین ، ۱۹۹۵)[۹۲]. از نظر مارسیا حالت های هویت عبارتند از : هویت سر در گم ، این افراد هنوز بحران هویت را تجربه نکرده اند و تعهد به یک شغل و یا مجموعه ای از عقاید در آنان ایجاد نشده است. هویت اجتماعی ، احساس تعلق و همبستگی به یک جامعه است به گونه ای که عضو یک جامعه از سایر جوامع متمایز می باشد و فرد در مقابل معیار ها و ارزش های جامعه خود احساس تعهد و تکلیف کند. هویت زود هنگام ، این افراد هنوز یک بحران هویت را تجربه نکرده اند ، اما به مجموعه ای از ارزش ها براساس تصمیم دیگران ( معمولا والدین خود ) متعهد شده اند . هویت مهلت خواه ، افرادی که دارای این هویت هستند براساس اهداف خود ، فعالانه در جستجوی هویت خود بوده و به دنبال رسیدن به تعهد در رابطه با اهداف انتخابی خود هستند و هویت کشف شده ، این افراد بحران هویت را تجربه کرده و آن را به خوبی حل کردند و تعهدی نسبتا پایدار را در خود ایجاد کردند به نظر ربر[۹۳] (۱۹۸۵) هویت مفهوم ذهنی یک فرد از خودش می باشد و با عناوین مختلفی چون هویت جنسی ، هویت گروهی،هویت نژادی و… مورد استفاده قرار می گیرد - افرادی دارای منبع کنترل درونی به احتمال کمتری دچار مشکلات هیجانی یا الکلی می شوند آنها با استرس بهتر مقابله می کنند، که این در بررسی ۳۶۱ پرستار در آلمان ثابت شده است.آنهایی که سطح بالاتری از استرس را گزارش دادند و در منبع کنترل بیرونی نمرات بالاتری گرفتند (اشمیت، نیومن و اوپرمن، ۲۰۰۰) پژوهش همچنین نشان می دهد افرادی که از منبع کنترل درونی برخوردارند کمتر دچار اضطراب و افسردگی می شوند و به احتمال کمتری دست به خودکشی می زنند (بناسی، سووینی و دوفور، ۱۹۸۸؛ کلتیکانگاس- جاروئینن و رایکونن، ۱۹۹۰؛ لفکورت، ۱۹۸۲؛ پتروسکی و بیرک و هیمر، ۱۹۹۱). - به نظر گیدنز ، هویت انسان در متقابل با دیگران ایجاد می گردد و در جریان زندگی پیوسته تغییر می کند هیچ کس دارای هویت ثابتی نیست . هویت ، سیال و همواره در حال ایجاد شدن و عوض شدن است ( فاگوت و همکاران ، ۲۰۰۰)-
۲-۶-مدل مفهومی:
متغییر ملاک
متغییر پیش بین
متغییر تعدیل کننده
متغییر کنترل
فصل سوم
روش پژوهش
۳-۱-طرح پژوهش :
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 11:25:00 ب.ظ ]
|