کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



آخرین مطالب


جستجو


 



از دیگر عوامل مهم و تأثیر گذار در ایجاد و تشدید انحرافات در امت­ها مسأله ظلم می­باشد، که این عامل نیز مانند فقر هم می ­تواند درونی باشد و و هم بیرونی. به این ترتیب که گاهی خودِ شخص مثلاً از طریق گناهان به خود ظلم می­ کند که در قرآن نیز داریم که حضرت موسی گفت: «إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی‏»[۳۲۰] و گاهی اوقات از بیرون، ظلم واقع می­ شود مثل ظلم حکومت­ها و یا افراد به همدیگر.
در قرآن کریم بارها به انجام ندادن ظلم تأکید شده است: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیراً»[۳۲۱]: و هر کس از روى تجاوز و ستم چنین کند، به زودى وى را در آتشى درآوریم، و این کار بر خدا آسان است.
امام علی فرمود: «الظُّلمُ فی الدُّنیا بَوارٌ، و فی الآخِرَهِ دَمارٌ»[۳۲۲]: ستمگرى، در دنیا مایه نابودى و در آخرت، مایه هلاکت است .
حال با توجه به اهمیت این بحث باید گفت که ظلم، هم می ­تواند از طریق حکومت ها به رعیت باشد و هم می ­تواند از جانب خود مردم نسبت به همدیگر باشد. که در هر دو حالت، تأثیر به سزای در ایجاد و یا تشدید انحراف در بین مردم باشد.
۳-۲-۴- فتنه­ها
فتنه از عواملی است که از بیرون به انسان آسیب می­زند در واقع فرق فتنه و شبهه در این است که فتنه از بیرون به انسان آسیب می­زند ولی شبهه ار درون افراد را به تباهی می­کشاند.
در روایتی است که: «تکون بین یدی الساعه فتن کقطع اللیل المظلم ، یصبح الرجل فیها مؤمنا ویمسی کافرا ویمسی مؤمنا ویصبح کافرا ، ویبیع أقوام دینهم بعرض من الدنیا»[۳۲۳]: بوده باشد پیش از ساعت ظهور فتنه­هایی که مثل پاره­های شب تاریک باشند به طوری که مرد صبح مؤمن باشد و شب کافر و شب مؤمن باشد و روز کافر. گروهی دین خود را به چیز کمی از متاع دنیا بفروشند.
و در روایت دیگری است که: «إن بین یدی الساعه فتنا کقطع اللیل المظلم ، فتنا کقطع الدخان ، یموت فیها قلب الرجل کما یموت بدنه …»[۳۲۴]: پیش از ساعت ظهور فتنه­هایی باشد مثل پاره­های شب تار یا مثل پاره­های دود سیاه، بمیرد قلب شخص مثل اینکه بدنش می­میرد.
اما مبتلای به فتنه شدن دارای نشانه­هایی است که روایت زیر آن را بیان می­دارد.
در روایتی حذیفه فرمود: «اگر یکی از شماها بخواهد بداند که آیا فتنه به او رسیده است یا خیر، پس نگاه کند اگر چیزی را حلال می داند که سابقاً حرام می­دانسته پس بداند که فتنه به او رسیده است و اگر چیزی را حرام می­داند که سابقاً آن را حلال می­دانسته است بداند که فتنه به او رسیده است»[۳۲۵].
مثلاً قبلاً بی­حجابی را حرام می­دانسته ولی اکنون آن را حلال و خالی از اشکال می­داند، بداند که مبتلای فتنه­ها و انحرافات آخرالزمان شده است.
لذا فتنه از عواملی است که از بیرون بر افراد تأثیر می­ گذارد و سبب ایجاد و یا تشدید انحرافات و نیز گناهان می­ شود.
۳-۲-۵- ضعف تربیتی در خانواده­ها
بسیاری از انحرافاتِ موجود در جامعه به دلیل ضعف تربیتی در خانواده است که در شناساندن معروف و منکر به اولاد خود کوتاهی می­ کنند و یا آنها را جابجا به فرزندانشان آموزش می­ دهند که در نتیجه، این می­ شود که فرد در اجتماع کارهای بد را خوب و خوب را بد می­پندارد همان­طور که از انحرافات شایع در آخرالزمان همین جابجایی معروف و منکر در جامعه و عدم شناخت آنها بود[۳۲۶] که ناظر به همین موضوع است در جای خود در انحرافات اجتماعی مورد بحث قرار دادیم. یعنی از آن روایات می­توان برداشت کرد که به دلیل ضعف مدیریت و تربیتی در خانواده هاست که سبب می­ شود اولاد در شناخت معروف و منکر دچار مشکل شوند و همین، زمینه­ ساز بسیاری از گناهان و انحرافات در هر زمانی و به خصوص آخرالزمان می­ شود.
۳-۲-۶- حرام­خواری
خوردن غذایی که از راه حرام به دست آمده باشد علت بسیار مهمی در ایجاد انحرافات در اشخاص می­باشد که در اثر غفلت از این امر مهم سبب می­ شود که آثار زیان­بار جبران ناپذیر مادی و علی الخصوص معنوی را به انسان وارد کند چنانچه در روایتی رسول خدا به امام علی فرمود: «یا علیُ! مَن اکل الحرامَ سُوِّدَ قلبُه و خُلِّفَ دینُه و ضَعُفَت نفسُه حَجَبَ اللهُ دعوتَه و قَلَّت عبادتُه»[۳۲۷]: یا علی هر کس غذای حرام بخورد دلش سیاه، دینش عوض، نفس (ناطقه)اش ضعیف می­ شود و دعایش مستجاب نمی­ شود و عبادتش کم می­گردد.
لذا با توجه به آثار شوم آن باید مراقب بود که مبتلای به حرام خواری نشویم تا روح ما و برکات معنوی از زندگی­امان نرود و آنها، جای خود را به شیطان بدهند.
۳-۲-۷- تقلید کورکورانه
این نوع تقلید پیوسته مذموم بوده است و روایات، ما را از آن نهی کرده ­اند چنانچه در روایتی داریم که پیامبر ص فرمود: « لا تَکُونُوا إمَّعهً ، تَقولونَ : إن أحسَنَ الناسُ أحسَنّا ، و إن ظَلَمُوا ظَلَمنا ! و لکنْ وَطِّنُوا أنفُسَکُم إن أحسَنَ الناسُ أن تُحسِنُوا ، و إن أساؤوا أن لا تَظلِمُوا»[۳۲۸]: دنباله رو و بى اراده نباشید که بگویید: اگر مردم خوبى کردند ما هم خوبى مى کنیم و اگر ظلم کردند ما هم ظلم مى کنیم. بلکه از خودتان اراده داشته باشید، اگر مردم خوبى کردند، شما خوبى کنید و اگر بدى کردند، شما ظلم نکنید.
فصل چهارم: راهکارهای پیشگیری یا مقابله
۱- راه­های عام
۲- راه­های خاص
مقدمه
روش کار در این فصل به این منوال است که ما راهکارها را به دو بخش تقسیم کرده­ایم. بخش اول مربوط به راهکارهای مقابله­ی عام، با انحرافات است که در اینجا ما راهکارهایی را که فقط امامان معصوم در روایات آخرالزمان آورده­اند را آورده­ایم و در بخش دوم به ارائه راهکارهای مقابله خاص پرداخته­ایم. به این معنا که برای علل درونی و بیرونی در فصل گذشته راهکارهایی ارائه کرده­ایم.
پایان نامه
بخش اوّل: راه­های مقابله عام
در این قسمت ما راهکارهای عام را برای مقابله با انحرافات بیان می­داریم. مراد از این نوع راهکار، راهکاری است که امام معصوم برای در امان ماندن از ابتلای به انحرافات، در آخرالزمان به ما ارائه داده است تا با به کارگیری از آن دستورات، راه روشنِ هدایت را بپیماییم.
۴-۱-۱- ادعیه و اذکار مخصوص
۴-۱-۱-۱- دعای غریق
اولین راه برای مقابله با انحرافات و بلاهای آخرالزمان دعایی که حضرت امام صادق آن را بیان فرموده است.
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ‏ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَهٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى وَ لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ قَالَ یَقُولُ یَا اللَّهُ‏ یَا رَحْمَانُ‏ یَا رَحِیمُ‏ یَا مُقَلِّبَ‏ الْقُلُوبِ‏ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا اللَّهُ‏ یَا رَحْمَانُ‏ یَا رَحِیمُ‏ یَا مُقَلِّبَ‏ الْقُلُوبِ‏ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا أَقُولُ لَکَ «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک‏»[۳۲۹]: عبدالله بن سنان نقل می­ کند که امام صادق فرمود: در این زودى براى شما شبهه‏اى پیش خواهد آمد که نه علم خروج از آن را دارید و نه امامى هست که شبهه را براى شما حل کند، و در سرگردانى خواهید ماند افرادى که بخواهند از این گونه شبهات رهائى پیدا کنند باید دعاى غریق را بخوانند گوید: عرض کردم دعاى غریق کدام است؟ فرمود: میگوئى:«یَا اللَّهُ‏ یَا رَحْمَانُ‏ یَا رَحِیمُ‏ یَا مُقَلِّبَ‏ الْقُلُوبِ‏ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ» گفتم: «یا مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبى على دینک» فرمود: خداوند مقلب قلوب و ابصار هست و لیکن همان طور که من دستور دادم قرائت کن و بگو: «یا مقلب القلوب ثبّت قلبى على دینک».
نکته قابل توجه این است که راهکار در مقابل شبهه داده شده است بدان معنا که این دعاء کاربرد بسیار خوبی برای مقابله با وسوسه­ها و انحرافات درونی دارد. البته نمی­ توان منکر تأثیر کارساز این دعاء شریف در مقابله با سایر انحرافات بود.
۴-۱-۱-۲- دعای معرفت
زراره گوید: شنیدم امام صادق می­فرمود: «إِنَّ لِلْغُلَامِ غَیْبَهً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ یَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَهُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یُشَکُّ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ‏ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَهَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ یَا زُرَارَهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَهُ إِذَا أَدْرَکْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ فَإِنَّکَ‏ إِنْ‏ لَمْ‏ تُعَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی …»[۳۳۰]: براى آن جوان پیش از آنکه قیام کند، غیبتى‏ است، عرض کردم: چرا؟ فرمود: می­ترسد- و با دست اشاره بشکم خود کرد- (یعنى می­ترسد شکمش را پاره کنند) سپس فرمود: اى زراره! اوست که چشم به راهش باشند، و اوست که در ولادتش تردید شود: برخى گویند: پدرش بدون فرزند مرد، و برخى گویند: در شکم مادر بود (که پدرش وفات یافت و سپس هم به دنیا نیامد) و برخى گویند: دو سال پیش از وفات پدرش متولد شد و اوست که در انتظارش باشند ولى خداى عز و جل دوست دارد شیعه را بیازماید» در زمان (غیبت) است اى زراره که اهل باطل شک می­ کنند، زراره گوید: من عرض کردم، قربانت، اگر من به آن زمان رسیدم چه کار کنم؟ فرمود: اى زراره! اگر به آن زمان رسیدى، با این دعا از خدا بخواه: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ فَإِنَّکَ‏ إِنْ‏ لَمْ‏ تُعَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی» (یعنی: «خدایا خودت را به من بشناسان، زیرا اگر تو خودت را به من نشناسانى، من رسولت را نشناسم (براى اینکه هر کس خدا را شناخت، بر او لازم میداند، که از راه لطف بندگانش را هدایت کند و کسى که خدا را نشناخت، فرستاده او را هم نمی­شناسد) خدایا تو پیغمبرت را به من بشناسان، زیرا اگر تو پیغمبرت را به من نشناسانى، من حجت تو را نشناسم (براى اینکه امام جانشین پیغمبر و دست نشانده او به دستور خداست و مقام و ارزش جانشین مربوط به مقام و ارزش جانشین گذار است از این جهت شیعه می­گوید: امام باید از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پیغمبر باشد) خدایا حجت خود را به من بشناسان، زیرا اگر تو حجتت را به من نشناسانى، از طریق دینم گمراه می­شوم.).
۴-۱-۱-۳- دعایی برای نجات منتظران
امام باقر فرمود: هر کس به این دعا در تمام عمرش یک بار دعا کند در زمره بندگان نوشته شود و در دیوان قائم بالا رود پس چون قائم ما قیام کند ندا شود به اسم خود و پدرش پس این کتاب را به او بدهند و گفته شود این عهدنامه­ای است که در دنیا با ما عهد بستی و شاهد این قول خدای عز و جل است که فرمود: «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»[۳۳۱] و بخوان این دعا را در حالی که با طهارت باشی: «اللَّهُمَّ یَا إِلَهَ الْآلِهَهِ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ یَا قَاهِرَ الْقَاهِرِینَ یَا عَلِیُّ یَا عَظِیمُ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْلَى عَلَوْتَ فَوْقَ کُلِّ عُلْوٍ هَذَا یَا سَیِّدِی عَهْدِی وَ أَنْتَ مُنْجِزٌ وَعْدِی فَصِلْ یَا مَوْلَایَ وَعْدِی وَ أَنْجِزْ وَعْدِی آمَنْتُ بِکَ وَ أَسْأَلُکَ بِحِجَابِکَ الْعَرَبِیِّ وَ بِحِجَابِکَ الْعَجَمِیِّ وَ بِحِجَابِکَ الْعِبْرَانِیِّ وَ بِحِجَابِکَ السُّرْیَانِیِّ وَ بِحِجَابِکَ الرُّومِیِّ وَ بِحِجَابِکَ الْهِنْدِیِّ وَ أَثْبَتِ‏ مَعْرِفَتِکَ‏ بِالْعِنَایَهِ الْأُولَى فَإِنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لَا تُرَى وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِرَسُولِکَ الْمُنْذِرِ ص وَ بِعَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الْهَادِی وَ بِالْحَسَنِ السَّیِّدِ وَ بِالْحُسَیْنِ الشَّهِیدِ سِبْطَیْ نَبِیِّکَ وَ بِفَاطِمَهَ الْبَتُولِ وَ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ذِی الثَّفِنَاتِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ عِلْمِکَ وَ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الَّذِی صَدَقَ بِمِیثَاقِکَ وَ بِمِیعَادِکَ وَ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْحَصُورِ الْقَائِمِ بِعَهْدِکَ وَ بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الرَّاضِی بِحُکْمِکَ وَ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَبْرِ الْفَاضِلِ الْمُرْتَضَى فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَمِینِ الْمُؤْتَمَنِ هَادِی الْمُسْتَرْشِدِینَ وَ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الطَّاهِرِ الزَّکِیِّ خِزَانَهِ الْوَصِیِّینَ‏ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْإِمَامِ الْقَائِمِ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِیِّ إِمَامِنَا وَ ابْنِ إِمَامِنَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ یَا مَنْ جَلَّ فَعَظُمَ وَ هُوَ أَهْلُ ذَلِکَ فَعَفَا وَ رَحِمَ یَا مَنْ قَدَرَ فَلَطُفَ أَشْکُو إِلَیْکَ ضَعْفِی وَ مَا قَصُرَ عَنْهُ عَمَلِی مِنْ تَوْحِیدِکَ وَ کُنْهِ مَعْرِفَتِکَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِالتَّسْمِیَهِ الْبَیْضَاءِ وَ بِالْوَحْدَانِیَّهِ الْکُبْرَى الَّتِی قَصُرَ عَنْهَا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى‏ وَ آمَنْتُ بِحِجَابِکَ الْأَعْظَمِ وَ بِکَلِمَاتِکَ التَّامَّهِ الْعُلْیَا الَّتِی خَلَقْتَ مِنْهَا دَارَ الْبَلَاءِ وَ أَحْلَلْتَ مَنْ أَحْبَبْتَ جَنَّهَ الْمَأْوَى آمَنْتَ بِالسَّابِقِینَ وَ الصِّدِّیقِینَ أَصْحَابِ الْیَمِینِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِینَ‏ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً أَلَّا تُوَلِّیَنِی غَیْرَهُمْ وَ لَا تُفَرِّقَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ غَداً إِذَا قَدَّمْتُ الرِّضَا بِفَصْلِ الْقَضَاءِ آمَنْتُ بِسِرِّهِمْ وَ عَلَانِیَتِهِمْ وَ خَوَاتِیمِ أَعْمَالِهِمْ فَإِنَّکَ تَخْتِمُ عَلَیْهَا إِذَا شِئْتَ یَا مَنْ أَتْحَفَنِی بِالْإِقْرَارِ بِالْوَحْدَانِیَّهِ وَ حَبَانِی بِمَعْرِفَهِ الرُّبُوبِیَّهِ وَ خَلَّصَنِی مِنَ الشَّکِّ وَ الْعَمَى رَضِیتُ بِکَ رَبّاً وَ بِالْأَصْفِیَاءِ حُجَجاً وَ بِالْمَحْجُوبِینَ أَنْبِیَاءَ وَ بِالرُّسُلِ أَدِلَّاءَ وَ بِالْمُتَّقِینَ أُمَرَاءَ وَ سَامِعاً لَکَ مُطِیعاً»[۳۳۲]: خداوندا اى خداى همه پرستیده‏شدگان اى یکتا! اى یگانه! اى بعدتر از همه پسینیان! اى غلبه‏کننده بر همه خشمناکان! اى بلند مرتبه! اى بزرگ! توئى بلندتر از همه چیز بلند مرتبه تو بالاتر از هر بلندى این است اى سیّد من! پیمان و اعتقاد من، و توئى برآورنده وعده مرا پس صله و جایز بده اى مولاى من پیمان مرا و برآور وعده مرا ایمان آورده‏ام من به تو و سؤال مى‏کنم ترا به حقّ نام عربى تو و به حقّ نام فارسى تو و به حقّ نام تو در لهجه یهود و به حقّ نام تو در لغت نصارى و به حقّ نام رومى تو و به حقّ نام هندى تو و ثابت گردان شناخت خود را به سبب بخشش و عطیه‏اى که کرده‏اى آن را در روز اوّل خلقت پس بدرستى که توئى آن خدا که دیده نمى‏شود و توئى به جایگاه دیده‏بانى بلندتر از همه جایها و نزدیکى مى‏جویم بسوى تو به وسیله پیغمبر تو که مى‏ترساند خلایق را از عقوبت تو رحمت فرستد خدا بر او و بر آل او و بوسیله على بن ابى طالب که پیشواى مؤمنان است رحمتهاى خدا باد بر او که راهنماست و بوسیله امام حسن ستوده و امام حسین شهید گردیده که دو قطعه و نواده پیغمبر تواند و بوسیله حضرت فاطمه که منقطع‏ است از دنیا و از اهل آن و به وسیله على پسر امام حسین که زینت همه عبادت‏کنندگان و صاحب پینه‏ها است مواضع سجود او و بوسیله امام محمد پسر على که جمع‏کننده و شکافنده است علم ترا و به وسیله امام جعفر پسر محمّد که راستگوى است که تصدیق نموده است به پیمان تو و به روز وعده جزاء تو و به وسیله امام موسى پسر امام جعفر که باز دارنده نفس خود است از خواهش­ها و بپا دارنده پیمان توست و به وسیله امام على پسر موسى خوشنود که راضى است به فرمان تو و به وسیله محمّد تقىّ پسر على که دانا و با فضیلت و پسندیده در میان مؤمنان است و به وسیله امام على نقىّ پسر محمّد که با کمال امانت و معتمد و راهنماى راه یافتگان است و به وسیله امام حسن عسکرى پسر على که پاک و پاکیزه و خزانه علوم وصى‏هاى پیغمبران است و نزدیکى مى‏جویم به سوى تو و به وسیله پیشوایى که بپاى دارنده‏ است امر خدا را و عادل است که هدایت یافته شده و انتظار کشیده شده است و پیشواى ما و پسر پیشواى ما است رحمت­هاى خدا باد بر ایشان همگى اى کسى که فرا گرفته است و شامل است امر او همه چیز را پس بزرگ است او و سزاوار است این بزرگى را پس در گذشته است از گناهان و رحم کرده است اى کسى که توانا است بر عقوبت پس بخشیده است شکوه مى‏کنم من بسوى تو از ناتوانایى خود از آنچه کوتاه است از آن امید [من کار] از رسیدن به چگونگى یگانگى تو و از رسیدن بحقیقت شناخت تو و روى مى‏آورم من بسوى تو به نام بردن ترا به نام­هاى نورانى و به اقرار بیگانگى بزرگى تو که کوتاه است از رسیدن به آن کسى که پشت کرده باشد و اعراض نموده باشد و ایمان آورده‏ام به حجاب و پرده تو که بزرگتر است از آنکه به وصف آید و به نام­هاى تو که تمام و کمال و بلنداند که آفریده‏اى تو از آنها خانه ابتلا و امتحان را و فرود آورده‏اى تو به برکت آنها کسى را که دوست دارى تو او را به بهشت که منزل و جایگاه مؤمنان است ایمان دارم من به جماعت پیشى‏گیرندگان‏ و به جماعت راستگویان که یاران‏ طرف راست‏اند از جماعت مؤمنانى که مخلوط و ممزوج کرده‏اند کردار نیکو را با عمل دیگر که بد است سؤال مى‏کنم ترا آنکه ولىّ نگردانى به من‏ غیر ایشان را و جدایى قرار ندهى میان من و میان ایشان فرداى قیامت هر گاه پیش بدارم من راضى شدن به جدا ساختن حکم تو حقّ را از باطل ایمان آورده‏ام من به پنهان ایشان و آشکار ایشان و به عاقبت کارهاى ایشان پس بدرستى که ختم مى‏کنى تو بر کارهاى خوب هر گاه خواهى اى کسى که تحفه و هدیّه داده‏اى به من اقرار کردن به یگانگى ترا و بخشیده‏اى به من شناخت پروردگارى خود را و رها کرده‏اى مرا از شک و کورى نادانى راضیم من به تو از جهت پروردگارى و به برگزیدگان تو از جهت دلیلها و برهانها و پیغمبران‏ گذشتگان پنهان‏شدگان از حیثیت پیغمبرى و به فرستادگان تو از جهت دلیل­ها و پرهیزکاران از جهت آنکه پیشوایانند در حالى که شنوایم من امر ترا و فرمان بردارم فرمان ترا.[۳۳۳]
۴-۱-۲- ترجیح فرار بر قرار
مراد از این بخش این نیست که ما در هر موقیعتی که قرار گرفتیم فرار کنیم و از مسئولیت­های مُحوَّل شده به ما گریزان باشیم. بلکه مراد این است، در جایی که فضا به گونه ­ای است که ما قدرت بر تغییر آن را نداریم و بودن ما در آن مکان، به نوعی اتلاف نیروی حق است، بهتر است که آنجا را ترک کنیم. زیرا فضا شیطانی است و قدرتی بر تغییر آن وجود ندارد.
لذا در روایتی رسول­خدا در بیان راهکار برای مقابله با آسیب­ها و انحرافات فرمود: «… فَعِنْدَ ذَلِکَ الزَّمَانِ الْهَرَبُ خَیْرٌ مِنَ الْقِیَامِ»[۳۳۴]: پس در آن زمان فرار کردن بهتر از ایستادن است.
و در روایت دیگر امام علی در بیان راهکار برای کسی که خواهان راهکار در آخرالزمان بود، فرمود: «الْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا یَزَالُ عَدْلُ اللَّهِ مَبْسُوطاً عَلَى هَذِهِ الْأُمَّهِ مَا لَمْ یَمِلْ قُرَّاؤُهُمْ إِلَى أُمَرَائِهِمْ وَ مَا لَمْ یَزَلْ أَبْرَارُهُمْ یَنْهَى فُجَّارَهُمْ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلُوا ثُمَّ اسْتَنْفَرُوا فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ اللَّهُ فِی عَرْشِهِ کَذَبْتُمْ لَسْتُمْ بِهَا صَادِقِینَ‏»[۳۳۵]: فرار، فرار که دامن عدالت خداوند بر این امّت گسترده خواهد بود مادامى که گویندگان به سوى فرمانروایانشان مایل نشوند، و مادامى که نیکوکارانشان بدکارانشان را باز می­دارند که اگر چنین نکنند و آنگاه از بدکاران اظهار نفرت بکنند و به زبان «لا اله الا اللَّه‏» گویند خداوند در عرش خود می­فرماید دروغ گفتید و شما این کلمه را از روى صدق و راستى نمی­گوئید.
و این یعنی در آخرالزمان به دلیل زیادی انحرافات و آسیب­ها و گسیل شدن آنها به سوی مؤمنین، بهتر آن است که در مقابل آنها نباشیم و خود را در برابرشان قرار ندهیم زیرا احتمال مبتلا شدن به آنها وجود دارد و از هر طریقی که ممکن است باید تغییر وضعیت داد حتی اگر به اندازه جابجا شدن از یک اتاق به اتاق دیگر باشد.
و در روایت دیگری پیامبر فرمود: «سیأتی على الناس زمان لا یسلم لذی دین دینه إلا من فر من قریه إلى قریه و من شاهق إلى شاهق کالثعلب الرواغ …»[۳۳۶]: روزگاری بر مردم خواهد آمد که هیچ دینداری سالم نمی ماند مگر اینکه مانند روباه مکار از آبادی به آبادی دیگری و از قله کوهی به قله کوه دیگری فرار کند.
۴-۱-۳- تمسک به کتاب و عترت
در روایت دیگری رسول خدا فرمود: «مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی رَاحِلٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَى الْمَغِیبِ فَأُوَدِّعُکُمْ وَ أُوصِیکُمْ بِوَصِیَّهٍ فَاحْفَظُوهَا إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هَادٍ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»[۳۳۷]: ای گروه مردمان! من در همین نزدیکی است که از این دنیا رحلت کنم و به سمت عالم غیب بروم پس با شما وداع می­کنم و شما را توصیه­ای می­کنم که آن را حفظ و عمل کنید. به راستی که من دو چیز گران­بهاء را در میان شما به جای می­گذارم. یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیتم را که اگر بدان­ها چنگ زنید هرگز گمراه نشوید. من ترساننده هستم و علی هدایت کننده. و عاقبت از آنِ متقین است. و سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است.
و به همین دلیل است که رسول­خدا فرمود: «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْأُمُور کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ‏ بِالْقُرْآنِ‏»[۳۳۸]: هر گاه کارها چون شب ظلمانى برایتان مشتبه و تاریک گردید، بر شما باد به قرآن‏.
راه و طریق اهل بیت در آخرالزمان به عیان آشکار است و هر که را خواهان آن باشد همانند خورشید می­درخشد همان­طور که در روایتی امام صادق فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ التَّنْوِیهَ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَغِیبَنَّ إِمَامُکُمْ سِنِیناً مِنْ دَهْرِکُمْ وَ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى یُقَالَ مَاتَ قُتِلَ هَلَکَ بِأَیِّ وَادٍ سَلَکَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَیْهِ عُیُونُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَتُکْفَؤُنَّ کَمَا تُکْفَأُ السُّفُنُ فِی أَمْوَاجِ الْبَحْرِ فَلَا یَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَهُ وَ کَتَبَ فِی قَلْبِهِ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ لَتُرْفَعَنَّ اثْنَتَا عَشْرَهَ رَایَهً مُشْتَبِهَهً لَا یُدْرَى أَیٌّ مِنْ أَیٍّ قَالَ فَبَکَیْتُ ثُمَّ قُلْتُ فَکَیْفَ نَصْنَعُ قَالَ فَنَظَرَ إِلَى شَمْسٍ دَاخِلَهٍ فِی الصُّفَّهِ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ تَرَى هَذِهِ الشَّمْسَ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَأَمْرُنَا أَبْیَنُ مِنْ هَذِهِ الشَّمْسِ»[۳۳۹]: بپرهیزید از فاش کردن اسرار مذهب، همانا بخدا که امام شما سالهاى سال از روزگار این جهان غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مرد، کشته شد، به کدام دره افتاد ولى دیده اهل ایمان بر او اشک بارد، و شما مانند کشتی­هاى گرفتار امواج دریا متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصى نیست، جز براى کسى که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و بوسیله روحى از جانب خود تقویتش نموده، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد که هیچ یک از دیگرى تشخیص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود). مفضل گوید: من گریستم و عرضکردم: پس ما چه کنیم؟ حضرت به شعاعى از خورشید که در ایوان تابیده بود اشاره کرد و فرمود: اى ابا عبد اللَّه: این آفتاب را می­بینى؟ عرض کردم: آرى، فرمود: به خدا امر ما از این آفتاب روشن­تر است (یعنى علوم و معجزات و اخلاق و کمالات امام زمان براى راهنمائى مردم‏، به حق از آفتاب روشن‏تر است).
ولی با این حساب امامان معصوم ما را امر به تمسک به طریق درخشان ایشان در آن دوران تاریک و ظلمانی فرموده اند.
رسول خدا فرمود: « فإذا کان ذلک الزمان فعلیکم بالهرب قیل یا رسول الله وإلى أین المهرب قال إلى الله وإلى کتابه وإلى سنه نبیه»[۳۴۰]: پس چون به آن زمان رسیدید بر شما باد به فرار کردن. عرض شد یا رسول الله کجا فرار کنند؟ فرمود: به سوی خدا و کتابش و سنت پیغمبرش.
و در روایتی امام علی فرمود: «فَعَلَیْکُمْ بِالتَّمَسُّکِ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ عُرْوَتِهِ، وَ کُونُوا مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ الْزَمُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مِیثَاقَهُ عَلَیْکُمْ، فَإِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیَعُودُ غَرِیباً، وَ کُونُوا فِی أَهْلِ مِلَّتِکُمْ کَأَصْحَابِ الْکَهْفِ، وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تَغُشُّوا أَمْرَکُمْ إِلَى أَهْلٍ أَوْ وَلَدٍ أَوْ حَمِیمٍ أَوْ قَرِیبٍ، فَإِنَّهُ دِینُ اللَّهِ الَّذِی أَوْجَبَ لَهُ التَّقِیَّهَ لِأَوْلِیَائِهِ فَیَقْتُلُکُمْ قَوْمُکُمْ وَ إِنْ أَصَبْتُمْ مِنَ الْمَلِکِ فُرْصَهً أَلْقَیْتُمْ عَلَى قَدْرِ مَا تَرَوْنَ مِنْ قَبُولِهِ، وَ إِنَّهُ بَابُ اللَّهِ وَ حِصْنُ الْإِیمَانِ لَا یَدْخُلُهُ إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَهُ، وَ نَوَّرَ لَهُ فِی قَلْبِهِ وَ أَعَانَهُ عَلَى نَفْسِهِ»[۳۴۱]: بر شما باد بچنگ زدن بریسمان خدا و دستگیره‏ى محکم او، شما باند خدا و رسولش باشید پیمان رسول را بر خود واجب کنید، میثاق او به عهده‏ى شماست زیرا که اسلام اول غریب بود به زودى بسوى غربت برگردد شما در میان مردمانتان مانند یاران کهف باشید. زینهار که امر خود را آشکار کنید بر خانواده‏ى خود و فرزندان و دوستان و خویشانتان زیرا که دین خدای عز و جل، تقیه را براى دوستانش واجب کرده و اگر برسد شما را از طرف پادشاه فرصتى بر آنچه قدرت‏ دارید اظهار کنید زیرا که تقیه باب خدا و حصار ایمان است، وارد نمى‏شود آن حصار را مگر کسى که خدا از او عهد و پیمان گرفته و دلش را نورانى کرده و او را بر نفسش چیره نموده.
و در روایت دیگری امام سجاد فرمود: «دین خدا به عقل­های ناقص و رأی­های باطل و قیاس­های فاسد درک نشود مگر به تسلیم. پس هر کس تسلیم ما شد سالم می­­ماند و هر کس اقتداء به ما کرد هدایت یابد و هر کس به قیاس و رأی عمل کرد هلاک می­ شود»[۳۴۲].
در روایتی زراره از امام صادق سؤال کردند که مردم در آن زمان چه کنند –وقتی که امام زمانشان از ایشان غایب است-؟ فرمود: «یَتَمَسَّکُونَ بِالْأَمْرِ الَّذِی هُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ»[۳۴۳]: به همان امرى که بر آن بوده‏اند متمسّک مى‏شوند تا آنکه بر ایشان روشن شود.
که احتمال زیاد مراد از آن امر، همان حفظ ایمان و سرمایه ­های معنوی و سیره وسنت­های متدینین است که در سایه ایمان به غیبت امام زمان در آن دورانِ آلوده به دست آورده­اند، می­باشد. و بر این ایمان عقیده باشند تا امام زمان ظهور فرمایند.
و در روایتی رسول خدا در بیان راهکار می­فرماید: «آنچه پیش شما معروف است بگیرید و آنچه منکر است عمل نکنید و قبول کنید آنچه را که خاصان شما می­گویند و واگذارید آن چه را که عامه مردم می­گویند»[۳۴۴].
۴-۱-۴- تقیّه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 11:42:00 ب.ظ ]




 

سرانه ی کارکنان بخش آموزش
(KLERKTOPOP)

 

۱- سرمایه ی اجتماعی و سرمایه ی انسانی رابطه علیت دو طرفه ای دارند و در سطح اطمینان ۱۰% رشد اقتصادی با نفت علت تشکیل سرمایه ی انسانی می باشد.
۲- در سطح اطمینان۱۰% سرمایه ی اجتماعی و رشد اقتصادی با نفت رابطه علیت دو طرفه ای دارند و همچنین سرمایه ی اجتماعی علت رشد اقتصادی بدون نفت می باشد.

 

 

 

نسبت سهم ۱۰درصد ثروتمندترین افراد به سهم ۱۰درصد فقیرتین افراد از کل درآمد کشور
(INCDIS)

 

۱- سرمایه ی انسانی علت رشد اقتصادی با نفت و سرمایه ی اجتماعی می باشد.
۲- سرمایه ی اجتماعی با رشد اقتصادی رابطه علیت دو طرفه ای دارند.

 

 

 

سرانه ی سینما
(CINEMATOPOP)

 

۱- در سطح اطمینان۱۰% سرمایه ی انسانی علت تشکیل سرمایه ی اجتماعی می باشد.
۲- سرمایه ی اجتماعی و رشد اقتصادی رابطه علیت دو طرفه ای دارند.

 

 

 

نرخ با سوادی
(LIYTRASY)

 

نتیجه ی خاصی گرفته نشده است.

 

 

 

مأخذ: یافته های تحقیق
یادداشت:
۱- منظور از رشد اقتصادی، رشد اقتصادی در هر دو حالت با در نظر گرفتن نفت و بدون در نظر گرفتن نفت می باشد.
با توجه به جدول ۴-۱۹ نتیجه می گیریم در مواردی که متغیرهای نسبت طلاق به ازدواج، سرانه ی پزشک، ضریب جینی، سرانه ی کارکنان بخش آموزش، توزیع درآمد و سرانه ی سینما را به عنوان شاخصی از سرمایه ی اجتماعی در نظر گرفته باشیم، سرمایه ی انسانی علت تشکیل سرمایه ی اجتماعی است و تنها در موردی که کارکنان بخش آموزش را به عنوان سرمایه ی اجتماعی در نظر گرفته باشیم، سرمایه ی اجتماعی به عنوان علت تشکیل سرمایه ی انسانی شناخته شده است بنابراین در اغلب شاخص ها می توان نتیجه گرفت که سرمایه ی انسانی علت تشکیل سرمایه ی اجتماعی است.
پایان نامه
در مواردی که متغیرهای ضریب جینی، توزیع درآمد و سرانه ی سینما را به عنوان شاخصی از سرمایه ی اجتماعی در نظر گرفته باشیم، سرمایه ی اجتماعی با رشد اقتصادی در هر دو حالت رابطه علیت دو طرفه ای دارند و همچنین در مورد سرانه ی کارکنان بخش آموزش در سطح اطمینان ۱۰ درصد سرمایه ی اجتماعی و رشد اقتصادی با نفت رابطه علیت دو طرفه ای دارند و در بقیه ی موارد رابطه علیت وجود ندارد.
در مورد متغیر نسبت طلاق به ازدواج، سرمایه ی اجتماعی علت تشکیل رشد اقتصادی با در نظر گرفتن نفت و در مورد سرانه ی مطبوعات، رشد اقتصادی با در نظر گرفتن نفت علت تشکیل سرمایه ی اجتماعی می شناخته شده است و همچنین سرمایه ی اجتماعی علت تشکیل رشد اقتصادی بدون در نظر گرفتن نفت می باشد. علاوه بر این در مورد متغیر سرانه ی پزشک، سرمایه ی اجتماعی علت تشکیل رشد اقتصادی بدون در نظر گرفتن نفت می باشد.
سرمایه ی انسانی در موارد متغیرهای سرانه ی پزشک و توزیع درآمد علت تشکیل رشد اقتصادی با در نظر گرفتن نفت و در مورد سرانه ی پزشک، ضریب جینی (در سطح اطمینان ۱۰%) و سرانه ی مطبوعات، سرمایه ی انسانی علت تشکیل رشد اقتصادی بدون در نظر گرفتن نفت است و در نهایت در سطح اطمینان ۱۰%، رشد اقتصادی با در نظر گرفتن نفت در حالت سرانه ی کارکنان بخش آموزش علت سرمایه ی انسانی نیز می باشد.
در جدول ۴-۲۰ خلاصه ای از نتایج آزمون علیت تودا-یوماموتو(۱۹۹۵) بر اساس روابط علیت آورده شده است.
جدول۴-۲۰: خلاصه ی نتایج آزمون علیت تودا-یوماموتو (۱۹۹۵) برحسب روابط علیت

 

 

تعداد شاخص از هشت شاخص

 

نتیجه ی آزمون در مواردی که متغیرهای زیر به عنوان شاخص سرمایه ی اجتماعی در نظر گرفته شده اند

 

رابطه علیت

 

 

 

۶

 

نسبت طلاق به ازدواج، سرانه ی پزشک، ضریب جینی، توزیع درآمد، سرانه ی کارکنان بخش آموزش و سرانه ی سینما (درسطح اطمینان ۱۰%)

 

HC→SC

 

 

 

۱

 

سرانه ی کارکنان بخش آموزش

 

SC→HC

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:41:00 ب.ظ ]




زمانی که انسان قدم در راه باطل بگذارد و همواره به نافرمانی با حق بپردازد، با هر قدمش، از راه مستقیم دورتر شده و ممکن است به جایی برسد که دیگر توفیق بازگشت به راه حق را پیدا نکند و زیان واقعی نیز همین است. قرآن در آیات بسیاری برای متذکر نمودن مردم، به بیان عاقبت و مجازات نافرمانی و سرکشی از دستورات الهی میپردازد:
پایان نامه - مقاله
« اما آن کسی که طغیان کرده و زندگی دنیا را مقدم داشته مسلما دوزخ جایگاه او است.»[۸۸]
« مسلما جهنم (در آن روز) کمینگاهی است بزرگ و محل بازگشتی برای طغیانگران.»[۸۹]
در این آیات، خداوند به وضع حال مجرمان و افراد بیایمان در صحنه قیامت اشاره کرده و با چند جمله کوتاه و پر معنی سرنوشت آنان را بیان میکند و عوامل گرفتاری آنها را طغیان و سرکشی و نافرمانی معرفی می نماید. [۹۰]
در اینجا منظور از عصیان و نافرمانی به عنوان یک علت و موجب کلی مورد نظر است. به طور مثال نافرمانی همسر این اجازه را به شوهر می‌دهد که او را نصیحت کرده، سپس قهر کند و سپس تنبیه مناسب کند. [۹۱]همچنین هرکس از مسلمین، کفار ذمی و کفار حربی در جامعه‌ی اسلامی که مرتکب حربی می‌شوند باید با آن‌ها برخورد مناسب جزایی صورت گیرد.[۹۲]
۴ - نقض پیمان و عهد شکنی :
پیمان شکنی نیز بارها در قرآن کریم از موجبات سخت گیری و درگیری با مشرکان دانسته شده است. وفای به عهد، یکی از بدیهی ترین ارزش های اجتماعی است که مقبولیت عمومی دارد. در واقع، حسن وفای به عهد و قبح عهدشکنی از امور فطری است که برای هر انسانی قابل فهم است. به عبارتی دیگر، انسان برای درک حسن وفای به عهد و قبح عهدشکنی، به راهنمایی شرع و اقامه برهان نیاز ندارد.
به همین جهت، زمانی که به تاریخ جوامع می نگریم، به وضوح مشاهده می کنیم که پای بندی به معاهدات، یکی از اصول اخلاق اجتماعی مورد توجه آن ها بوده است. در حقیقت، هیچ اجتماعی راه زندگی اجتماعی و پیشرفت به سوی مقاصد خود را، جز به وسیله پای بندی به معاهدات هموار نمی بیند.
خداوند در آیات بسیاری عهدشکنان را مورد ملامت و سرزنش قرار می دهد. مثلا در آیه ۲ و ۳ سوره صف می فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید، چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.» با توجه به سخنی از حضرت علی (ع) می توان فهمید که منظور از سخنان بی عمل در آیه، عهدشکنی است.[۹۳]
گاهی اوقات، لحن آیات در مقام سرزنش عهدشکنان از این هم خشن تر می شود مثلا در نخستین آیه از سوره توبه که به علامت خشم و غضب الهی و سنگینی گناه عهد شکنی بدون «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز شده، مسأله نقض عهدگروهی از مشرکین به عنوان یک گناه کبیره و کاری بسیار ناپسند که موجب برائت خدا و رسول است، مطرح شده است. [۹۴]
در آیه ۵۵و ۵۶ سوره انفال نیز، خداوند بدترین جنبندگان را کسانی معرفی می کند که کفر ورزیدند و پی در پی عهد خود را می شکنند. ( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُون الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُون).
از رهگذر این آیات که با گزنده ترین تعابیر، عهدشکنان را مورد نکوهش قرار می دهد، قبح شدید عهدشکنی و ارزش و اهمیت وفای به عهد، آشکار می شود.
در آیه ۵۷ سوره انفال، خداوند در رابطه با کسانی که مدام با مسلمانان عهد می بندند ولی آن را نقض می کنند، دستور برخورد شدیدتری می دهد. ( فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُون)، خداوند در این آیه به پیامبر دستور می دهد که اگر آنان را در میدان جنگ یافتی، آن چنان آن ها را درهم بکوب که جمعیت هایی که پشت سر آن ها قرار دارند عبرت گیرند و پراکنده شوند و عرض اندام نکنند[۹۵].
لحن شدید این آیات در رابطه با عهدشکنان، حاکی از اهمیت ویژه وفای به عهد و احترام به معاهدات است.
بی تردید، عهدشکنی از مصادیق بارز ظلم و تجاوز به حقوق دیگران است. به همین جهت، در قرآن حکم شده که اگر یکی از طرفین معاهده بدون هیچ مجوزی معاهده را نقض کرد، آن معاهده ملغی و باطل است؛ ( فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُم)[۹۶]. به طرف مقابل نیز اجازه داده شده که به همان مقدار که به حق او تجاوز شده، به حق طرف مقابل تجاوز نماید؛ [۹۷]( فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُم)[۹۸].
۵ - قتل انسان ها بویژه انبیاء و اولیاء
حق حیات و حفظ نفوس، به طور طبیعى، بر دیگر حقوق انسان ها تقدم دارد. همه انسان ها موظفند حیات خویش را حفظ کنند و به حیات انسان هاى دیگر تجاوز نکنند. طبعاً در ارتباط با این حق انسانى، دو ارزش مثبت و منفى بسیار مهم مطرح مى شود که عبارتند از: ارزش مثبت مربوط به احیاى نفوس، و ارزش منفى مربوط به قتل نفس.
آیات قرآن و قتل نفس
موضوع قتل نفس در آیات بسیارى از قرآن کریم به صورت هاى گوناگون مطرح شده که مى توان آن ها را بر سه دسته عمده تقسیم کرد: [۹۹]
یک دسته از این آیات، در مقام نهى از قتل نفس و بیان عظمت، آثار، عوارض، اقسام و احکام این گناه است؛ مانند:
( …وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها و غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ واَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً)http://www.ghadeer.org/qoran/akhlaq-qrn3/akhlq-q3_footnet.htm؛[۱۰۰]« و هر کس مؤمنى را عمداً بکشد، کیفرش آتش جهنم خواهد بود که در آن براى همیشه عذاب شود، خدا بر او خشم و لعن کند و عذابى هولناک برایش مهیا سازد».
(وَ لاَتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ اِلاّ بِالحَقِّ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)؛[۱۰۱]«هیچ کس را که خدا (خون و جان) او را محترم داشته است، نکشید مگر به حق این را خدا به شما توصیه مى کند، باشد که بیندیشید.»
(وَ لا تَقْتُلُوا اْلنَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ اِلاّ بِالْحَقِ و مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ اِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً)؛[۱۰۲]« هرگز کسى را که خدا محترم داشته، نکشید مگر به حکم حق و کسى که به ستم کشته شود، به ولىّ او قدرت و حق قصاص بر قاتل مى دهیم تا در انتقام از قاتل اسراف نکند که او را خدا حمایت کرده است.»
این آیات و آیات دیگرى مثل آن ها عمل قتل نفس را با بیان هاى مختلف منع و نکوهش کرده و کیفر آن کس را که دست به این گناه بزرگ بزند، سنگین دانسته و به احکام مختلف آن، مانند قصاص، دیه، کفاره و اقسام و احکام آن اشاره کرده است.
دسته اى دیگر از آیات، به نکوهش کسانى پرداخته اند که مرتکب قتل نفس شده اند، به ویژه بنى اسرائیل که بسیارى از انبیا، مصلحان، عدالت خواهان و بندگان مخلص خدا را کشتند، در این آیات مورد حمله و نکوهش بسیار قرار گرفته اند و مى توان گفت که تقریباً همه این آیات، مربوط به بنى اسرائیل است که انبیا و همه کسانى را که در اندیشه اصلاح مردم و دعوت به خیر و عدالت بودند و بسیارى از انسان هاى بى گناه را به قتل مى رساندند. مثل آیه:
(وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَ باءُو بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِاَنَهُّمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِایاتِ اللَّهِ و یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ)[۱۰۳]« مهر ذلت و خوارى بر پیشانىِ ایشان زده شد و به خشم خدا گرفتار شدند. این بدان جهت بود که به آیات خدا کفر مى ورزیدند و انبیا را به ناحق مى کشتند».
و آیه هاى: (اَفَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى اَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلوُنَ)؛[۱۰۴]« آیا هرگاه فرستاده اى از سوى خدا پیامى براى شما آورد که با هواى نفس شما سازش نداشت، سرپیچى کردید، پس گروهى را تکذیب کرده و گروهى دیگر را به قتل مى رسانید.»
(قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ اَنبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)؛[۱۰۵]« بگو: (اى بنى اسرائیل) پس چرا پیامبران خدا را از گذشته تاریخ مى کشتید اگر مؤمن بودید؟»
(اِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِایاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ و یَقْتُلوُنَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذاب اَلِیم اُوْلئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْیا وَالاخِرَهِ وَما لَهُمْ مِن ناصِرِینَ)[۱۰۶]« حقاً آنان که به آیات خدا کفر مى ورزند و پیامبران را به ناحق مى کشند و کسانى از مردم را که به عدالت امر مى کنند، مى کشند، آنان را به عذابى دردناک بشارت ده. اعمال آنان در دنیا و آخرت حبط و بى اثر مى شود و یار و یاورى ندارند».
هم چنین آیه هاى ۱۸۱ تا ۱۸۳ از سوره آل عمران و آیه ۱۵۵ از سوره نساء، همگى اشاره به قتل هایى دارند که در طول تاریخ اتفاق افتاده و گروهى ستم پیشه، پیوسته به کشتن انسان هایى شایسته و عدالت خواه دستشان را مى آلودند؛ زیرا برنامه هاى اصلاحى و دین و آیین آنان را، که از سوى خدا به مردم عرضه مى کردند، منطبق با هواها و تمایلات نفسانى خود نمى یافتند و منافع خویش را در خطر مى دیدند؛ اما در همه این آیات، به ویژه به بنى اسرائیل به عنوان قاتلان و تبهکاران و ستم پیشگان اشاره شده که مقتول و قربانىِ آنان پیامبران خدا و عدالت خواهان و صالحان بودند.
دسته سوم، قتل نفس هاى خاصى مانند کشتن فرزندان، که در میان عرب مرسوم بوده است، محکوم مى کند. مانند (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُواْ اَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْم)؛[۱۰۷]« کسانى که فرزندان خود را از روى سفاهت و جهالت کشتند، حقاً زیانکارند.»
(وَ لا تَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ اِمْلاق نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً)؛[۱۰۸]« فرزندان خود را از ترس گرسنگى نکشید، ما ایشان و شما را روزى مى دهیم و محققاً کشتن آنان اشتباه بزرگى است».
۶ - کفر و شرک ورزی به آیات خدا:
کفر و شرک نیز از موجبات اعمال خشونت است. البته نه به خاطر عقیده و فکر بلکه به جهت دفع گسترش فساد و ظلم و لذا تا زمانی که مشرکان دست به مزاحمت و ممانعت از حق نزده‌اند، خشونت به صورت نبرد جایز نیست.
شرک از جمله گناهان کبیره است و در قرآن کریم از آن به عنوان « ظلم عظیم»[۱۰۹] یاد شده است. اوّلین کسی که مرتکب این خطیئه بزرگ گردید، ابلیس بود که حاضر به پذیرش ربوییّت تشریعی خداوند نگردید و در مقابل امر او ایستادگی کرد و در نهایت به همین سبب از درگاه الهی رانده شد.[۱۱۰]
شرک به خدا بدترین نوع کفر به خدا است و بدترین گناه در اسلام است که در بسیاری از آیات بدان اشاره شده‌است.
(ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ)؛[۱۱۱]« آنها هر کجا یافت شوند مهر ذلت بر آنان خورده است، مگر با ارتباط به خدا (و تجدید نظر در روش ناپسند خود) و (یا) با ارتباط به مردم (و وابستگى به این و آن) و در خشم خدا مسکن گزیده‏اند، و مهر بیچارگى بر آنها زده شده، چرا که آنها به آیات خدا کفر مى‏ورزند و پیامبران را به ناحق مى‏کشند اینها به خاطر آن است که گناه مى‏کنند و (به حقوق دگران) تجاوز مى‏نمایند».
(سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ )؛[۱۱۲]« به زودى در دلهاى کافران به خاطر اینکه بدون دلیل چیزهایى را براى خدا شریک قرار دادند، رعب و ترس مى‏افکنیم و جایگاه آنها آتش است و چه بد جایگاهى است جایگاه ستمکاران».
۷ - ظلم و ستم:
عنوان کلی ظلم و ستم نیز از موجبات خشونت شمرده‌شده‌است. به طور مثال بدگویی از ظالم[۱۱۳] ، محرومیت از حلال‌ها درباره یهودیان به سبب ظلم[۱۱۴] و رخصت برای جهاد با مشرکان به خاطر روا داشتن ظلم بر مسلمین[۱۱۵] از مصادیق موجبات خشونت نسبت به ظلم و ستم است که در آیات قرآن به آن اشاره شده است.
آموزه توحید و خداپرستی قرآن به هیچ وجه با استبداد و خودکامگی سازگار نیست بلکه در سراسر قرآن ناسازگاری با استبداد و خودسری مشاهده می شود.
در فرهنگ متعالی قرآن ظلم کردن و ظلم پذیری مذموم می باشد و به پرهیز از هر دو فرمان داده شده است: ( لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون)؛[۱۱۶] « نه ستم می کنید و نه ستم می کشید.»
اگر افراد و گروه های ظالم در جامعه، به دلیل منافع نامشروع خویش، حاضر به دست برداشتن از اقدامات فسادانگیز خود نباشند و مرتباً فساد را گسترش دهند و در حق مردم ظلم و ستم روا دارند و علاوه بر خود، مسیر جامعه انسانی را دچار اختلال کنند؛ این جا است که راه اصلاح جامعه منوط به حذف این عوامل فساد و ظلم با برخوردهای عملی و قهرآمیز می گردد.
آیات قرآن کریم به صراحت از ضرورت به کارگیری این روش در اصلاح استبداد و مفاسد تأکید دارد. دستور به مقاتله با سران استبداد و کفر در همین راستا صادر شده است[۱۱۷] . سران کفر و استبداد برخلاف همه موازین و تعهدات انسانی و حقوقی به پایمال کردن مصالح عمومی جامعه پرداخته و جز به مطامع پست خویش، به چیز دیگری نمی اندیشند و قطعاً در برخورد با چنین مفسدانی، تنها روش های خشونت آمیز مؤثر است و تا این موانع فساد از سر راه برداشته نشوند، امید به اصلاح افراد و جامعه، سرابی بیش نیست.
نقش پیامبران در مبارزه با استبداد و اختناق و درگیری با مظاهر طغیان، از اساسی ترین نقش ها است. قرآن کریم استبداد و طاغوت را از بزرگترین موانع در راه هدایت و سعادت انسان معرفی نموده و ازمقابله و برخورد انبیاء عظام با آن گزارش داده است. قرآن بر این نقش پیامبران تأکید فراوان دارد.
امام حسین(ع) در اهمیت قیام علیه ظلم می فرماید: «ای مردم، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس از شما مردم، سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند، و با سنت رسول خدا مخالفت می ورزد، و در میان بندگان خدا با گناهکاری و دشمنی رفتار می نماید و بر او اعتراض نکند و یا او را از این امور با گفتار و رفتار باز ندارد، شایسته است که خداوند او را به همان جایگاهی وارد نمایدکه ستمگر وارد است.»[۱۱۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:41:00 ب.ظ ]




نوآوری یعنی به اجرا گذاشتن یا تولید محصولات و خدمات جدید یا قبول روش های نو به صورت اقتصادی. نوآوری با طرح و برنامه است. جهت گیری آن در راستای ایجاد فایده و منفعت اجتماعی است. بدین ترتیب یک شرکت نسبت به احتیاجات و شرایط جدید محیطی انطباق پذیر می گردد. تقلید هم یک نوع تغییر به شمار می آید نوآوری به معنای ایجاد، قبول و اجرای ایده ها و فرآیندها و محصولات یا خدمات جدید است. بنابراین نوآوری، استعداد و توانایی تغییر یا انطباق را به وجود می آورد. نوآوری، فرایند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصولات، خدمات و روش های جدید عملیات است. خلاقیت پیدایی و تولد یک اندیشه و فکر نو است. در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. (خی خیلیون ، ۱۳۸۱)
مقاله - پروژه
اگر چه واژه خلاقیت با نوآوری به طور مترادف استفاده می شود اما غالب محققان معتقدند که دو اصطلاح نوآوری و خلاقیت باید به طور جداگانه مدنظر قرار گیرند، چرا که دارای معانی و تعاریف جداگانه ای مخصوصاً در سازمان ها هستند. . خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود، دارد. در حالی که نوآوری دلالت بر آوردن چیزی جدید به مرحله استفاده ، دارد. ماهیت خلاقیت یا اختراع از نوآوری را به وسیله این معادله می توان تفکیک گردد: انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوری
در معادله نوآوری فوق، “مفهوم” اشاره بر ایده ای است که با توجه به چارچوب مرجعی آن فرد، بخش یا گروه، سازمان و یا یک دانش انباشته شده جدید است. کلمه “اختراع” اشاره به هر ایده ای جدید است که به حقیقت رسیده باشد. کلمه “انتفاع” بر به دست آوردن حداکثر استفاده از یک اختراع دلالت دارد. همچنین با توجه به این که تلاشهای خلاق بایستی منجر به نتایج خلاق شود، پس نوآوری، خلاقیت عینیت یافته می باشد. (تولایی و همکاران، ۱۳۸۷)
خلاقیت یعنی استفاده از اندیشه های قبلی و تولید اندیشه های جدید. در نوآوری از اندیشه های تولید شده استفاده می شود در ریشه هر نوآوری یک فکر خلاق پنهان است. آلرشت خلاقیت و نوآوری و وجه تمایز آنها را به این صورت مطرح کرده است که خلاقیت یک فعالیت ذهنی و عقلانی برای به وجود آوردن ایده جدید و بدیع است؛ حال اینکه نوآوری تبدیل خلاقیت به عمل یا نتیجه است. او نوآوری را عملیات و مراحل مورد نیاز برای نتیجه گیری یک فکر بکر و واقعیت جدید می داند. از این زاویه شخص خلاقی ممکن است نوآور نباشد یعنی می تواند دارای ایده های جدید و نو باشد، ولی توانایی عرضه و یا فروش آنها را نداشته باشد. بنابراین فرد نوآور، غالباً خلاق است ولی همه افراد خلاق لزوماً نوآور نیستند (خی خیلیون ، ۱۳۸۱).
خلاقیت نقطه آغاز نورآوری موفق است. بنابراین، نیاز به پرورش و توسعه دارد. نویسنده ای اعتقاد دارد خلاقیت به طور معمول به توانایی و قدرت پرورش افکار نو مربوط می شود، در حالی که نوآوری به معنای استفاده از این افکار است. نوآوری فرایند دریافت فکر خلّاق و تبدیل آن به محصول، خدمت یا شیوه ای نو برای انجام دادن کارهاست. . در واقع؛ نوآوری، بهره برداری موفقیت آمیز از ایده های نو است. (محبوبی ، توره ، ۱۳۸۷)
خلاقیت بیشتر یک فعالیت ذهنی و فکری است؛ اما نوآوری بیشتر جنبه عملی دارد؛ در حقیقت محصول نهایی خلاقیت است. نوآوری در خط مشی ها، فرآیندها و فنون نیز مانند فعالیت ها و رفتارهای افراد اتفاق می افتد. نوآوری مهارتی است که با بسیاری همکاری های دیگر همراه است. وات من می گوید: اگر بخواهید نوآور باشید بایستی تا حدودی باز برخورد کنید سعی کنید اشتباهاتی مرتکب شوید! اگر افراد شکست نخورند چیزی هم یاد نمی گیرندخلاقیت و نوآوری آن چنان بهم عجین شده اند که شاید به دست دادن تعریف مستقلی از هر کدام دشوار باشد، اما برای روشن شدن ذهن می توان آنها را به گونه ای مجزا هم تعریف نمود.
خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نو است، در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. به عبارت دیگر خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو و تازه است. اگرچه در عمل می توان این دو را از هم متمایز ساخت، ولی در یک تصور می توان گفت خلاقیت بستر رشد و پویش نوآوری هاست. از خلاقیت تا نوآوری غالباً راهی طولانی در پیش است. تا اندیشه ای نو به صورت محصول جدید درآید، زمانی طولانی می گذرد. گاهی ایده و اندیشه ای نو از ذهن فرد می تراود و سال های بعد آن اندیشه نو به وسیله فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمات تجلی پیدا می کند
تغییر سازمانی با اتخاذ یک فکر یا رفتار جدید به وسیله سازمان مشخص می شود؛ اما نوآوری سازمان، اتخاذ ایده رفتاریست که برای نوع شرایط، سازمان، بازار یا محیط کلی سازمان جدید است. اولین سازمانی که این ایده را معرفی می کند نوآور است؛ سازمانی که کپی می کند یک تغییر را اتخاذ کرده است. تغییر ایجاد هر چیزی است که با گذشته تفاوت داشته باشد؛ اما نوآوری اتخاذ ایده هایی است که برای سازمان جدید است. بنابراین تمام نوآوری ها منعکس کننده یک تغییرند اما تمام تغییرها نوآوری نیستند. اختراع یعنی در یک زمان نا بهنگام با قدرت اندیشه و تحقیق، کشف یک چیز ناشناخته که تا آن زمان ناشناخته مانده است. اختراع یک شرط ضروری برای نوآوری است. (خی خیلیون ، ۱۳۸۱)
در مورد نوآوری و تغییر نی‍ز، تفاوت هایی وجود دارد . تغییر ایجاد هر چیزی است که با گذشته تفاوت داشته باشد. اما نوآوری ایجاد ایده هایی است که برای سازمان جدید است. از این رو، تمام نوآوری ها می توانند منعکس کننده یک تغییر باشند. در حالی که تمام تغییرها، نوآوری نیستند. تغییر نتیجه ای از فرایند خلاقیت و نوآوری است؛ مانند تغییر یک تناوب در سیاست و ساختار سازمانی یا طرز تلقی افراد به منظور بهبود عملکرد. خلاقیت می تواند در نوآوری به کار برده شود؛ زمانی که یک ایده ی جدید (قرض گرفته شده یا اصلی) در موقعیتی مورد استفاده قرار گیرد که قبلاً به کار برده نشده است. نوآوری ممکن است خلاقیتی باشد که توسط یک عمل مدیریت دنبال شده و اثر اقتصادی به همراه داشته باشد. افراد خلاق و نوآور ممکن است با یکدیگر تفاوت هایی داشته باشند. (تولایی، ۱۳۸۷). در این راستا، ماکس وبر و دستیارانش ارتباط میان خلاقیت، نوآوری و تغییر را به صورت شکل شماره یک ترسیم کردند:
نوآوری
خلاقیت
تغییر سازمانی
شکل شماره ( ۲-۱) : رابطه خلاقیت، نوآوری و تغییر
تولایی (۱۳۸۷)
بر اساس این تعاریف، خلاقیت لازمه نوآوری است و تحقق نوجویی وابسته به خلاقیت می باشد. اگر چه در عمل نمی توان این دو را از هم متمایز ساخت ولی می توان تصور کرد که خلاقیت بستر رشد و پیدایی نوآوری هاست. خلاقیت پیدایش و تولید یک اندیشه و فکر نو است. در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. از خلاقیت تا نوآوری غالباً راهی طولانی در پیش است و تا اندیشه ای نو به صورت محصولی یا خدمتی جدید درآید زمانی طولانی میگذرد و تلاش ها و کوشش های بسیار به عمل می آید. گاهی ایده و اندیشه ای نو از ذهن فرد می تراود و در سال های بعد آن اندیشه نو به وسیله فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمت متجلی می گردد. خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو و تازه است. به طور خلاصه با در نظر گرفتن نظریات فوق می توان چنین نتیجه گرفت که خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود داشته و یا به عبارتی به معنای دلالت بر پیدا کردن چیزهای جدید است؛ هر چند که ممکن است به مرحله استفاده در نیاید. نوآوری به عنوان هر ایده جدیدی است که در برگیرنده توسعه یک محصول، خدمات یا فرایند می گردد که ممکن است نسبت به یک بخش، سازمان، یک صنعت یا ملت باشد. این نوآوری ها به تغییر و انطباق بهتر سازمان با ایده های جدید منجر می شود. (تولایی و همکاران ، ۱۳۸۷)
همانطور که ملاحظه می گردد در این تعریف ها خلاقیت ، نوآوری، تغییر و انطباق در خیلی موارد معادل هم گرفته شده و برخی هم خلاقیت و نوآوری را فراتر از تغییر و انطباق می دانند. با توجه به این تعریف ها، خلاقیت ایجاد یک ایده یا مفهوم جدید از طریق بکارگیری توانایی های ذهنی و علت و سبب نوآوری است. بدون خلاقیت، نوآوری صورت نمی گیرد. نوآوری ایجاد و توسعه محصول، خدمات یا فرایند جدید است که حاصل ایده های جدید است. این نوآوری برای صنعت، بازار و محیط کلی مربوط، جدید است و به تغییر و انطباق بهتر با شرایط محیطی منجر می شود. برداشت افراد از مفاهیم خلاقیت، نوآوری و تغییر متفاوت است؛ حتی این مفاهیم در حوزه های علمی مختلف هم دارای تعابیر مختلفی هستند؛ مثلاً روانشناسان معتقدند که آفرینشگری فقط نوع خاصی از رهیابی است؛ علامت مشخصه آن ویژگی هایی مانند ابداع، پایداری و قدرت فزاینده ای در فرمول بندی و تنظیم مسأله است.
۲-۲-۱-۲-تعاریف نوآوری
یکی از مشکلات اساسی در مدیریت نوآوری، عدم وجود تعریفی واحد در بین محققان، سیاست گذاران و مجریان می باشد. هر چند اکثر تعاریف با یکدیگر سازگار می باشند، اما اشاره به این نکته ضروری است که چگونگی تعریف نوآوری در نتایج تحقیقات مرتبط با آن بسیار تأثیر گذار است. به اعتقاد برخی محققان نوآوری را می توان مجموعه ای از عملیات فنی ، صنعتی و تجاری معرفی نمود. مارکوس نیز نوآوری را به عنوان معرفی یک واحد تغییر تکنولوژیکی دانسته که منظور خود را از تغییر تکنولوزیکی به نقل از شوچیتی یک محصول خدمت و یا استفاده از فرایندی جدید معرفی کرده است. نوآوری یک فرایند است که در این فرایند ابتدا فرد اجازه می دهد تصورش ( تصوری که به قول انشتین از دانش مهمتر است ) به آسمانها صعود کند ، سپس آن را به زمین می آورد و مهندسی می کند ( مهندسی ایده ) تا تبدیل به ایده گردد . سپس ایده ها را از طریق مدیریت ایده به ایده های عملی ، مفید و مناسب تبدیل می کند . (خلاقیت ) ؛ به دنبال آن ایده ها را به کالا ، خدمات و فرایند تبدیل می نماید و نهایتا با تجاری کردن محصولات ، خدمات و فرایند های جدید یا توسعه یافته در بازار ، فرایند نوآوری خاتمه می یابد . (نصیری واحد و احمدی ، ۱۳۸۸) نوآوری به معنای تسلط بر فناوری که به معنای به کارگیری دستاورد های علمی و پژوهشی بشر در تولید کالاها و ارائه خدمات است . (حلیمی، ۱۳۸۷)
نوآوری تجاری کردن هر نوع اختراع، قرار دادن موضوع تولید و بازاریابی برای آن است. هر اختراعی را چه به لحاظ هزینه ها و چه به لحاظ ریسک ها نمی توان با تجاری کردن به صورت یک نوآوری در آورد نوآوری یک تغییر بدیعی است؛ چون برای اولین بار در چنین ماهیتی تغییر تحقق می یابد. نوآوری یعنی به اجرا گذاشتن یا تولید محصولات و خدمات جدید یا قبول روش های نو به صورت اقتصادی. نوآوری با طرح و برنامه است. جهت گیری آن در راستای ایجاد فایده و منفعت اجتماعی است. بدین ترتیب یک شرکت نسبت به احتیاجات و شرایط جدید محیطی انطباق پذیر می گردد. تقلید هم یک نوع تغییر به شمار می آید نوآوری به معنای ایجاد، قبول و اجرای ایده ها و فرآیندها و محصولات یا خدمات جدید است. بنابراین نوآوری، استعداد و توانایی تغییر یا انطباق را به وجود می آورد. (خی خیلیون ، ۱۳۸۱)هانس ون جنکل (۱۳۷۶) دانشگاه سال ۲۰۵۰ را دانشگاهی نوآور میداند . او میگوید :این تعریفی است که ما از دانشگاه در سال ۲۰۵۰ ارائه می دهیم: تشکیلات و چهارچوبی که خلاقیت و نوآوری را به حداکثر توان بالقوه خود می رساند؛ گر چه ممکن است این دانشگاه بسیار متفاوت از دانشگاهی باشد که ما امروزه می شناسیم.
به طور کلی تعریف نوآوری یکی از موارد زیر را شامل می شود :
نوآوری در خروجی ها : نوآوری در محصولات ، خدمات و امور توزیع محصولات و خدمات.
نوآوری در ورودی ها : نوآوری در مواد مصرفی مورد استفاده ، نوآوری در منابع و شیوه‌های تامین آنها
نوآوری در فرایند ها : نوآوری در فرایند های تکنولوژیک ، نوآوری در مهارت ها و رویه های انجام امور به عنوان مثال اگر نوآوری را در زمینه تولید محصولات و خدمات مورد بررسی قرار دهیم تعریف نوآوری بایستی یکی از ابعاد زیر را مورد توجه قرار دهد :
کیفیت محصول : قابلیت محصول برای براورده ساختن نیازهای مشتریان .
هزینه محصول : این بعد در ارتباط با هزینه تولید محصول می باشد که می تواند برای تولید کننده اش مزیت رقابتی ایجاد کند.
زمان تولید محصول : مربوط به مقدار زمانی است که صرف طراحی ، توسعه و ایجاد محصول جدید می گردد. (تولایی و علیرضایی، ۱۳۸۷)
۲-۲-۱-۳- تاریخچه نوآوری
نوآوری قدمتی به تاریخ زندگانی بشر دارد به نظر می رسد تمایل ذاتی به کنجکاوی در مورد روش های جدید انجام کارها و استفاده از روش های بهتر در عمل همواره در انسان وجود داشته است. بدون نوآوری جهانی که در آن زندگی می کنیم بسیار متفاوت بود. نوآوری از کلمه لاتین “Innovate“ به معنای ” ساختن یک چیز جدید” استخراج شده است. شوچیتی [۵۴] اولین کسی بود که نوآوری را در قالب مفهوم علمی مطرح کرد. در واقع وی در پی شناخت عوامل مؤثر بر رشد اقتصادی کشورها بود که در این راستا به نقش و اهمیت حیاتی نوآوری در رشد کشورها پی برد. بر اساس نظریه وی، نوآوری به یکی از اشکال زیر ظاهر می شود:
معرفی و تجاری کردن محصول یا خدمت جدید یا بهبود اساسی در کاربرد محصولات و خدمات موجود
معرفی فرایند تولید جدید یا بهبود اساسی در فرایندهای کاری موجود
گشودن درهای بازار جدید
توسعه منابع جدید تأمین کننده مانند مواد اولیه، تجهیزات و دیگر ورودی ها
ایجاد تغییرات اساسی در ساختارهای صنعتی و سازمانی(احمدی و همکاران ، ۱۳۸۸)
در یک دوره طولانی مرکز جهانی نوآوری در انگلستان مستقر بود و در اواسط قرن نوزدهم، سطح بهره وری و درآمد انگلستان، ۵۰ درصد بالاتر از سایر کشورها قرار داشت در ابتدای قرن بیستم، مرکز نوآوری، دست کم در فناوری های روز شیمیایی و الکترویکی – به آلمان منتقل شد. اکنون مدتی طولانی است که مرکز نوآوری جهانی در ایالات متحده آمریکا مستقر است و می دانیم آن کشور در بیشتر سالهای قرن بیستم، بیشترین بهره وری و استانداردهای زندگی را در سطح جهان به خود اختصاص داده است. در دهه ۱۹۶۰ مطالعات نواوری به عنوان یک زمینه تحقیقاتی مستقل ظهور کرد. ولی خارج از رشته های موجود و دانشگاههای معتبر قرار گرفته بود. یکی از مقاطع مهم شکل گیری واحد تحقیقات سیاست علوم در دانشگاه ساسکس در سال ۱۹۶۵ بود. نام مرکز، تمایل به توسعه مطالعات نوآوری با عناوین دیگری که در آن زمان قابل قبول تر بودند نظیر (مطالعات علوم) یا (مطالعات سیاست علمی) را نشان می دهد اما همان طور که خواهیم دید یکی از بزرگترین درس های آموخته شده از تحقیقات انجام شده این بودکه علم، تنها یکی از چندین جزء نوآوری موفق است.
در نتیجه این یافته ها، نه تنها تمرکز تحقیقات در این حوزه، بلکه مفاهیمی که برای توصیف آن به کار می رفت نیز تغییر کرد. در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، چندین دپارتمان و مرکز تحقیقاتی تاسیس شد که بر نقش نوآوری در توسعه اقتصادی و اجتماعی تمرکز داشتند بسیاری از این مراکز، دارای جهت گیری میان رشته ای بوده نیاز به مطالعه نوآوری از دیدگاه های مختلف را تشریح می کنند. چندین مجله و موسسه حرفه ای نیز در حوزه مطالعات نوآوری و فناوری راه اندازی شد. برای داشتن یک دیدگاه جامع نسبت به نوآوری، باید بینش حاصل از چندین رشته را با یکدیگر ترکیب کرد. برای مثال، ‌ اقتصاد کلاسیک، ‌ اصولاً با تخصیص منابع به نوآوری (در رقابت با دیگر هدف ها) و تاثیرات اقتصادی آن مواجه شده درحالیکه خود فرایند نوآوری کم و بیش به عنوان یک (جعبه سیاه) در نظر گرفته شده است. بررسی اتفاقاتی که در این جعبه می افتد، بر عهده پژوهشگران دیگر رشته ها قرار دارد. مسلماً بخش عمده ای از اتفاقات داخل این جعبه در ارتباط با موضوع یادگیری است و یادگیری در محیط سازمان یافته (نظیر گروه ها تیم ها بنگاه ها و شبکه ها) انجام می شود. عملکرد این محیط ها نیز در رشته هایی نظیر جامعه شناسی، علوم سازمانی، مدیریت و نظام های پویا بررسی می شود.
امروزه، مطالعه فرایندی که نوآوری ها از طریق آن تحقق می یابد و بازیگرانی که در آن نقش دارند، تعامل مستمر بین بازیگران و سازمان های مختلف، ‌ دیدگاه سیستمی در مطالعات نوآوری، نقش نهاد ها و سازمان ها در این فرایند در سطح ملی و منطقه ای، تنوع عملکرد سیستم های نوآوری در طول زمان و در بخش ها با صنایع مختلف و نهایتاً نتایج اجتماعی و اقتصادی گسترده نوآوری موضوعات سیاسی مربوط به آن از جمله مباحثی مطرح در مطالعات نو آوری هستند. در نیمه اول قرن بیستم بسیاری از نوآوری هایی که پیشرو بودن ایالات متحده نسبت به دیگر اقتصادهای کاپیتالیستی را ممکن کرد از نوع سازمانی و شامل راه های جدید سازمان دهی تولید و توزیع بود.
نوآوری سازمانی با مفهوم مورد نظر شومپیتر، در بر دارنده ترتیبات و ارتباطات بین بنگاه ها مانند سازمان دهی مجدد کل صنایع نیز هست. فرض برای این بودکه بهترین کار نگاه به نوآوری همچون پدیده ای تصادفی (یا به بیان برخی محققان مائده ای آسمانی ) است. شومپیتر در آثار اولیه خود از نخستین کسانی بود که با این الگو مخالفت کرد از این رو در آثار اولیه شومپیتر نوآوری خروجی و نتیجه نبرد مداوم بین کارافرینان منفرد که از راهکارهای جدید برای مسائل دفاع می کنند و اجتماعی است این تعبیر، ممکن است توصیف مناسبی از وقایع اروپا در اواخر قرن نوزدهم باشد اما در دهه های نخست قرن بیستم، مشخص شد که نوآوری ها به طور فزاینده ای در بردارنده کار گروهی هستند و در سازمان های بزرگتر اتفاق می افتند. شومپیتر، این موضوع را تایید و بر نیاز به مطالعه نظام مند کارآفرینی مشارکتی در بنگاه های بزرگ تأکید کرد.
در طول دهه های اخیر، بر این نکته تاکید شده است که بنگاه های نوآور باید مسائل بالقوه ای را مد نظر قرار دهند که ممکن است وابستگی به مسیر ایجاد کند. برای مثال، اگر بنگاهی زودتر از سایرین یک مسیر نوآوری خاص را انتخاب کند، ممکن است از مزایای پیشتاز بودن سود ببرد، اما ریسک محدود شدن به این مسیر خاص نیز، به واسطه تأثیرات تقویتی مختلف، ‌ برای او وجود دارد اگر در پایان کار این بنگاه متوجه شودکه مسیر برتری وجود داشته که برخی بنگاه های دیگر، که صبر یا شانس بیشتری داشته اند، آن ها را یافته و از آن ها استفاده کرده اند، ممکن است اولین بنگاه با مشکل بزرگی مواجه شود زیرا تغییر مسیر بسیار پرهزینه است یا زمان انجام این کار دیگر سپری شده باشد. بنابراین، گفته می شود که در فاز اولیه پروژه نوآوری، قبل از اینکه دانش کافی در مورد گزینه های جایگزین جمع آوری شود، بهترین راه برد، اجتناب از تکیه بر یک مسیر خاص و آزاد بودن استفاده از ایده ها و راهکارهای مختلف و رقیب است. در سطح بنگاه، این موضوع مستلزم رهبری کثرت گرایانه است که امکان دانستن دیدگاه های مختلف را فراهم می کند(حلیمی ، ۱۳۸۷).
۲-۲-۱-۴- انواع نوآوری
متناسب با کاربردها و سطوح مورد بررسی، نوآوری به انواع مختلف نیز تفکیک شده است. معمولاً محققان بر این باورند که مفهوم فرایند نوآوری را درک کرده اند، اما حقیقتاً بسیاری از تحقیقات انجام گرفته در حوزه های مختلف مرتبط با نوآوری، تعاریف و طبقه بندی های متفاوتی از نوآوری را ارائه داده اند. فرایند نوآوری به صورت نوآوری رادیکالی یا افزایشی، نوآوریهای تقلیدی یا کاملاً‌ جدید، بهبودی یا انقلابی، تکنولوژیکی یا سازمانی و بسیار انواع دیگر تعریف شده است. بطور کلی دو فاکتور مهم در تعیین نوع نوآوری وجود دارد:
۱-درجه جدید بودن نوآوری . ۲-جدید بودن در محصول، خدمت و فرایند و یا غیر از این موارد
بر اساس فاکتور اول یعنی جدید بودن، نوآوری ها به طبقات متفاوتی دسته بندی شده اند که مهم ترین طبقه بندی که در این جا نیز مورد نظر می باشد، به دو صورت است: نوآوری های افزایشی، نوآوری های رادیکالی ، منظور از نوآوری رادیکالی، تغییرات جدید در محصول، فرایند و یا ساختارهای سازمانی است. نوآوری افزایشی معمولاً به عنوان تغییرات اساسی در کالا یا ساختارهای موجود تعریف شده است. این مفهوم با بهبود مستمر ارتباط تنگاتنگی دارد. به عبارتی تغییرات در وضعیت موجود که منجر به کاربرد جدیدی شود را نوآوری افزایشی گویند. به گفته ای نوآوری اگر بر اساس کشش بازار ایجاد شده باشد، معمولاً از نوع افزایشی و اگر بر اثر فشار تکنولوژیکی باشد از نوع رادیکالی است.
در طبقه بندی دیگری که بسیار مورد توجه می باشد، نوآوری به صورت زیر طبقه بندی شده است:
۱-نوآوری تکنولوژیکی ۲-نوآوری سازمانی
تفکیک فوق بیشتر مبتنی بر ۵ گروه نوآوری که شوچیتی معرفی کرده است، می باشد بر این اساس ۲ گروه اول را جزء نوآوری تکنولوژیکی و ۳ گروه آخر را نوآوری سازمانی نام نهاده اند. به عبارتی خلق محصولات، خدمات و یا فرآیندهای جدید و یا توسعه محصولات، خدمات و فرآیندهای موجود را نوآوری تکنولوژیکی می گویند و هر نوآوری غیر از آن را نوآوری سازمانی می نامند. (احمدی و همکاران ، ۱۳۸۸)
نوآوری ها را می توان بر اساس نوع نیز طبقه بندی کرد. شومپیتر بین پنج نوع مختلف نوآوری تفاوت قائل است: محصولات جدید ، روش های تولید جدید ، تأمین منابع جدید، بهره برداری از بازارهای جدید، راه های جدید سازمان دهی کسب و کار.
رویکرد دیگری که مبتنی بر فعالیت های شومپیتر است طبقه بندی نوآوری ها بر اساس میزان بنیادی بودن آنها در مقایسه با فناوری های موجود است. از این دیدگاه، بهبودهای مستمر بیشتر به عنوان نوآوری های تدریجی یا حاشیه ای شناخته شده اند در مقابل نوآوری های بنیادی همچون معرفی یک نوع کاملاً‌ جدید از ماشین آلات یا انقلاب های فناوری شامل خوشه ای از نوآوری هایی که در کنار هم ممکن است تأثیر وسیع و گسترده ای داشته باشند قرار دارند شومپیتر به طور خاص روی دو دسته آخر که معتقد بود اهمیت بیشتری دارند متمرکز شد. با این وجود، این دیدگاه همیشه مطرح بوده که تاثیر انباشتی نوآوری های تدریجی اگر بیشتر از نوآوری های بنیادی نباشد به اندازه نوآوری های بنیادی است و نادیده گرفتن این تأثیرات منجر به دید نادرست از توسعه اقتصادی و اجتماعی در بلند مدت می شود . به علاوه کسب منافع اقتصادی از نوآوری های بنیادی در بسیاری موارد، مستلزم مجموعه ای از بهبودهای تدریجی است.
کلاین و روز نبرگ بیان کرده اند که بسیاری از نوآوری های مهم اقتصادی در حین انتشار یک محصول یا فرایند تحقق یافته اند. عرضه چیزی در یک محیط جدید اغلب مستلزم میزان قابل ملاحظه ای از سازگاری سازی (و در نتیجه نوآوری تدریجی ) و تغییرات (یا نوآوری های) سازمانی است که می تواند بهره وری و رقابت پذیری را به میزان قابل توجهی افزایش دهد. (حلیمی، ۱۳۸۷)
اما به طور کلی می توان نوآوری ها را به چهار دسته تقسیم کرد:
نوآوری های توسعه ای [۵۵] : ارائه خدمات موجود به کاربران موجود با اعمال اندکی تغییر و بهبود در آنها
نوآوری های گسترشی [۵۶] : ارائه خدمات موجود به کاربران جدید
نوآوری های تحولی [۵۷] : ارائه خدمات جدید به کاربران موجود
نوآوری های کامل [۵۸] : ارائه خدمات جدید به کاربران جدید

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:41:00 ب.ظ ]




سنائی را مُسلّم شد که گوید زٌهد پُر معنی
نداند قیمت نظمش هر آن کو گوش کر دارد

۵-۱-۴ سوز و شوق مَلَکی بردلت آسان نشود

در این ابیات زیبای عرفانی سنائی بیان می دارد . تا چندان سوز در تو پیدا نشود که جگر تو از راه چشم به صورت اشک درآید و آن اشک به مانند طوفان شود ، تو در عالم پندار گرفتاری ، آن هم پنداری که از فرط عظمت ، هیچ دریائی گنجایش زورق آن پندار را ندارد .
این قصیده ی کوتاه که در بلخ سروده شده است ، بیشتر مایه ی عرفانی خالص دارد و آموزش هایی است در حوزه ی سلوک عرفانی .
سوز و شوق مَلَکی بردلت آسان نشود
تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود
هیچ دریا نکشد زورق پندار ترا
تا دو چشمت ، ز جگرمایه ، چو طوفان نشود
سنائی در این بیت عرفانی بیان می دارد . تا آن گاه که کوه و بیابان در نظرت به مانند چمن درنیاید ( یعنی همه چیز را زیبا ببینی ) به کمال هنوز وارد قلمروِ تماشای عشق نشده ای .
در تماشای ره عشق نیابی تو درست
تا ز نهمت چُمنت کوه و بیابان نشود
در این بیت عرفانی استوار و پر جذبه عرفانی سنائی به خود خطاب می کند سنائی تا تو جانت را قربانی نکنی به جایگاه قرب الهی نمی رسی و این بیت یادآور قربانی کردن اسماعیل ،که ابراهیم برای قرب و رضای خداوند می خواست انجام دهد .
پایان نامه - مقاله - پروژه
ای سنائی نزنی چنگ تو در پرده ی قُرب
تا به شمشیرِ بلا جان تو قُربان نشود
سنائی در این ابیات عرفانی و دینی بیان می دارد و مرد ( مرد واقعی ، مرد مرد ) که در این عالم ، عالم عرفان قدم بر می دارد .و از ذوق و شوق عرفان و مست و غرق آن وادی شود و حتّی اگر جانش را غذای دوزخ کند برای او اهمیّتی نداشته باشد . در قضا و قدر روزگار جان خود را سپر کند و پنهان نشود .
مرد باید که درین راه چو زد گامی چند
بسته ای گردد چونان که پشیمان نشود
سوز این حرف ، چنانش کند از شوق ، که گر
غرق قُلزمُ شود آن سوز بنقصان نشود
مستِ آن راه چنان گردد کز سینه ش اگر
غَذِیِ دوزخ سازی که پریشان نشود
چون ز میدانِ قضا تیر بلا گشت روان
جان سپر سازد مردانه و پنهان نشود
سنائی با خداوند به حالت مناجات گونه می گوید . ای خدایی که در بازار عرفانی جان ها در ترازوی عدل تو به نرخ بهشت می خرند و به ارزانی نمی خرید و انسان را به والایی می رسانی و جز از طریق عطای تو ، آز را توانگری و بی نیازی حاصل نمی شود . و جز از رهگذر یاد تو ، کبر را مسلمانی حاصل نمی شود .
ای خدائی که به بازار عزیزانِ دَرَت
نرخ جانها بجز از کّفِ تو ارزان نشود
آز، بی بخش تو ، حقّا که توانگر نشود
کِبر بی ، یادِ تو والله که مسلمان نشود

۶-۱-۴ ای خداوندان مال ! الاعتبار الاعتبار!

در این ابیات حکمی سنائی با تحکم و استواری می گوید : ای صاحبّان ثروت و مال عبرت بگیرید و ای کسانی که خدا را به زبان و قول می خوانید بی آنکه هنوز قلب داشته باشید از این کار ، دست کشیده و توّجه کنید و از محضر خداوند عذر خواهی کنید .
اگر از دیوان سنائی چند قصیده را بعنوان نمایند های اصلی شعر او، بویژه در حوزه قصیده سرایی ، انتخاب کنیم بی گمان این قصیده یکی از آن قصاید است .زیرا هم به لحاظ استواری سبک وصورت و هم به لحاظ تنوع اندیشه و مضامین و ابیات بلندی که هر کدام می تواند حکم ضرب المثلی و حکمتی را داشته باشد ، این قصیده شاهکاری است بی مانند در طول تاریخ زبان فارسی ، با آن همه قصاید ممتاز و برجسته ای که استادان بزرگ مانند فرخی ، منوچهری ، ناصر خسرو ، خاقانی ، انوری و مسعود سعد تا ملک الشعرای بهار سروده اند ، این قصیده ، یکی از نوادر قصاید است که هم جنبه ی اجتماعی و سیاسی آن بسیار قوی و غنی است و هم به لحاظ آموزش های اخلاقی و میدان فکر ، بسیار متنوع است .دراین قصیده سنائی تازیانه ی انتقاد خویش را ، چنان بی پروا و سخت فرود می آورد که هیچ کس از آن نمی تواند جان سالم بدر برد . ظلم ستیزانه ترین قصیده ی زبان فارسی است با روحیّه ای بسیار قوی و امیدوار که بعضی ابیات آن ، محرومان همه ی قرون و اعصار تاریخ ما را در ظلمت استبداد قرون وسطائی عصر تاتار و تیمور و دوره های بعد ، همچنان زنده و امیدوار نگه داشته است . به دشواری می توان در تاریخ شعر فارسی ، اثری یافت که دلیرانه ترازین قصیده رویاروی مظالم حکام عصر ایستادگی کرده باشد . در مجموع این قصیده مروری است بر کل اندیشه های اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، عرفانی و اخلاقی سنائی و می توان آن را جوهر هنر سنائی دانست .
ای خداوندان مال ! الاعتبار الاعتبار!
ای خدا خوانان قال ! الاعتذار الاعتذار !
پیش از آن کاین جان عذرآور فرو میرد ز نطق ،
پیش از آن کاین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار ،
سنائی در این بیت اجتماعی ، تأکید دارد پیش از آنکه از نطق بازمانید و پیش از آنکه بصر و بصیرت خویش را از دست دهید پند بگیرید ای کسانی که قلبتان سیاه شده است و موی سپید بر بنا گوش تان رسته است . و پیر شده اید و فرصتی دیگر برایتان باقی نمانده است . عبرت بگیرید .
پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند !
عذر آرید ای سپیدیتان دمیده بر عذار ،
ای ضعیفان ! از سپیدی مویتان زان شد چو شیر
وی ظریفان ! از سیاهی ، روزتان زان شد چو قار
در این ابیات پهنای اخلاقی و حکمی سنائی بیان می دارد در روز رستاخیز که پرده حجاب را از روی چشم و دلت کنار رفت و حقیقت واقعی را دیدی و پنبه ها از گوشت بیرون کشیده شد . تازه خواهی فهمید که آن سرای که در آن شادمانه با غرور می زیستی . پوچ و فریبنده بود . و آن سرای گریز را که در آن پایسته و برقرار نشسته بودی عاریتی و زودگذر بود .
پرده تان از پیش دل برداشت صبح رستخیز
پنبه تان از گوش بیرون کرد گشت روزگار
تا کی از دارالغروری ساختن دارالسرور؟
تا کی از دارالفراری ساختن دارالقرار؟
تا کی می خواهی در این خانه فریب ، چشمتان نگران و منتظر بخشش دیگران باشد و دستتان به انتظار دریافت چیزی مانند پنجه ی چنار بازمانده است .
در فریب آباد گیتی چند باید داشت حرص
چشمتان چون چشم نرگس دست چون دستِ چنار
در اصطلاح فلاسفه و متکلمین در طول تاریخ تمدن اسلامی معانی و مفاهیم بسیار یافته به حدی که استقضای تمام معانی و کاربردهای آن می تواند موضوع یک کتاب مستقل قرار گیرد، و شاید جامع ترین وصف آن همان باشد که مرحوم حکیم سبزواری گفته است : « النفس فی وحد ته کل القوی » ( شرح منظومه ۳۰۹ ) در این شعر سنائی و در غالب کاربردهای عرفا منظور عاملی است که کشش های انسان به طرف لذّات و خوشی های جسمانی نتیجه ی آن است . تقریباً نزدیک به مفهوم قرآنیِ نفس امارهء سبوء ( قرآن ۵۳/۱۲ ) این عامل را صوفیه نفس می خوانند و معتقدند که سرکوب آن ، آغاز همه فتوحاتِ روحانی و فیوضات الاهی است.
عقل در اشعار بیشتر جنبه ادراکی آن مورد نظر است و به همین دلیل بعضی از حکما نفس و ذهن را یکی دانسته اند با این تفاوت که به اعتبار جنبه ی ادراکی ، عقل نامیده می شود و به اعتبار تصّرفاتی که انجام می دهند نفس خوانده می شود .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:40:00 ب.ظ ]