بررسی عناصر قصه در مثنوی «جمشید و خورشید» سلمان ساوجی- ... |
زاویه دید شخص به انواع زیر تقسیم میشود:
شخصیت اصلی
شخصیت فرعی
شخصیت شاهد یا ناظر
۱-زاویه دید اول شخص
۲-زاویه دید دوم شخص
۳-زاویه دید سوم شخص
دانای کل نامحدود
دانای کل محدود
دانای کل بیطرف
۴-زاویه دید بدون راوی
۵-زاویه دید متغیر
۱-زاویه دید اول شخص
هرگاه داستان از قول یکی از شخصیتهای داستان روایت شود، آن داستان دارای زاویه دید اوّل شخص است. این شخصیت ممکن است در تمام کنشها و حوادث داستان نقش اصلی و اساسی داشته باشد. به بیان دیگر، گویی شخصی حوادثی را که برایش اتفاق افتاده، نقل قول میکند و ممکن است شخصیت فرعی باشد. یعنی همراه و در کنار شخصیت اصلی قرار بگیرد، حوادثی را که برای قهرمان داستان اتفاق افتاده روایت کند و خودش نقش اساسی در کنشهای داستان نداشته باشد و یا ممکن است به عنوان یک شخص شاهد باشد و آنچه را که دید، روایت کند، بدون اینکه هیچ نقشی در آن حوادث داشته باشد، مثل کسی که شاهد صحنه تصادف یا قتل بوده است. «زاویه دید اوّل شخص گستردهی تقریباً نامکشوف و غریبی را پیش روی نویسنده و خواننده میگشاید همانا اشخاص یا وجه خاص و شخصی شخص است» (مندنیپور، ۱۳۸۳: ۱۰۵).
۲-زاویه دید دوم شخص
هنگامی که داستان با ضمیر« تو» روایت شود، زاویه دید داستان دوم شخص است. نویسنده با لحن خطابی داستان را نقل میکند و انگار که خواننده را به جای یکی از شخصیتهای داستان قرار میدهد و از این طریق او را وادار به کنش و عمل میکند.
گاهی داستان دیدگاه دوم شخص دارد؛ یعنی داستان با زاویه دید دوم شخص روایت میشود و ضمیر «تو» دراین شیوه غالب است.
به نظر بوتور «هرگاه بخواهیم پیشرفت واقعی آگاهی، خود تولّد زبان، یا تولید نوعی زبان را توصیف کنیم، همانا ضمیر دوم شخص مؤثرترین ضمیر خواهد بود» (بوتور، ۱۳۷۹: ۱۰۵).
در دیدگاه ]دوم شخص[ به نحوی روان شناختی و اساطیری است. همزاد گونهای، از درون کسی لحظهبه لحظه خبر میدهد. گفتار یک سویهی همزاد و نیمهی شخص.
«در دیدگاه دوم شخص راوی ظاهراً مخاطب است و نویسنده با بهره گرفتن از لحن خطابی، گویی خواننده را واداشته تا به جای یکی از شخصیتهای داستان- که اغلب شخصیت اصلی است- داستان را روایت کند» (مستور، ۱۳۷۹: ۲۰).
۳-زاویه دید سوم شخص
در این شیوه داستان به صیغهی سوم شخص روایت میشود. در این شیوه ضمیر «او»، «آنها» با نام اشخاص غایب است و روایت با این ضمایر بیان میشود. راوی نیز با ضمیر سوم شخص، شخصیتهای داستانش رجوع میکند. «کافکا» با شیفتگی یادآور شده است که زمانی به ادبیات رسیده است که توانسته «او» را جانشین«من» کند. پیداست که این تغییر تنها تغییری در شکل و کاربرد ضمیر نیست، بلکه بیانگر استحاله است که تا رخ ندهد به تعبیر او اثر ادبی کامل نمیشود، یا پدید نمیآید» (میرعابدینی، ۱۳۷۷: ۱۳۷۵).
«این شیوه، یک شیوه روایتی تمام نماست که طیف وسیعی و متنوعی از نویسندگان را در برمیگیرد. نویسندگان بسیاری توانستهاند از امکانات نامحدود این شیوه استفاده کنند. «این شیوه هم در خدمت پیامبرانی مثل داستایوسکی بوده است و هم در خدمت بینش متفاوت نویسندگانی مثل «جرج الیوت» در زمرهی حکیمان هستند» (آلوت، ۱۳۸۰: ۴۵).
*زاویه دید سوم شخص نامحدود
راوی داستان همهچیزدان است و با این که دیده نمیشود، در همه جای داستان حضور دارد و همهی داستان از زاویه دید او و به انتخاب او روایت میشود.
*زاویه دید سوم شخص محدود
داستان با ضمیر روایتگر «او» از دید یک شخصیت روایت میشود. یعنی به جای آنکه راوی از همهچیز و همهکس خبر دهد و در میان شخصیتها حرکت کند، خود را به یک شخصیت محدود میسازد و تمام داستان را از منظر چشم او روایت میکند.
*زاویه دید سوم شخص عینی (نمایشی)
در این شیوه داستان به شکل گزارش نقل میشود. راوی هرچه را که میبیند بدون اظهار نظر یا قضاوت بدون کم و کاست به خواننده گزارش میدهد. درست مثل یک تئاتر یا صحنهی نمایش که بیننده رفتار و حرکات بازیگران را میبیند گفتوگوهایشان را میشنود و خود به قضاوت و اظهار نظر میپردازد، خواننده نیز با خواندن گفتوگوها رفتار و کنش شخصیتها به درک شخصی میرسد و بدون دخالت راوی به قضاوت و اظهار نظر میپردازد.
۴-زاویه دید بدون راوی
هنگامی که داستان توسط نویسنده روایت شود زاویه دید داستان «بدون راوی» است، زیرا داستان از ذهن هیچ راوی نمیگذرد. قالب اینگونه داستانها بیشتر براساس گفتوگو بدون هیچ توضیح اضافهای (حتی به اندازهی یک جمله) میان آنهاست و یادداشتهای روزانه و نامهنگاری است.
۵-زاویه دید متغیر یا مختلط (چندگانه)
گاهی نویسنده داستان را از چند دیدگاه و زاویه نقل میکند و از این طریق وسعت دید خواننده را افزایش میدهد، مثلاً ممکن است داستان را با زاویه دید سوم شخص شروع کند. سپس با چرخش فضایی به اول شخص برگرداند و ادامه روایت داستان را به دست اول شخص بسپارد یا برعکس، حتی ممکن است از همهی انواع زاویه دیدهای شخص به فراخور روند داستان استفاده نماید بهطوری که در داستانهای مدرنیسم و پست مدرنیسم دیده میشود. داستانهایی را که به این شکل نوشته میشوند. نمیتوان محدود به یک زاویه دید کرد و به همین دلیل زاویه دید این داستانها «متغیر»، «چندگانه» یا «مختلط» مینامند.
۲-۲-۶٫ توصیف
توصیف را ارائه چشمانداز ساکتی از جهان داستان، تعریف کردهاند. نویسنده با توصیف به خواننده میگوید که در جهان داستان چه چیزهایی است.
توصیف ارائه تصویر ساکن از دنیای بیرون، توصیف خوانده میشود. در توصیف با واقعه (رخداد) مواجه نیستم؛ درنتیجه بحث از فشردگی یا عدمفشردگی معنی ندارد. دنیای ساکن بیرون، یا تصویر ساکن دنیای بیرون، آن بخش از داستان است که کنش یا گفتاری در آن اتفاق نمیافتد. نکته: هر عنصری که نقش در پیشبرد و بسط فرایند داستان ندارد، باید حذف شود. در اینجا خودبهخود بحث عمل داستانی و محل فیزیکی پیش میآید. عمل داستانی، حرکت پیشرفت ماجرا در مسیر برآورده شدن اهداف است. این حرکت، بر دوش عناصر و اجرای داستان است. عناصر و اجزای داستان با اینکه در عمل داستانی شرکت دارند، اما ممکن است خود با حرکت و عملی ظاهری و فیزیکی همراه نباشند و یا بهعکس. توصیف عینی، بدون دخالت بینش و حالات و تأثیرات روحی نویسندهاست، اما توصیف اکسپرسیونیستی توصیفی است که شرایط روحی و ذهنی نویسنده در آن دخالت میکند. در توصیف عینی، موصوف بیواسطه به ذهن خواننده منتقل میشود و در توصیف اکسپرسیونیستی با واسطه ذهن نویسنده در ذهن خواننده جای میگیرد.
توصیف سرعت انتقال اطلاعات حرکتی را کم میکند و همین عمل باعث میشود حوصله خواننده سر برود. در واقع ما توسط کلمات یک تصویر را بیان میکنیم و خواننده بوسیله این کلمات تصویری را که ما خلق کردهایم می بیند.بنابراین باید گفت توصیف یکی از عناصر داستان نیست بلکه جوهره آن است.در واقع تصاویر ذهنی است که به خوانندگان اجازه میدهد داستانی را به طور کامل احساس کنند.
۲-۲-۶-۱٫ توصیف صحنه و صحنهپردازی
زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، صحنه میگویند. این «صحنه » ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانهای داشته باشد و هر نویسندهای صحنه را برای منظور خاصی به کار گرفته باشد. بعضی از نویسندگان در استفاده از صحنه، مقصود و منظور خاصی را دنبال میکنند و بعضی نه.
به هر حال، امروزه نویسندگان به صحنه و صحنه پردازی، بیشتر اهمیت میدهند و نسبت به آن توجه خاصی دارند؛ زیرا که جامعه شناسی معاصر، تاکید بسیاری بر محیط زیستی انسان دارد. بنابراین نویسندگان بزرگ امروزه به تأثیر محیط، بر شخصیتهای داستان توجه بسیار دارند؛ زیرا داستان حتما باید در جایی اتفاق بیفتد و در زمانی به وقوع بپیوندد. از این نظر، کاربرد درست صحنه بر اعتبار و قابل قبول بودن داستان میافزاید. هر نویسنده به خوبی میداند که برای باور داشت داستانش، مکان و زمان وقوع آن را باید طبیعی و واقعی تصویر کند تا حقیقت مانندی داستانش تحقق پذیرد. به همین دلیل است که حتی در داستانهای خیال و وهم (مافوق طبیعی، سورئالیستی و نمادگرایانه) و داستانهای صحنه داستان بر زمینه واقعی و قابل قبولی جریان دارد (صادقی، ۱۳۹۲: ۴۴۷- ۴۲۹).
پس صحنه باید:
الف)محملی برای حضور شخصیتها فراهم کند.
ب) حال و هوایی مناسب به داستان ببخشد.
ج) محیطی موثر بر رفتار و کردار شخصیت ها به وجود آورد.
صحنه میتواند متضمن معنایی عمیق و نمادین باشد، مثلاً صحنه رعد و برق و توفان پشت پنجره در یک داستان، میتواند نمادی باشد برای درون متلاطم شخصیت، علاوه بر این موارد، اشاره دقیق مصطفی مستور درباره خاصیت و کارکرد صحنه درخور اشاره است: تصویری که کلمات ارائه میدهند -هر قدر هم دقیق و با شرح جزییات توام باشد- میتواند به تعداد مخاطبان متکثر باشد. در واقع هر خواننده یا شنونده داستان، با تصور دیگری از صحنههای داستان متفاوت است. این ویژگی به ماهیت تصویرسازی و تداعیگری ذهن انسانها مربوط میشود. وقتی در داستانی گفته میشود: آشپزخانه، تعداد آشپزخانههایی که در ذهن مخاطبان تصویر میشود، به تعداد خود آنهاست، در حالی که وقتی در سینما آشپزخانهای نشان داده میشود، بیننده نمیتواند تصور دیگری از آشپزخانه در ذهن خود بسازد. این ویژگی با هر قدر توصیف و شرح، از داستان زدودنی نیست. این خصوصیت به هنر داستان، گونهای سیّالیّت در تصویرسازی میدهد و سبب میشود تا خوانندگان موقعیتهای داستان را چنان در ذهن تصویر کنند که ترکیبی باشد از آنچه در داستان گزارش شده و پیش زمینه فکری خودشان. این نکته عامل مهمی است در قرابت فضای ذهنی خواننده و موقعیتهای داستانی. در واقع ادراک خواننده از صحنه داستان در تعاملی میان ذهن او و توصیف نویسنده شکل میگیرد (مستور، ۱۳۸۴: ۴۶-۴۷).
۲-۲-۶-۱-۱٫ وظایف صحنه
۱- محلی برای زندگی شخصیتها و وقایع داستان. داستان باید در زمان و مکان معینی اتفاق بیفتد. تا بتوان توجیهی برای رفتار شخصیتها پیدا کرد. مثال خوبی برای معین بودن زمان و مکان در داستان، مسخ کافکا است. کافکا در مسخ تمام اتاقها، زاویهها و سوراخ موشهای خانه را توصیف میکند(البته در طول داستان).
۲- ایجاد فضا و رنگ یا حال و هوای داستان: صحنه میتواند به داستان حال و هوای شاد، غمگین، پوچ، خفقان آور و … بدهد به طوریکه خواننده به محض ورود به داستان آن را حس کند. حال و هوای خفقانآور مثل داستان بوف کور، فانتزی در داستانهای فانتزی، عاشقانه مثل بربادرفته مارگارت میچل و …
۳- میتواند بر نیتجه داستان تأثیر بگذارد. مثل داستان گیله مرد که فضای عصبیکننده بر شخصیتها تأثیر میگذارد و باعث میشود یکیشان دیگری را بکشد. یا فضای پر از شکی که باعث شده راوی در بوف کور همسرش یا همان زن اثیری خودش را کور کند و بکشد.
۲-۲-۶-۱-۲٫ اجزای صحنه
۱- محل جغرافیایی داستان
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 09:47:00 ب.ظ ]
|