۱۱- خیال حوصله ی بحر می پزد هیهات ع ردیف های آوازی: گوشه حجاز

چه هاست در سر این قطره محال اندیش ن م .

 

 

خیال پختن: کنایه از توقع بی جا، تصور و خیال
حوصله: مجازاً تاب و تحمل
هیهات: شبه جمله است، دور است.
قطره: مجازاً هر چیز اندک و در اینجا استعاره از دل است.
به نظر می رسد کلمه «خیال» بایستی با کسره «ل» خوانده شود چرا که خیال نمی تواند حوصله بحر بپزد و در اینجا منظور این است که قطره خیال حوصلۀ بحر می پزد که در واقع محال اندیش می کند.
خیالِ داشتن گنجایش دریا را در سر می پرورد، بعید می نماید؛ این قطره محال اندیش چه ها در سر دارد، حوصله: سنگدان پرندگان، و مجازاً به معنی ظرفیت و تحمل است، دنباله مضمون دو بیت پیشین و هنوز سخن از دل رمیده در بیت مطلع است، می گوید این قطره یعنی دل رمیده من درویش در خیال این است که خود را به عظمت و گنجایش دریا برساند، هیهات که چه افکار محالی در سر دارد، مضمون اشاره دارد به این عقیده عرفا که انسان جزئی از کل و ابدیت است و دل او در نتیجه ریاضت و تزکیه می تواند تجلی گاه ذات الهی شود و به ابدیت بپیوندد، چنانکه قطره به صورت بخار از دریا برمی خیزد و دوباره به دریا می پیوندد و دریا می شود.
عطار گوید: بود و نابود تو یک قطره آب است همی که ز دریا به کنار آمد و با دریا شد و مولانا: «قطره دل را یکی گوهر فتاد کان به دریاها و گردون ها نداد». پس با توجه به این زمینه فکری عرفانی، قطره است که می خواهد به وسعت دریا برسد و دراین بیت، این قطره محال اندیش است که خیالِ حوصله بحر شدن می پزد، چنین است که از نظر دستوری باید «قطره» برای «می پزد» فاعل قرار گیرد، اما در خواندن این بیت حتی میان فضلای حافظ شناس اختلاف نظر دیده شده است، از جمله در دهه نخستین از احسان طبری این بیت نقل شده ولی به این صورت که میان «خیال» و «حوصله» بحر ویرگولی قرار گرفته، که ناچار باید خیال را بدون اضافه به حوصله بحر خواند، و با این قرائت معنی بیت این می شود که خیال می خواهد خود را به گنجایش دریا برساند، در سر این قطره محال اندیش عجب افکاری است، بر این معنی دو اشکال اساسی وارد است، نخست اینکه در این صورت خیال است که به قطره تشبیه می شود و بنابراین برای حوصله بحر می پزد فاعل قرار می گیرد، در صورتی که چنان که نشان دادیم، بیت دنباله دو بیت قبلی است و فاعل همان دل رمیده در بیت نخست، که این جا به قطره تشبیه شده است، یعنی فاعل قطره است؛ صرف نظر از اینکه خیال دامنه ای وسیع دارد و تشبیه آن به قطره مناسب نخواهد بود، دوم اینکه آن تعبیر مورد نظر شاعر را، که چنان که نشان دادیم میان عرفا مطرح است، نمی رساند، به این معنی که شاعر عارف، دل یا وجود خود را به قطره تشبیه می کند، قطره ای که می خواهد خود را به وسعت دریا برساند؛ ولی با صورتی که نوشته اند خیال است که به قطره تشبیه می شود و می خواهد به وسعت دریا برسد و برای خیال آرزوهای بلند داشتن محال نیست. (www.tebyan.net/newind.aspx)
پایان نامه

 

۱۲- بنازم آن مژۀ شوخ عافیت کش را م ردیف های آوازی: گوشه جامه دران

که موج می زندش آب نوش بر سر نیش م م .

 

 

بین نوش و نیش جناس لاحق است.
گوشه جامه دران: نام نوایی است از جمله مصنفات نکیسا و این نوا را چنان نواخت که همه حضار از شور و شوق جامه های خود بر تن دریدند لذا آن را جامه دران نامیدند. (ملاح، ۱۳۵۱: ۸۵)

 

۱۳- ز آستین طبیبان هزار خون بچکد م جمله اول کرد بیات م جمله اول رضوی

گرم به تجربه دستی نهد بر دل ریش ن م

 

 

تصنیف: باغ نظر
کلام: سعدی

 

آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش باغ تفرج است و بس، میوه نمی دهد به کس داروی دل نمی کنم کآنکه مریض عشق شد هر که فدا نمی کند دنیی و دین و مال و سر .جنگ نمی کنم اگر دست به تیغ می برد کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل .

هر چه کند به شاهدی کس نکند ملامتش جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش .بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش .

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...