1. انواع مدل های هماهنگی

                1. مدل‌ عقلایی[۲۳۰]

               

               

           

           

       

       

 

یکی از روش‌های ایجاد هماهنگی، محور قراردادن یک موضوع به عنوان اصل، پایه و مبنا و هماهنگی سایر موضوعات با آن است که در نوع خود روشی ساده برای ایجاد هماهنگی محسوب می‌شود. این محور هماهنگی می‌تواند موضوعی برگرفته از موضوعات داخل یا خارج از سازمان باشد. الگوهای عقلایی در میانه دهه ۱۹۸۰، با نگرش عقلایی، منطقی متکی بر استراتژی سازمان طراحی شده‌اند. مقصود از الگوهای عقلایی از لحاظ نظری همان مدل‌هایی است که در کتاب “سازمان‌ها؛ سیستم‌های عقلایی، طبیعی و باز"، نوشته: اسکات، تحت عنوان مدل‌های عقلایی به آن اشاره شده است و از نظر نوع ارتباطات، در طبقه‌بندی ارتباطات زنجیره‌ای قرار می‌گیرند. از دیدگاه اسکات، سازمان‌ها در دیدگاه عقلایی، ابزارهایی هستند که برای رسیدن به هدفهای خاص طراحی شده‌اند. این نکته که سازمان‌ها تا چه حد وسیله خوب یا بدی هستند بستگی به عقلایی بودن ساختار دارد. واژه «عقلایی» یعنی اینکه فعالیت‌ها به نحوی سازماندهی شوند که با حداکثر کارآیی به سوی هدفهای از پیش تعیین شده هدایت شوند. بنابراین عقلایی بودن به انتخاب هدفها اشاره ندارد بلکه به اجرای هدفهای مورد نظر اشاره دارد (اسکات،۱۳۸۲). هدفهای تعیین شده برای سطوح پایین استراتژی همان استراتژی‌های بالادستی می‌باشند و اجرای استراتژی بالادستی برابر است با تدوین استراتژی‌های سطوح پایین‌تر. مدیران رده بالا (مدیران عالی) استراتژی‌های سطح کلان را تدوین می‌کنند و برنامه‌هایی را برای اجرای آنها ارائه می‌کنند. این برنامه‌های اجرایی، فرایند تدوین استراتژی در سطح ماموریت را تشکیل می‌دهند. برای اجرای برنامه‌های عملی، هر یک از گروه‌های فعالیت زیر مجموعه هدفها، استراتژی و سیاست‌های خودش را تدوین می کند. جهت اجرای برنامه‌های عملی، هر یک از واحدهای کارکردی (وظیفه ای) مانند فناوری، منابع انسانی، سیستم‌های اطلاعاتی، تحقیقات اقدام به تدوین هدفها و استراتژی‌های خودش می‌کند. این دیدگاه یک رویکرد از بالا به پایین برای تدوین استراتژی می باشد (ویلن و هانگر،۱۹۹۲) الگوهای عقلایی در صورتی قابل اجراء هستند که استراتژی‌‌، به صورت آماده و از قبل تهیه شده باشد. البته در این‌صورت، هر‌گونه اشتباه و انحراف در فرایند تدوین استراتژی کلان، عیناً به استراتژی سطح پایین‌تر نیز سرایت می نماید. الگوهای بخردانه با اسامی دیگری نیز الگوهای سازگار، میشیگان و یا الگوی کنترلی، الگوی اشنایدر یا الگوی روابط زنجیره‌ای و سلسله مراتبی نیز نامیده می‌شوند و یکی از رویکردهای مطرح هستند که به علت سهولت و سادگی و متکی بودن به منطقی روشن بسیار مورد استفاده قرار می گیرند. در دیدگاه عقلایی به تدوین استراتژی، تحلیل‌های سیستماتیک از محیط بیرونی و درونی ارائه می‌شود و سپس بر اساس آن استراتژی‌ها اتخاذ می‌گردد. سه گام اصلی تدوین استراتژی در این دیدگاه‌ عبارتند از:
پایان نامه - مقاله
۱) توصیف، فهم و تحلیل محیط
۲) تعیین فعالیت‌های لازم در پرتو تحلیل‌های بدست آمده
۳) اجرای فعالیت‌های تصمیم‌گیری شده.
این روش هماهنگی ساده‌ترین و در عین حال ضعیف‌ترین نوع هماهنگی است. براساس نگرش برنامه‌ریزی عقلایی، استراتژی بر مبنای فرآیندهای رسمی و تصمیم‌گیری عقلایی تدوین می‌شوند (یا دست کم باید بدین‌گونه تدوین شوند).
در این نگرش، بین استراتژی سازمان و سطوح پایین‌تر آن، یک رابطه یک طرفه و از بالا به پایین وجود دارد و استراتژی سطوح پایین‌تر بر اساس استراتژی سطح بالاتر (اگر چه نه به صورت کامل) قرار دارند. به این معنی که هدفها، استراتژیها و سیاست‌های سطوح پایین‌تر در جهت سازگاری با هدفها‌ تدوین می‌شوند. استراتژی که از این دیدگاه مورد توجه قرار گیرد، آبشاری است که از بالا فرو می‌ریزد و در فرایند تدوین استراتژی در سطح کلان به نیازهای کل سازمان توجه می‌شود و آنها را معرفی می‌کند.
۵نمودار۲-۲ :الگوی عقلایی تدوین استراتژی سازمان
راهبرد سطح سازمان
راهبرد سطح کسب و کار
راهبرد سطح موضوعی یا کارکردی
مزیت الگوهای عقلایی در سرعت بالای آن برای رسیدن به هماهنگی و ساده بودن آن است. ولی منتقدان این الگو، چند انتقاد در این الگوها بیان می‌کنند.

 

    1. ضرورت وجود استراتژی سطوح بالاتر. ایراد اول این است که اگر استراتژی سطوح بالاتر وجود نداشته باشند، استراتژی سطوح پایین تر قابل تدوین نیستند. به عبارت دیگر در ابتدای امر باید استراتژی سازمان مشخص شود، سپس می‌توان سایر استراتژیهای کارکردی را تدوین نمود.

 

    1. عوامل موقعیتی: برای تهیه استراتژی، مجموعه‌ای از عوامل خارجی و داخلی ‌مورد بررسی قرار می‌گیرند و سپس بر اساس استراتژی سطح سازمان، استراتژیهای کارکردی (مانند ارتباطات) نوشته می‌شوند. ممکن است عوامل موثر بر فعالیت‌های ارتباطات در نظر گرفته شده باشند ولی در بررسی‌های محیط داخل و خارج سطوح بالاتر در نظر گرفته نشده‌اند. برای اینکه استراتژی واحدهای کارکردی به واقعیت نزدیک‌تر شوند و یا به اصطلاح عملی‌تر شوند لازم است عوامل دیگری علاوه بر استراتژی بالادست برای تهیه استراتژیهای کارکردی در نظر گرفته شود. مجموعه این عوامل را می توان عوامل موقعیتی یا نهادی نامید‌.

 

    1. محدودیت عقلی: در این مدل‌ها به منظور جمع‌ آوری نظرات خبرگان معمولاً از روش‌هایی همچون دلفی و مصاحبه استفاده می‌شود و مبنا بر این گذاشته می‌شود که عقل جمع ارجح به عقل فرد است. با این‌حال، محدودیت عقلانی نظرات اخذ شده را هرگز نمی‌توان نادیده گرفت.

 

    1. محدودیت زمانی: وقتی ملاک، رای و نظر خبرگان است میزان زمانی که برای اخذ نظرات آنها صرف می‌شود از اهمیت بالایی برخوردار می‌شود. هرچه این زمان بیشتر باشد و امکان بحث و بررسی جوانب امر بیشتر فراهم شود، مساله شفاف‌تر شده و آرای مناسب‌تری بدست می‌آید ولی درعین‌حال امکان صرف وقت برای هر موضوع دارای محدودیت‌های زمانی خاص خود است.

 

این انتقادات باعث پیدایش الگوها دیگری برای تهیه استراتژی واحدهای کارکردی گردیدند که الگوی طبیعی نام دارند و در ادامه در خصوص آنها بحث خواهد شد.

 

        •  

       

       

 

 

 

    •  
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...