در دو دهه اخیر شیوه تفسیر موضوعی از بالندگی خاصی بر خوردار گردیده و تفاسیر متعددی در موضوعات متنوع نگاشته شد؛ از جمله تفسیر موضوعی منشور جاوید، اثر آیه الله سبحانی؛ پیام قرآن، اثر آیه الله مکارم؛ معارف قرآن اثر آیه الله مصباح یزدی و…….. از نمونه های جدید این شیوه می تواند از تفاسیر موضوعی جوانان نام برد که تا کنون چهار مجلد آن منتشر شده است (قرآن و هنر)، اثر دکتر علی نصیری؛ (اعجازها و شگفتیهای علمی قرآن)، اثر محمد علی رضایی؛ (قرآن و بهداشت روانی)، اثر دکتر احمد صادقیان؛ و تألیفات دیگر.[۶۶]
۲-۳- تفسیر موضوعی در قرآن و احادیث:
نخستین بنیانگذار شیوه تفسیر موضوعی خود قرآن است. آنجا که خداوند کار تبیین قرآن را خود بر عهده گرفته «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ»[۶۷] «چرا که جمع‏کردن و خواندن آن بر عهده ماست، سپس بیان و توضیح آن نیز بر عهده ماست» و یکی از رهگذرهای تبیین قرآن از سوی خداوند تبیین آیات به آیات دیگر است و نیز آنجا که خداوند بازگرداندن آیات متشابه به محکم را بر این اساس، که محکمات قرآن ام الکتاباند: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَىَ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء»[۶۸] «در حقیقت هیچ چیز [نه] در زمین و نه در آسمان بر خدا پوشیده نمى‏ماند»، برای پرهیز از تاویل باطل و ناروا ضروری دانسته، در حقیقت به بررسی آیات متشابه و محکم در کنار هم توصیه نموده است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
الف) حضرت امیر (ع) در روایت (ینطق بعضه ببض ویشهد بعضه علی بعض)[۶۹]، بر تفسیرگری آیات قرآن نسبت به یکدیگر تأکید کرده است و در روایت (ذلک القرآن فاستنطقوه)[۷۰]، برضرورت استنطاق از قرآن پای فشرده است. افزون بر آن، معصومان در مواردی عملاً از مقارنه آیات با یکدیگر برای رساندن نظرگاههای قرآن استفاده کردهاند. به عنوان مثال:
ب) پیامبر(ص) در روایت مبسوطی خطاب به عبدالله بن مسعود با برشمردن آیات قرآن در کنار یکدیگر او را به پایبندی به ارزشهای اخلاقی دعوت کرده است.[۷۱]
در آغاز این روایت از زبان عبدالله بن مسعود چنین آمده است: من با پنج تن از اصحاب در حالی بر پیامبر وارد شدیم که با گرسنگی شدید مواجه بوده و طی چهار ماه متوالی غذایش، تنها آب، شیر و برگ درختان بود. عرض کردیم: ای رسول خدا تا کی این گرسنگی شدید (تنگنای مسلمانان) ادامه خواهد داشت؟ پبامبر اکرم برای تبیین صبر به آیه «قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِینِی» «بگو خدا را مى‏پرستم در حالى که دینم را براى او بى‏آلایش مى‏گردانم»[۷۲]
ج) در روایت معروفی که به عنوان وصیت و موعظه پیغمبر اکرم(ص) به ((عبدالله بن مسعود)) در «بحارالانوار» آمده، روایتی است بسیار طولانی و پرمعنی، نمونه های زیادی از این معنی وجود دارد. به طوری که میتوان گفت این روایت تماماً بر محور تفسیر موضوعی دور میزند، از جمله هنگامی که در نکوهش دنیا سخن میگوید؛ آنگاه که میفرماید ((یا ابن مسعود احمق الناس من طلب الدنیا)) ای ابن مسعود! احمق کسی است که طالب دنیای زود گذر باشد[۷۳]، سپس برای بی اعتبار بودن زرق و برق این جهان به آیات زیر استدلال کرده است.
۱- «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[۷۴] «فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست زنده مى‏کند و مى‏میراند و او بر هر چیزى تواناست»
۲- «وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا»[۷۵] «و هر کس خواهان آخرت است و نهایت کوشش را براى آن بکند و مؤمن باشد آنانند که تلاش آنها مورد حق‏شناسى واقع خواهد شد»
د) نمونه جالب دیگر همان چیزی است که حدیث معروف موسی بن جعفر(ع) برای هشام بن حکم بیان شده است؛ امام در بخشی از این حدیث، برای اثبات مقام عقل و خرد، آیات مربوط به اولی الباب را در قرآن جمعآوری فرموده و به هشام میگوید: یا هشام ثم ذکر اولی الاباب باحسن الذکر وحلاهم باحسن الحلیه.[۷۶]
(ببین خداوند چگونه اولوالباب را به بهترین وجهی یاد کرده و بر قامت آنها بهترین لباس را پوشانیده است)، سپس چند آیه از قرآن مجید را که اهمیت اولوالباب سخن میگویند در کنار هم ارائه میدهد از جمله:
۱- «یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ»[۷۷] «(خدا) به هر کس که بخواهد حکمت مى‏بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین‏، خیرى فراوان داده شده است‏؛ و جز خردمندان‏، کسى پند نمى‏گیرد».
۲- «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ»[۷۸] «مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه‏هایى [قانع کننده] است».
جمعبندی آیات فوق و ملاحظه آنها در کنار هم بینش عمیقی به انسان در مورد فهم معنی اولوالالباب و مقام و موقعیت آنها میدهد و این کاری است که فقط از تفسیر موضوعی ساخته است.[۷۹]
۲-۴- تفسیر موضوعی در آثار اندیشمندان مسلمان:
با انشعاب دانشهای مختلف اسلامی از دانش حدیث و پیدایش نگرشها و مشربهای مختلف فقهی، کلامی، فلسفی، عرفانی، ادبی که از سده دوم آغاز شده و رویکرد بنیانگذاران و طرفداران این مشربها به قرآن برای بهدست آوردن نظرگاههای قرآن یا در جهت تقویت و تأیید مشربهای موردنظر خود، به طور طبیعی مطالعات و پژوهشهای موضوعی شکل گرفت و رویکرد ادبی و فقهی به قرآن از رونق وگسترش زیادی برخوردار شد و در نتیجه نخستین آثار مدون و منسجم به عنوان تفاسیر موضوعی در عرصه آیات ادبی و آیاتی فقهی که از آن به آیات الااحکام یاد میشود شکل گرفت. کتابهایی همچون زبده البیان محقق اردبیلی و کنزالعرفان فاضل مقداد، فقهالقرآن محمد یزدی، تفسیر جامع آیات الااحکام زین العابدین قربانی از جمله کتب تفسیر موضوعی در عرصه فقه به شمار میروند و کتابهای مجازالقرآن ابو عبیده، المفردات فی غریب القرآن راغب اصفهانی را از جمله کتابهای تفسیر موضوعی در عرصه ادبی برشمردهاند.[۸۰]
چنین رویکردی به قرآن، به صورتی محدود به عرصه آیات فقهی و ادبی همچنان در سدههای بعد دنبال شد اما چنین رویکردی به عرصه های قرآن همچون خداشناسی، معادشناسی، اخلاق، حقوق و…….که منجر به تدوین تفاسیر موضوعی مصطلح شد. البته نباید از نظر دور داشت که بررسی پارهای از موضوعات خرد و جزیی قرآن که متأثر از سلایق و خواسته های شخصی اندیشمندان مسلمان بود کم و بیش دنبال شده است. از جمله گامهای مؤثر در تفسیر از آن علامه مجلسی است که در آغاز فصول و ابواب بحارالانوار، متناسب با موضوعات، آیات مرتبط را گردآوری کرده و با بهره گرفتن از تفاسیری همچون مجمع البیان و کشاف به تفسیر آنها پرداخته است. در شیوه گردآوری آیات توسط علامه مجلسی، ترتیب آیات بر اساس ترتیب سورهها رعایت شده است.[۸۱]
۲-۵- شیوه های تفسیر موضوعی:
تردیدی نیست که تفسیر موضوعی نیز مانند سایر انواع تفاسیر، شیوه ها و روش های مختلفی دارد و همه آنهایی که در این زمینه کار کردهاند، یکسان با تفاسیر موضوعی برخورد نداشتهاند، گرچه این اختلاف عمدتاً برخاسته از چگونگی تحقیق یا تنظیم و تربیت و نگارش به آن است، اما به هر حال تنوع قابل ملاحظهای را بدان بخشیده است.
۲-۵-۱- شیوه خدا محوری:
یکی از روش های تفسیری که برخواسته از نحوه نگرش و چگونگی تنظیم می باشد، تقسیم معارف قرآنی بر اساس محور (الله) است، بر اساس این روش موضوعات در عناوین کلی و عام بر پایه (خدا محوری) مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
این روش توسط یکی از محققین این چنین ترسیم میشود: (معارف قرآنی همانند آبشاری توفنده است که از منبع فیض الهی سرازیر میگردد و به هر بخش و مرحلهای که میرسد آنجا را سیراب میکند. این مراحل تقسیماتشان طولی است، نخست نقطهای معینی دارد که از آنجا شروع میشود و از آنجا که لبریز شد، به مرحله دوم فیضان میکند و مرحله دوم از مرحله اول است، نه اینکه در کنار آن و تقسیم آن باشد، گرچه تقسیمات طولی کم کم به جایی میرسد که پخش میشود و شاخههایی هم پیدا میکند، اما اساس بر این است که معارف قرآنی را بر حسب مراتب طولی در نظر بگیرد.
سپس نویسنده دلایل برتر این طرح را چنین بازگو میکند.
نخست آنکه محور آن (الله) تبارک و تعالی است و در کنار او چیزی را معرفی میکنیم (هو الاول و الاخر والظاهر والباطن) بر خلاف تقسیمات دیگر که در آنها باید محور را اصلاً چیز دیگری، مثل انسان قرار دهیم، یا اگر از توحید و عقاید هم بحث میکنیم، در کنار آن، اخلاق و احکام را هم به عنوان قسم اعتقادات مطرح کنیم، ولی در اینجا ابتدا یک بحث بیشتر نداریم، و جای هیچ بحثی هم در کنار آن نخواهد بود، و تا این بحث حل نشود و از آن فارغ نشدیم، به بحث دوم نخواهد رسید.
دوم: تربیت منطقی بین مسائل و تقسیمات حاصل میگردد، برخلاف تقسیمات که بحثها در عرض یکدیگر قرار می دهد که در این صورت تقدم داشتن یکی بر دیگری محتاج به تبیین و گاهی تکلف است. ویژگی این روش، یکپارچه دیدن همه موضوعات در سایه (خدا محوری) است و ایشان معتقدند باید یک تربیت منطقی بین عناوین وجود داشته باشد و دسته بندی بر اساس همان تربیت انجام گیرد نظام معارف قرآنی بهتر است به ترتیب زیر تقسیم بندی شود. ۱- خداشناسی ۲- جهان شناسی ۳- انسان شناسی ۴- راه شناسی ۵- راهنما شناسی ۶- قران شناسی و ……. .[۸۲]
۲-۵-۲- روش تسلسل طبیعی:
این شیوه که شباهت زیادی با روش پیشین دارد، تفسیر موضوعی بر اساس تسلسل طبیعی بین آیات و موضوعات است.
مبتکر این روش درباره آن چنین توضیح میدهد: این روش مقتضای طبیعت بحث از جهت تسلسل حوادثی که به وقوع پیوسته و در کمال موضوع تأثیر دارد، رعایت میگردد. از این رو آنچه از مباحث که باید از نظر طبیعی و منطقی مقدم داشته شود، در اولویت قرار میگیرد و آنچه باید در رتبه آخر آورده شود، پس از آن آورده میشود، زیرا طبیعت قرآن بر اساس هدفی که تعقیب میکند، پراکندن بحث یک حادثه و جمعآوری چند قضیه است. بدین جهت چارهای نداریم جز آنکه تمام آیات مربوط به یک موضوع را بررسی کرده و از تمام سورههای قرآن، جمعآوری کنیم، چون در قرآن کم است موضوعی که همه مباحث آن در یک سوره گردآوری شده باشد و داستان حضرت یوسف از همین نوادر است. بنابراین، قرآن کریم بر اساس یک تسلسل طبیعی و منطقی، مباحث خود را مطرح کرده است، ما آنرا از عالم تکوین به عالم تشریع سرایت میدهیم و مباحث اجتماعی را بر اساس نظم طبیعی خود تنظیم میکنیم.
سپس نویسنده محترم برای انتخاب نخستین موضوع یعنی بحث آفرینش چنین استدلال میکند: ((ما بدان جهت موضوع خلق و تکوین را مقدم میداریم، که در دعوت قرآنی به عنوان مسالهای اصلی برآن تأکید شده است زیرا اگر بحث آفرینش و آفریدن نباشد، انسانی نیست تا دینی و عقیدهای و نظم و اجتماعی صحیح باشد، زیرا خداوند آفرینش انسانها را آغاز کرد، سپس به آنان روزی داد و برای آنها پیامبران فرستاد تا احکام خدا را برساند، عدهای مؤمن گشتند و عدهای کافر، قرآن نور خداوند است که به وسیله آیاتش رسالت او را به جهانیان میرساند))
با نگاهی به دو روش مذکور به خوبی روشن میشود که هر دو طرح، سخن از تربیت و نظم اعتقادی یا تسلسل منطقی و طبیعی برای تفسیر موضوعی پیشنهاد میکنند، سخن از نوع نگرش متفاوت به تفسیر موضوعی نیست بلکه چگونگی در تنظیم و تقسیم و شروع در کار آن است.
از طرف دیگر، این دسته بندی بر اساس اجتهاد و دیدگاه شخصی نسبت به مباحث قرآنی است.[۸۳]
۲-۵-۳- شیوه موضوع مداری:
این است که بیش از هر چیز به گرد آوری تمام آیات که درباره یک موضوع در سراسر قرآن وارد شده بپردازیم و بدون پیش داوریهای قبلی این آیات را در کنار هم چیده، یک یک تقسیم کنیم. این شیوه از تقسیم در برابر تفسیر کلی یا جهان بینی قرآن مطرح گردیده است و نگرش خاصی را در تنظیم و تربیت آن حاکم نساخته است، این تفسیر موضوعی به تعبیر تبیین کننده محترم آن در برابر تفسیر دیگری قرار میگیرد که از آن به (تفسیر ارتباطی) یاد میشود و آن را مرحلهای دیگر از تفسیر دانستهاند، زیرا شیوه تفسیر ارتباطی، موضوع ایمان، موضوع تقوی، و موضوع عمل صالح را در ارتباط با یکدیگر و با توجه به آیات قرآن و اشاراتی که در آن است تفسیر میکند و ارتباط این سه را با یکدیگر روشن میسازد.
از اینرو، در این روش تفسیر موضوعی، محوری خاص و یا ترتیب منطقی الهام گرفته از قرآن مطرح نمیشود، بلکه یکایک موضوعاتی که در قرآن مطرح شده با توجه به آیات گوناگونی که وجود دارد، جمعبندی شده است، و به همین دلیل، موضوع آغازین این گونه از تفاسیر، معرفت (شناخت) یا هدایت و یا موضوعات دیگری قرار گرفته است.
گرچه دلیلی برای انتخاب این موضوعها در نخستین عنوان، ذکر نشده است، اما شاید به این دلیل بوده که مساله شناخت، آغاز بحث جهان بینی و ایدئولوژی میباشد، یا کسانی که هدایت را نخستین موضوع از تفسیر موضوعی گزینش کردهاند، از آن رو که هدف بعثت انبیاء را هدایت دانستهاند، هرچه باشد، حساسیتی برای انتخاب نخستین عنوان به خرج ندادهاند و آن چنان محور مداری که در شیوه اول و دوم مطرح شده، مورد توجه واقع نشده است. گرچه به موضوعات عام و عادی بها داده شده و روش خود را بر اساس عنوانهای عام اتخاذ کردهاند.[۸۴]
۲-۵-۴- شیوه توحیدی:
در این روش، آیههای قرآن تقطیح نمیشود و بررسی روی آیات مسلسل یعنی آیه و مرتب انجام نمیگیرد، بلکه مفسر موضوعی میکوشد تحقیقات خود را روی یک موضوع از موضوعات زندگی، از مسائل اعتقادی، اجتماعی و جهانی که قرآن متعرض آن شده متمرکز سازد و درباره آن موضوع از قرآن استفاده کند.
برای مثال، عقیده به توحید، یا سنتهای تاریخ یا کیفیت تکوین آسمان و زمین و اینگونه مسائل، در قرآن مورد مطالعه قرار میگیرد.
نویسنده درباره این روش چنین توضیح میدهد. هدف آن است که از نظر قرآن و رسالت اسلام را درباره این موضوع از لحاظ زندگی و وضعیت جهانی روشن سازیم، از این رو، مفسر توحیدی، بر خلاف روش های دیگر عمل میکند. او قبل از این که بخواهد به یکی از موضوعات زندگی، ایدئولوژی، اجتماعی و یا جهانی دست یابد، باید روی آن موضوع دقت و تمرکز ذهن به حد کافی مبذول داشته تا از تجارب و اندیشه های دیگران تا آنجا که این اندیشه انسانی مطرح کرده چیزهایی بداند. وقتی با این آگاهیهای قبلی، آیه قرآن را بررسی کند، دیگر تنها شنوندهای جامد و گزارشگری بیتلاش نیست، مفسر میپرسد و قرآن پاسخ میدهد، مفسر در پرتو تجاربی که از بررسیها و کاوشهای بشری اندوخته است میکوشد تا نظر قرآن را درباره موضوع بدست آورد. از اینجاست که میگوییم تفسیر موضوعی، یک محاوره و گفتگو با قرآن و گرفتن پاسخ از آن است. ولی از آنجا که تبیین این روش نیاز به توضیح بیشتری دارد، مناسب است ویژگیهای این روش را بیان کنیم:
۱- یکی از ویژگیها گستردگی و مشمول موضوعات آن است، که به گستردگی نیازهای جامعه بشری و به بلندای اندیشه انسانی تنظیم میگردد.
۲- تفسیر موضوعی وقتی صورت میگیرد که یکی از موضوعات زندگی یا اعتقادی یا اجتماعی و جهانی مطرح گردیده و بخواهیم آن را از دیدگاه قرآن مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.
۳- این روش از تفسیر موضوعی، نوعی تفسیر تطبیقی بین مکاتب جهان و قرآن است؛ و بدیهی است که مفسر باید پیش از تفسیر، از آن مکاتب اطلاع داشته باشد، تا بتواند نظریه اسلام را استخراج نموده و با آنها مقایسه کند.[۸۵]
۲-۶- ضرورت و اهمیت تفسیر موضوعی:
تفسیر موضوعی از چند جهت ضرورت دارد:
الف- محدودیت و ناتوانی تفسیر ترتیبی و ارائه نگرش جامع قرآن:
درباره اهمیت و جایگاه تفسیر ترتیبی و ضرورت استمرار آن به رغم وجود صدها تفسیر برای به دست آوردن و به دست دادن نگرشها و آموزههای قرآن در آحاد آیات چنان که تاکنون کانون توجه مطالعات و تحقیقات قرآنی بوده، هیچ تردیدی نمیتوان روا داشت. اما به اذعان همه صاحب نظران علوم و معارف قرآن تفسیر ترتیبی به خاطر عطف توجه به آحاد آیات و عدم امکان نگرش هم زمان به آیات مرتبط با یک موضوع از انعکاس نگرش جامع و چند سونگر قرآن درباره یک موضوع ناتوان است. [۸۶]
به عنوان مثال مفسر قرآن در تفسیر ترتیبی هنگامی که به دو آیه «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ(۶)، خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ(۷)»[۸۷] «در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند چه بیمشان دهى چه بیمشان ندهى بر ایشان یکسان است [آنها] نخواهند گروید(۶)، خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده‏اى است و آنان را عذابى دردناک است(۷)»، میرسد به خاطر تنگنای تفسیر ترتیبی درسایه مبانی تفسیر میکوشد مفاهیم و مدالیل محدودی از مفاد این دو آیه به ویژه مصداق کافران و مفهوم ختم به دست داده تا حدالمقدور از سایه افکندن جبر نگری به آنها جلوگیری کند. اما اوبدون استفاده سایر آیات مرتبط با مضمون این دو آیه و بررسی همه جانبه آنها قادر به پاسخگویی به همه پرسشها در زمینه این دو آیه نیست.
سایر عرصه هایی که قرآن به آنها با صراحت یا اشاره نظر دارد و به اصطلاح قلمرو این کتاب آسمانی به شمار می رود نیز چنین است. آیا به دست آوردن نظر گاه های قرآن درباره جایگاه زن در نظام تکوین و تشریع بدون استفاده آیات مرتبط و دستهبندی روشمند و بررسی همه جانبه آحاد آیات میسر است؟[۸۸]
ب- منوط بودن پاسخگویی قرآن به تمام پرسشها به تفسیر موضوعی:
از سویی دیگر قرآن، اسلام را جامع ترین و کاملترین ادیان آسمانی معرفی کرده که در کنار نسخ ادیان پیشین پرونده پیدایش هر دین آسمانی جدید را برای همیشه بسته است. «یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُواْ مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ»[۸۹] «از تو مى‏پرسند چه چیزى براى آنان حلال شده است بگو چیزهاى پاکیزه براى شما حلال گردیده و [نیز صید] حیوانات شکارگر که شما بعنوان مربیان سگهاى شکارى از آنچه خدایتان آموخته به آنها تعلیم داده‏اید [براى شما حلال شده است] پس از آنچه آنها براى شما گرفته و نگاه داشته‏اند بخورید و نام خدا را بر آن ببرید و پرواى خدا بدارید که خدا زودشمار است».
مفهوم این مدعا توان پاسخگویی اسلام به همه پرسشهای کهنه و نو درتمام زمینه ها و عرصه ها و نیازهای انسانها در حوزه قلمرو دین است. اگر قلمرو اسلام ارائه تصویری واقع بینانه و شفاف در عرصه هستیشناسی به مفهوم عام آن و ترسیم مرامنامه نیکو زیستن و فرجامی نیک داشتن است، میبایست به تمام پرسشها و ابهامها در آن عرصه ها تا آنجا که در فهم انسانها میگنجد پاسخگو باشد. در واقع باید گفت پاسخگویی این پرسشها از تفسیر موضوعی ساخته است. از دیگر سو اگر چه آموزه ها و گزارههای اسلام در دو منبع کتاب و سنت انعکاس یافته، اما به خاطر جایگاه بلند قرآن و اعتبار بیچون و چرا آن، که از آن به ثقل اکبر یاد شده، مسئولیت بیشتر این پاسخگویی بر دوش قرآن سنگینی میکند، از این رو پیشوایان دینی در کنار تأکید به مراجعه به قرآن، خود برای نخستین مرحله به قرآن و سپس به سنت مراجعه میکردند. از این رو ما برای به دست آوردن نظرگاههای اسلام و پاسخ به پرسش های مختلف که از سوی دین باوران یا از سوی ملحدان و کافران ارائه میگردد. در نخستین و مهمترین مرحله، گریزی جز مراجعه به قرآن آن هم از نوع تفسیر موضوعی ندارد.[۹۰]
ج- ابهام زدایی از چهره برخی از آیات در سایه تفسیر موضوعی:
از آنجا که در تفسیر موضوعی آیات مرتبط با یک موضوع که بالطبع نسبت به یکدیگرجنبه تفسیر دارند، در کنار یکدیگر قرار میگیرند ابهام برخی از آیات در سایه تفسیر موضوعی برطرف میشود. این امر در تمام عرصه ها و گزارهای آیات قرآن اعم از عقاید، اخلاق، احکام، قصص و …… جاریست. برای روشن شدن مدعا به نمونهی اشاره میکنیم:
تعیین شب نزول قرآن اگر قرار باشد موضوع زمان نزول قرآن از منظر قرآن را مورد بررسی قرار دهیم. با تفحص در قرآن به آیات ذیل برمیخوریم: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»[۹۱] «ماه رمضان [همان ماه] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است [کتابى ] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد و کسى که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن] تعدادى از روزهاى دیگر [را روزه بدارد] خدا براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد خدا را به پاس آنکه رهنمونتان کرده است به بزرگى بستایید و باشد که شکرگزارى کنید» براساس این آیه ماه رمضان ماه نزول قرآن است. اما بااین حال نمی دانیم که قرآن در همه ماه مبارک فرو میآمد یا درشب یا روز آن، «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُّبَارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ(۳)، فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»[۹۲] «[که] ما آن را در شبى فرخنده نازل کردیم [زیرا] که ما هشدار دهنده بودیم، در آن [شب] هر [گونه] کارى [به نحوى] استوار فیصله مى‏یابد» براساس این دوآیه قرآن درماه رمضان تنها دریک شب نازل شده و این شب دارای دو ویژگی است: مبارک است ودرآن شب میان کارهای حکمت آمیز جداسازی رخ می دهد. با این حال زمان دقیقتر چنین شبی همچنان مشخص نشده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...