برای درک جایگاه علم روش شناسی در مباحث مربوط به حقوق بین الملل ابتدا باید با سه حیطه آشنا شد تا تفاوتهای هر کدام و حوزه شمول هر کدام آشکار شود. ۱. فلسفه حقوق؛ ۲. معرفت حقوقی؛ ۳. نظریه حقوقی. صاحبنظران بین این سه اصطلاح تفاوتهایی قایل هستند. از نظر آنها موضوعات مورد بررسی در معرفت حقوقی گسترده تر و فراتر از مباحث مورد بررسی در فلسفه حقوق است و نظریه های حقوقی خاص تر ازمعرفت حقوقی وفلسفه اخلاق است . موضوعات و مباحث مورد بررسی در «فلسفه حقوق» به دو دسته تقسیم می شوند: ۱. موضوعات درونیِ حقوق؛ ۲. موضوعات بیرونیِ حقوق. منظور از بحثهای درونی حقوق، بحثهایی است که به خودِ حقوق، بعنوان یک دانش مستقل می پردازد و به عبارتی بنیاد حقوق بعنوان یک دانش مستقل در این شاخه مورد بررسی واقع می شود[۶۰]. اما در رویکرد بیرونی، فلسفه حقوق به رابطه حقوق با سایر دانشهای علوم انسانی پرداخته می شود. بعنوان مثال وقتی از ماهیّت قاعده حقوقی یا یک اصل حقوقی صحبت می شود این یک بحث درون حقوقی است . لذا اگر دانش حقوق را در وسط این دو طیف قرار دهیم، پاره ای مسایل ماقبل حقوق قرار می گیرد و پاره ای مابعد حقوق. بعنوان مثال اگر بخواهیم رابطه حقوق با اقتصاد یا روش شناسی را بررسی کنیم می بینیم که مباحث «روش شناسی» ماقبل حقوق و مباحث اقتصادی مابعد حقوق جای می گیرند. پس می توان گفت رابطه فلسفه حقوق بین الملل با روش شناسی آن علم عموم و خصوص است . .
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
پوزیتیویستها به خود حقوق می پردازند و به ما قبل و ما بعد آن کاری ندارند. اما طرفداران مکتب حقوق طبیعی هم به مباحث ماقبل و هم مباحث مابعد حقوق علاقه مندند.[۶۱] به مفاهیمی که ماقبل حقوق قرار می گیرند مبانی حقوق گفته می شود. لذا مبانی حقوقی آن قواعد و ارزشهایی است که حقوق از آنها ناشی می شود و با تسامح می توان ، روش شناسی حقوق بین الملل را جزئی از مبانی حقوق بین الملل دانست .
ارزشهای اجتماعی، سنتها، هنجارهای اجتماعی، قواعد اخلاقی، ریشه ها و مبانی حقوق هستندو مفهوم نزدیک به مبانی، منابع است و منابع همان قواعد دارای ضمانت اجرا می باشد.[۶۲] یک نظام حقوقی کارآمد نظامی حقوقی است که فاصله بین مبانی و منابع آن کم باشد. یعنی هر چه قواعد دارای ضمانت اجرا از ارزشهای اجتماعی و هنجارهای عمیق تر نشات گرفته باشد، کارآمدی آن برای نظام اجتماعی بیشتر خواهد بود ولی هر چه فاصله بین مبانی و منابع بیشتر باشد گسست بین این دو بیشتر خواهد بود و خروجی آن برای نظام حقوقی نامطلوب تر است. نقطه اتّصال میان مبانی و منابع را «اصول» گویند.لازم به ذکر است که اصول کلّی حقوق بین الملل همان اصول کلی حقوق است که از آن جمله می توان به اصل وفای به عهد، اصل جبران خسارت ناروا، اصل احترام به حقوق مکتسبه و… را نام برد. [۶۳] «اصول» ، مابعد «مبانی» و ماقبل «منابع» واقع می شوند لذا هر اصلی که در یک نظام حقوقی بکار می رود ریشه در ارزشها و هنجارهای اجتماعی و اخلاقی دارد. لذا اصول حقوقی ایجاد کننده قواعد حقوقی هستند. جنس «اصول» از جنس «مبانی» است و در عین حال ممکن است در «منابع» نیز ذکر شوند.
۱-۳-موضوعات درونی حقوق
مباحث و موضوعات درونی حقوق عبارتند از[۶۴]:
۱. ماهیت قاعده حقوقی، منشاء قاعده حقوقی، تفاوتهای قاعده حقوقی با مفهوم خط و مشی. مثلا در قانون اساسی ایران تعیین سیاستهای کلّی نظام را از اختیارات رهبر دانسته اند، حال سوال این است که ماهیت این سیاستهای کلّی چیست؟ آیا اینها خط و مشی هستند؟ قاعده حقوقی هستند یاچیز دیگری؟

 

    1. بحث از خود نظام حقوقی، چگونگی شکل گیری یک نظام حقوقی، عناصر متمایز کننده یک نظام حقوقی مانند نظریه حقوقی محض هانس

 

کلسن یا رویکرد پوزیتیویستها به حقوق در همین راستا قابل تحلیل است.
۳. استدلال حقوقی، منطق حقوقی مانند مساله د ادرسی در دادگاهها.
۴. تفسیر حقوقی که جزو مباحث بیرونی حقوق است.
۵. بحث حقهای قانونی وحقهای اخلاقی.
۶. کارکردهای حقوق،مواردی چون نظم بخشی وتامین قسط و عدل از مباحث کارکردی و درونی حقوق است.
۷. مداخله دولت درحیات سیاسی و اجتماعی مردم
۲-۳- موضوعات بیرونی حقوق[۶۵]:
۱. ماهیت تکلیف حقوقی
۲. رابط حقوق واقتصاد و توجهی اقتصادی قاعده حقوقی؛
۳. بحثهای فمینیستی که بیانگر تاثیر قاعده ی حقوقی است.
در فلسفه حقوق دو مکتب حقوقی وجود دارد[۶۶]:
۱. مکتب حقوق طبیعی فطری؛
۲. مکتب حقوق تحققی (موضوعه).
مکتب حقوق طبیعی به لحاظ تاریخی مقدّم بر مکتب حقوق موضوعه است و دارای سه شاخه می باشد:
الف: الهی (فطری)، تومس آکویناس.
ب: کیهانی(طبیعی)، هوگو گروسیوس هلندی.
ج: حقوق طبیعی با مفهوم انسانی، امانوئل کانت آلمانی.
از منظر حقوق طبیعی گرایان قواعد حقوقی ریشه در ارزشهای ما قبل حقوقی دارد و محاط در ارزشهای ما قبل حقوقی است و حقوق محصول ارزشهاست و بطور کلی مفاهیم مورد بحث در حقوق طبیعی بیشتر ما قبل حقوقی هستند، در حالیکه در حقوق موضوعه این حقوق است که ارزشها را ایجاد می کند. (حقوق خلق ارزشهاست) مباجث مطرح در حقوق طبیعی به قرار ذیل است:
۱.نظریه های حق (فلسفه حق)
۲. نظریه های اخلاق(فلسفه اخلاق): الف. نسبی گرایی اخلاقی. ب. اخلاق الهی یا نظریه فرمان الهی. ج. اخلاق فضیلت مدار. د. اخلاق سود مدار یا فایده گرایی. ه. اخلاق حق مدار
۳. نظریه های عدالت(فلسفه عدالت) الف: عدالت به معنای انصاف. ب: نظریه عدالت هایک.
حقوق موضوعه: در این مکتب آرای اندیشمندانی همچون جان آستین، هارت، هانس کلسن، همراه با نظریه های دولت(ملی – مدرن)، حکومت قانون و مکاتب پراگماتیسم،رئالیسم، فیمینیسم و.. قابل مطالعه وملاحظه است.
امروزه حوزه های جدیدی از فلسفه حقوق قابل طرح است: حقوق اداری بین المللی و توجه به حوزه اداره سازمان های بین لمللی، اصل قانونی بودن، اصل انتظارات مشروع، اصل ثبات، اصل پاسخگویی، الزام به ارائه دلایل، دادرسی منصفانه و …
متدولوژی حقوق بین الملل مربوط به حوزه علم حقوق بین الملل می شود ونه به حقوق بین الملل موضوعه . علم حقوق بین الملل رامعمولاً یک علم هنجاری یا دستوری[۶۷] قلمداد می کنند حال آنکه در واقع چنین نیست. حقوق به طور کلی و به خودی خود جنبه دستوری دارد زیرا آنچه را که بایدوجود داشته باشد توصیف می کند اما«علم حقوق» به دنبال تحصیل دانش است. موضوع «علم حقوق» به طورکلی مطالعه و بررسی قواعد وپدیدارهای حقوقی است اما یک «علم دستوری یا هنجاری» نیست.[۶۸]
بخش دوم
روش شناسی حقوق بین الملل
درساحت هستی شناسی و معرفت شناسی
فصل اول
هستی شناسی حقوق بین الملل
بند اول - کلیّات
چنانکه در بخش پیش نیزگفته شد ابتدا باید وجود موضوعی را اثبات کرد وسپس مدّعی معرفت و روش های معرفت شناسی آن شد؛ به بیان دقیق تر برای رفتن به سراغ معرفت شناسی آن علم ابتدا باید از هستی شناسی[۶۹] آن علم گذر کرد[۷۰]. چنانکه برخی «علم کلام» را فاقد وجاهت علم بودن می دانند چرا که استدلالات آن عقلی نیست و مبتنی بر حسن و قبح است؛ به نظر نگارنده همین مشکل در خصوص «روانشناسی» غربی نیز مصداق دارد که انسان را همچون دستگاهی می داند که شرطی می شود و در برابر محرّکی خاص، واکنشی خاص نشان می دهد؛ حال آنکه اگر انسان را «روح» بدانیم هر انسانی حکم خاص خود را دارد و قواعدی که روانشناسان غربی برای تیپ های مختلف شخصیّتی تعریف کرده اند درهم می ریزد.
تفکیک بحث هستی شناسی و معرفت شناسی در رشته ی حقوق بین الملل، بسیار مشکل است چرا که وقتی در بحث «معرفت شناسیِ» حقوق بین الملل، مکاتب فلسفی این علم را تحلیل می کنیم ناگزیر بحث ها به جاهایی کشیده می شود که گویی «هستی شناسی» حقوق بین الملل است. برخی مکاتب تفاسیری از حقوق بین الملل دارندکه گویی آن را نفی یا آن را از معنا تهی می سازد؛ چنانکه رئالیسم ویا بهتر بگوییم برخی از نظریه پردازان آن مکتب، حرف هایشان بیشترسیاسی است تا حقوقی . البته دراین فصل سعی می شود بیشتربحث های کلّی در غالب چند نظر، از مهمترین نظریه پردازان را بیان شود تا از زبان مکاتب؛ تا خلط مبحث با بحث معرفت شناسی پیش نیاید.
به هرحال درمورد رشته ی حقوق بین الملل نیز این شکّ وشبهه وجود دارد. با وقوع جنگها وبحران های منطقه ای وجهانی و به طور کلی تجاوزهای متعدّدی که به مقرّرات حقوق بین الملل وارد گردیده موجب شدتا نسبت به ماهیّت این رشته ی حقوقی به مثابه ی مجموعه ی قواعدلازم الاجرا به دیده ی تردیدبنگرندوحتّی تا بدانجا پیش روندکه این پرسش را مطرح سازند:آیا حقوق بین الملل اساساً یک حقوق واقعی است یا یک سری دستورات ساده ی اخلاقی فاقد ارزش اجرایی؟ پاسخ به این پرسش ، نخست مستلزم بیان نظریاتی است که در نفی حقوق بین الملل ابراز شده وسپس رد استدلالی آنها و اثبات وجود حقوق بین الملل.
بند دوم - اِنکارکنندگان حقوق بین الملل
انکارکنندگان وجودحقوق بین الملل به مکتب های مختلفی بستگی دارند. بررسی درست یانادرست بودن اصول فلسفی ، که بسیاری از دانشمندان را به انکارحقوق بین الملل کشانیده، خارج از قلمروحقوق است. این ایرادات اکثراً ناشی ازیک فرضیّه و استدلال غلط می باشدوآن مقایسه ی جامعه بین المللی با جامعه ی داخلی دولت ها وسنجش ارزش حقوق بین الملل ، درمقایسه آن با حقوق داخلی است.
هابز[۷۱] و اسپینوزا[۷۲] از «فیلسوفانی» بودند که وجود حقوق بین الملل را انکار کردند. از میان «حقوقدانان» پوفندروف[۷۳] وجان آستین[۷۴] از همه معروف ترند؛ جان آستین حقوق بین الملل را حتی شایسته ی نام «حقوق» نمی داند و آن را جزئی از اخلاق یا نزاکت بین المللی قلمداد می کند.[۷۵] هگل هرچندحقوق بین الملل را به منزله ی یک رشته ی حقوقی قبول دارد، ولی آن را تا سطح یک «حقوق عمومی خارجی» تنزّل می دهد؛ وی معتقد است که در صورت بروز اختلاف میان کشورها و عدم حصول توافق بین آنها، جنگ تنها راه حل تلّقی می گردد.[۷۶] در دوره ی معاصرنام «مارتین کاسکه نیمی[۷۷]»استاد دانشگاه هلسینکی برسر زبان ها افتاده؛ برخی می گویند او با نظریاتش آتشی که برموجودیت حقوق بین الملل می افکند چیزی از پرسش های هستی سوز «نیچه» که بر پیکر مدرنیته افکند، کم ندارد . [۷۸]
ایراداتِ رایج را به ترتیب اهمیّت و کلیّت، می توان در قالب مسایل ذیل مطرح کرده و پاسخ گفت:
۱-آیا جامعه بین المللی وجود دارد؟
۲-آیا در روابط بین المللی قواعد حقوقی حکمفرماست؟
۳- مسأله وجود یا عدم دستگاه دادگستری
۴- عدم وجود یا عدم ضمانت «اجرا» ی بین المللی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...