تضاد دین و عرفان در دیوان حافظ- فایل ۵ |
(همان: ۳۳)
فقیه باشی، شراب بنوشی و در حال مستی فتوا بدهی و مفهوم آن هم یک نکته درستی باشد که شراب خواری حرام است ولی از مال وقفی خوردن بهتر است. فقیه در حال هشیاری چنین ادعایی نمیکند ولی چون حالْ مست است با عقیده حافظ موافق است که گناه و حرام هر چند بد هستند امّا شدّت و ضعف دارند. برخی گناهان ضررش متوجّه خود انسان است و یا از زمره ی حقّ الله است ولی برخی دیگر متوجّه دیگران است و دودش به چشم دیگران می رود یا حقّ النّاس است. حـقّ النّاسی که
خداوند آن را نمی بخشد.
« لطف و طنز بیت در این است که فقیه مدرسه مست بوده، سپس در عین مستی فتوا داده و چون گفته اند « مستی و راستی » پس فتوای او راست و درست هم هست که همانا در مصراع دوّم بیان شده: مِی خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عین حال به گناه دیگر خود که استفاده از مال وقف باشد (چه غالب مدرسه ها، و یا شهریه ی طلاب از محل موقوفات بوده) اعتراف یا اشاره ی ضمنی کرده است ». (خرّمشاهی، ۱۳۷۱: ۲۷۶)
عصر حافظ، عصر بدی است:
آلودگی خرقه خرابی جهان است کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۲۸۱)
عصر تزویر و ریاست. و حافظ به دشمنی با این ریاکاران برخاسته است:
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست در سر هوس ساقی در دست شراب اولیٰ
(همان: ۳۰۱)
حافظ می گوید در چنین دوره ی بی سر و سامانی که هیچ چیز جای خودش نیست بهتر است که در دست من شراب باشد. او چاره و درمان را در شراب می بیند و شراب را « اولیٰ » می داند. از این جا میتوان دریافت که او درد دین دارد. حافظ برای نشان دادن درجه ی زشتی بین « بد » و « بدتر » ادعای شراب خواری را علم می کند زیرا معتقد است که بین یک امر بد با امری بدتر فاصله بسیار است. در امر شریعت گاه فعلی بد است چون طلاق ولی در اسلام به عنوان جلوگیری از رخدادی « بدتر » که خطر و ضرر آن بیش تر است، اسلام طلاق را جایز می شمارد و آن را « منفورترین حلال » نام می نهد و حافظ نیز در امر ادعای شراب خواری دردی از این جنس دارد:
بیا که خرقه ی من گرچه رهن میکده هاست ز مال وقف نبینی، به نام من درمی
(همان: ۳۰۴)
یا
مکن به چشم حقارت نگاه در منِ مست که آب روی شریعت بدین قدر نرود
(همان: ۱۴۷)
یک انسان مست ضررش متوجه خود اوست و دیگران را به گمراهی نمی کشاند و آبروی شریعت را نمی برد هر چند گناه بزرگی کرده است. در قرآن داریم که خداوند می فرمایند اگر همه ی مردم روی زمین کافر شوند برای خدا فرقی نمی کند. ولی گناهان کبیره ای که بزرگان دینی و عالمان انجام دهند، یک ملّت را به گمراهی می کشاند، درست مثل پزشکی که اشتباه او جان انسانی را به خطر می اندازد و یا راننده ی اتوبوسی که اشتباهش جان دهها نفر را در خطر مرگ می اندازد. حافظ از منظر انتقاد و اعتراض شراب را با امر بدتری به نام « ریا » مقایسه می کند:
ریا بدتر از شراب خواری است.
ریا مساوی شرک است و تنها گناهی که خداوند نخواهد بخشید هم شرک است. « غزالی می نویسد: شداد بن اویس (رض) گفت: رسول (ص) را دیدم که می گریست. گفتم: چرا می گریی؟ گفت: میترسم که امت من شرک آورند، نه آن که بت پرستند یا آفتاب پرستند، لیکن عبادت به روی و ریا کنند ». (خّرمشاهی، ۱۳۷۱: ۱۹۵-۱۹۶)
و عصر حافظ عصر ریاکاری است. از شیخ و مفتی گرفته تا زاهد و صوفی و محتسب، همه ریاکارند. آن هم در امر دین ریا می کنند. در زمینه قرآن ریا می کنند و حافظ انسان پاک اعتقادی است و میخواهد جزء متشرّعین و متصوّفه ریاکار به حساب نیاید به همین خاطر ادعای البتّه فقط ادعـای شـراب خواری میکند:
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی از خلق جهان پاکدلی بگزینم
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۲۲۹)
و نکته ای مهم ناگفته می ماند؛ با ریای حافظ چه باید کرد؟ حافظ می خواهد از اهل ریا دور شود. ادعا شراب خواری می کند. پس او هم ریاکار است ولی نکته مهم تر این که گویا دیگران باور کرده اند که او شراب می نوشد چرا که می گوید:
به مِی پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن
(همان: ۲۵۳)
و حافظ می داند که:
گر چه با دلق ملمّع مِی گلگون عیب است مکنم عیب کزو رنگ ریا می شویم
(همان: ۴۴۶)
حافظ می داند که دلق پوشیدن و سپس شراب نوشیدن عیب است ولی چون کسی نمی داند که دلق پوشان شراب می نوشند و آن ها ریاکارند، حافظِ دلق پوش « ادعای » شراب خواری دارد تا این عمل خلاف آشکار شود و از ریا بیرون بیاید و اینجاست که باید گفت حافظ درصدد انجام رسالت بزرگی بود. او می خواست با این عمل وظیفه خود را در مقابل دین ادا کند و آن نشان دادن درجه ی زشتی اعمال کسانی است که با ادعای دین داری، بویی از دین نبرده اند و در واقع نام کافر برای آن ها برازنده تر است آن ها که حتّی قرآن را نیز دام تزویر کرده اند:
حافظا مِی خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
(همان: ۱۱)
یعنی خوش باشی و رندی و مِی خواری هر چند قبیح هستند اما از دام تزویر کردن قرآن بدتر نیستند و نکته ی آخر این که حافظ اعتقاد دارد چنین اشخاصی حق ملامت کردن به دیگران را ندارند. حتّی اگر آن شخص یک رند لاابالی شراب خوار باشد چرا که لقمه ی شبهه ناک خوردن از آن بدتر است.
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی چرا ملامت رند شرابخواره کنم
(همان: ۲۲۶)
۴ـ۱ـ۱ـ۱ـ۲. ماه رمضان
از ظاهر ابیات حافظ چنین استنباط می شود که گویی حافظ برای این ماه پر برکت چندان قداستی قائل نیست در حالی که با تعمّق در کلیّه ابیات مربوط به روزه و رمضان در می یابیم که تمام حرف دل حافظ انتقاد و اعتراض به اشخاصی است که با ادعای دین داری، حرام خدا را حلال نموده و در دین « بدعت » ایجاد نموده اند چرا که شراب خواری را در بسیاری از ماه ها جایز دانسته ولی در ماه رمضان شراب خواری را تعطیل می نموده اند:
عروسی بس خوشی ای دختر زر ولی گه گه سزاوار طلاقی
(همان: ۲۹۷)
حافظ می گوید ای شراب تو عروس خوبی هستی ولی گاهی باید تو را طلاق داد و یکی از این « گاهی » ها رمضان است:
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
(همان: ۱۰۸)
این بیت تمسخری است به دین داری اشخاصی که شراب خواری شعبان را جایز دانسته و ماه رمضان را شراب نمی نوشیدند. حافظ با دیدی انتقادی به عملکرد متشرعین در این ماه نگریسته است چـرا کـه
معتقد است ماه رمضان برای آن ریاکاران زمان جمع آوری آبرو شهرت و آوازه است:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
(همان: ۵۸)
گفته می شود که حافظ حتّی احترام ماه رمضان را هم نگاه نمی دارد؛ چرا که او در رمضان هم شراب طلب می کند:
زان مِی عشق کز و پخته شود هر خامی گر چه ماه رمضانست بیاور جامی
(همان: ۳۰۱)
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 09:46:00 ب.ظ ]
|