آنچه در ذیل می‌آید سازوکارها و راهبردهایی است که زمینه‌های حفظ عزت و سیادت اسلامی را فراهم و یا یا از خدشه‌دار شدن آن جلوگیری می‌کند:
۷-۳-۱- تقدم مصالح معنوی بر مصالح مادی
گاهی تأمین نیازهای مادّی با رعایت مصالح معنوی تزاحم می‌یابد. در این‌صورت کدام اصل می‌تواند در رفع این تزاحم و تنظیم روابط اجتماعی به‌ما کمک کند؟ و آیا عالی‌ترین حد از مصالح مادّی را باید مقدم داشت و رشد معنوی را کنار گذاشت یا به‌قیمت پذیرش رشد مادی کم‌تر، مصالح معنوی را نیز تأمین نمود؟ این پرسش، تنها به‌ روابط داخلی جامعه محدود نمی‌شود، بلکه در روابط میان‌فرهنگی نیز این تزاحم و پرسش مطرح می‌شود.
اگر تزاحمی بین مادّیات و معنویات پیدا شد، معنویات مقدم خواهند بود؛ زیرا انسانیت انسان و کمال حقیقی او در سایه معنویات به‌دست می‌آید. معنویات انسان را به‌خدا نزدیک می‌سازد و زندگی مادّی مقدمه دست‌یابی به معنویات و وسیله تأمین آن خواهد بود.
البته در فرض‌هایی نادر ممکن است مرتبه‌ای از مصالح معنوی، فدای مراتب عظیمی از مصالح شود که اگر آن مصالح مادّی تأمین نشود، مصالح معنوی هم در درازمدت به‌خطر می‌افتد. اما این فرضی نادر است و اصل کلی بر این است که مصالح معنوی بر مصالح مادّی مقدم است.[۸۷۲]
پیشوایان اسلام سلام‌الله علیهم اجمعین فرموده‌اند: «اجعل مالک دون نفسک واجعل نفسک دون دینک».[۸۷۳] اگر جانت در معرض خطر هست، مالت را فدای جانت کن؛ اگر خطر دایر شد بین مال و جان، مال را فدای جان کن؛ اما اگر امر دایر شد بین جان و دین: زنده ماندن با کفر یا کشته شدن با ایمان؛ کدام را انتخاب کنیم؟ «اجعل دینک دون نفسک»، جانت را سپر دینت کن اگر چه کشته شوی ضرر نمی‌کنی. «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین» کسی که در راه دینش کشته شود چه ضرری می‌کند؟… در نتیجه از دیدگاه اسلامی مصالح دینی و معنوی از مصالح مادی مهم‌تر است.[۸۷۴]
امام سجاد علیه‌السلام در دعای چهارم صحیفه سجادیه به تمجید کسانی می‌پردازد که «در راه پیروز ساختن رسالت نبی اکرم ص از همسران و فرزندان مفارقت گزیدند و براى تثبیت نبوتش با پدران و پسران خود کارزار کردند و به برکت او پیروزى یافتند.»[۸۷۵] گاهی برای اعتلای دین و تحقق اهداف رسالت، راهی جز بریدن از تعلقات مادی(قومیت و ملیت و تمامی دارایی ها و افتخارات دنیوی) وجود ندارد. خود پیامبر اکرم ص «در دعوت بسوى خداوند با خویشان خود در افتاد و براى خشنودى او با قبیله خود کارزار نمود و در راه احیاى دین او رشته خویشاوندى خود را بگسیخت و نزدیکترین بستگانش را به علت اصرار بر انکار او از خویش دور کرد.»[۸۷۶] مال و اموال، فرزند و خویشاوند، ملیت و قومیت و حتی جان می‌بایست در مواقع لزوم فدای دین باشد و افراد هنگامی که می‌باید میان دین و فرامین الاهی و دنیا و هر آنچه بدان وابسته است یکی را برگزینند، به سمت دین می‌روند و این مفهوم انسانی ایده‌آل از منظر دین است. سیدالساجدین علیه السلام این مهم را به زیبایی در دعای نهم صحیفه بیان کرده است: «خدایا و هر زمان که از ما تقصیرى سر زند که مستوجب خسران در دین یا زیان در دنیا شویم، پس آن خسران را در آن یک که زود گذرتر است (یعنى دنیا) قرار ده و عفو از عقوبتت را در آنچه دوامش طولانى‏تر است (یعنى دین) بر قرار ساز و چون آهنگ دو کار کنیم که یکى از آنها ترا از ما خشنود کند و آن دیگر ترا بر ما خشمگین سازد.، پس به آنچه ترا از ما خشنود کند متمایلمان ساز.»[۸۷۷] و پیامبر اکرم ص اینگونه بود که «در راه تبلیغ دین اسلام جان خود را در رساندن پیام تو(خداوند تبارک و تعالی ) خود را به مشقت ‌انداخت و به سبب دعوت به شریعت تو به رنج می‌افکند و به نصیحت پذیرندگان دعوتت مشغول داشت.»[۸۷۸] دورترین مردم را به جهت پذیرفتن دین تو به خود نزدیک ساخت، و براى تو با دورترین مردم دوستى گزید و با نزدیک‌ترین آنها دشمنى ورزید.[۸۷۹] به سرزمین غربت و محل دورى از جایگاه اهل و عشیره‌اش و منشأ و مولد و محل آرامش‌اش هجرت کرد، به قصد آنکه دین تو را عزیز سازد و به کمک تو بر کافران غلبه نماید.[۸۸۰] سعى ایشان را به پاس آنکه در راه تو از شهر و دیار قوم خود هجرت کردند و خویش را از فراخى زندگى به سختى و تنگى در افکندند، مشکور دار و (همچنین) آنان را که براى اعزاز دینت ستم دیدند را خشنود فرماى.[۸۸۱]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
۷-۳-۲- تقدم مصالح جمعی بر منافع فردی
جایی که منافع فردی با مصالح جمعی تعارض داشته باشد، مصالح جمعی بر منافع فردی مقدم داشته می‌شود. از نگاه اسلام، منافع جمع بر منافع فرد، ترجیح دارد، هرچند به‌ضرر فرد یا گروه خاصی باشد؛ از همین‌روست که مسلمانانی را که با کفّار، پیمان بسته بودند، مکلف به ‌پایبندی بدان می‌کند؛ چرا که رعایت جانب عدالت اجتماعی را لازم‌تر و واجب‌تر از منتفع و یا متضرّر نشدن یک فرد می‌داند.[۸۸۲] نیازهای مشترک اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی، انسان‌ها را آنچنان‏ به ‌یکدیگر پیوند می‏زند و زندگی را آنچنان وحدت می‏بخشد که افراد را در حکم مسافرانی قرار می‏دهد که در یک اتومبیل و یا یک هواپیما یا یک کشتی‏ سوارند و به‌سوی مقصدی در حرکت‏اند و همه با هم به‌منزل می‏رسند و یا همه‏ با هم از رفتن می‏مانند و همه با هم دچار خطر می‏گردند و سرنوشت یگانه‏ای‏ پیدا می‏کنند. چه زیبا مثلی آورد رسول اکرم (ص) آنجا که فلسفه امر به‌معروف و نهی‏ از منکر را بیان می‏کرد: «گروهی از مردم در یک کشتی سوار شدند و کشتی سینه دریا را می‏شکافت‏ و می‏رفت. هر یک از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود. یکی از مسافران به ‌عذر اینکه اینجا که نشسته‏ام جایگاه خودم است و تنها به‌خودم‏ تعلق دارد، با وسیله‏ای که در اختیار داشت به ‌سوراخ کردن همان نقطه‏ پرداخت. اگر سایر مسافران همانجا دست او را گرفته و مانع می‏شدند، غرق‏ نمی‏شدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز می‏شدند».[۸۸۳]
صفوان جمال مردى بود که- به اصطلاح امروز- یک بنگاه کرایه وسائل حمل و نقل داشت که آن زمان بیشتر شتر بود، و به‌قدرى متشخص و وسائلش زیاد بود که گاهى دستگاه خلافت، او را براى حمل و نقل بارها مى‏خواست. روزى هارون براى یک سفرى که مى‏خواست به مکه برود، لوازم حمل و نقل او را خواست. قراردادى با او بست براى کرایه لوازم. ولى صفوان، شیعه و از اصحاب امام کاظم است. روزى آمد خدمت امام و اظهار کرد- یا قبلًا به امام عرض کرده بودند- که من چنین کارى کرده‏ام. حضرت فرمود: چرا شترهایت را به ‌این مرد ظالم ستمگر کرایه دادى؟ گفت: من که به ‌او کرایه دادم، براى سفر معصیت نبود. چون سفر، سفر حج و سفر طاعت بود کرایه دادم و الّا کرایه نمى‏دادم. فرمود: پولهایت را گرفته‏اى یا نه؟ یا لااقل پس کرایه‌هایت مانده یا نه؟ بله، مانده. فرمود: به‌دل خودت یک مراجعه‏اى بکن، الآن که شترهایت را به ‌او کرایه داده‏اى، آیا ته دلت علاقه مند است که لااقل هارون این‌قدر در دنیا زنده بماند که برگردد و پس کرایه تو را بدهد؟ گفت: بله. فرمود: تو همین مقدار راضى به ‌بقاى ظالم هستى و همین گناه است‏.[۸۸۴] آنچه از این جریان می‌توان استفاده کرد این است که کار صفوان جمال یک کار و فعالیت تجاری شخصی بود اما چون کمک به ظالمی است که بودنش به ‌مصلحت جامعه شیعیان نبود حضرت این کار او را حرام اعلام کرده است و بدیهی است که تقویت ظالم و باز کردن سلطه ظالمان در هر زمان و در هر مکان از طریق هر کسی صورت گیرد، شامل این حکم خواهد بود.
امام خمینی ره این بحت را در یک جمله خلاصله کرده اند: «حفظ مصلحت عمومی و اسلام مقدم است بر حفظ مصلحت شخص، هر کس که باشد.»[۸۸۵]
۷-۳-۳- تحریم سلطه سیاسى(نفی سبیل)
در آیه ۱۴۱ سوره نساء[۸۸۶] قاعده دیگری که عمدتا ناظر به‌ ارتباطات میان‌فرهنگی است بیان می‌شود که از آن تحت عنوان قاعده نفی‌سبیل یاد می‌کنند. این قاعده نیز مثل اصل دعوت دارای شمولیت است. «در مورد ارتباط مسلمان‌ها با غیرمحاربان، که جان و مالشان از نظر اسلام محترم است مسئله خاصى وجود ندارد، جز این‌که باید این روابط، متعادل باشد. تعادل در روابط، دو رویه دارد: نخست آن‌که روابط جامعه اسلامى با کفار غیرمحارب، به‌گونه‌اى نباشد که مسلمان‌ها زیر دست آن‌ها باشند و نوعى سیادت و برترى براى کفار به‌وجود آید. اگر در درون جامعه اسلامى، خود مسلمان‌ها بعضى‌شان بر بعض دیگر، برترى داشته باشند اشکالى ندارد؛ ولى در روابط بین‌المللى، میان مسلمان و غیرمسلمان، باید سیادت اسلام محفوظ باشد و برترىِ کفار بر مسلمانان نفى شود که خداوند در قرآن کریم به‌صراحت مى‌فرماید: «لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا». البته این موضوع، بسیار گسترده و پیچیده است و اهدافى که امروز براى ما
مطرح است، مانند استقلال اقتصادى و سیاسى و خودکفایى، همه زیر این عنوان
قرار دارند. به‌هر‌حال، مسلمان‌ها نباید ریزه‌خوارخوان دیگران باشند، دست‌شان را
پیش کفار دراز کنند و ارتباطشان با کفار به‌شکلى باشد که ذلت جامعه اسلامى از آن استشمام شود. بنابراین، اوّلاً جامعه اسلامى، نباید زیریوغ جوامع کفر و استکبار قرار گیرد و ثانیاً، اگر جامعه اسلامى، در شرایط اضطرارى یا در اثر تنبلى و کم‌کارى و یا به علت‌هاى دیگر، غافل‌گیر شد و به جامعه کفر وابستگى پیدا کرد، باید تلاش و جدیت کند تا هرچه سریع‌تر خود را از این وابستگى برهاند و سیادت اسلامى را به جامعه برگرداند؛ چرا که اصل در اسلام و جامعه اسلامى، عدم وابستگى به کفار است.
دوم، هنگامى که جامعه اسلامى، بر جامعه کافر برترى و سیادت یافت، نباید با آنان، رفتار ظالمانه داشته باشد و موجب بدنامىِ اسلام و مسلمانان شود، بلکه باید با رفتار خوب و عادلانه خود با کفار، نظر آنان را به‌سوى اسلام جلب کند.[۸۸۷]
براساس این اصل برقرارى هرگونه رابطه سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى کشورهاى مسلمان با بیگانگان در صورتى که موجب استیلاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى بیگانگان بر جوامع اسلامى شود، حرام است و نه تنها دولت‌ها و ملل مسلمان حق برقرارى چنین روابطى ندارند، بلکه باید با ابزارها و راه کارهاى گوناگون از جمله مقاومت منفى به مقابله با بیگانگان برخیزند؛ و ثانیا، هیچ کافرى نمى‌تواند در جامعه اسلامى عهده‌دار منصبى از مناصب سیاسى و قضایى، که لازمه اش تسلط و برترى بر مسلمانان است، بشود. مسلمان بودن از شرایط حاکمان، والیان و قضات جامعه اسلامى است.
طبق قاعده نفی‌سبیل، مسلمان نباید نسبت به ‌امور مربوط به‌ سرنوشت مسلمین از کافران طلب مشورت کند. لذا استخدام مستشاران نظامی و امنیتی خارجی یعنی غیر مسلمان و گماشتن آنها در مقامات و پست­های حساس نظامی بر خلاف سیاست خارجی اسلام است. این ممنوعیت مادامی است که خطر سلطه کافر بر مسلمان وجود دارد.
شهید مطهری در توضیح این قاعده می­گوید: فقها حدیث «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» را ناظر به ‌تشریح و قانون در مورد رابطه مسلم و غیر مسلم دانسته ­اند. یعنی در روابط مسلم و غیر مسلم نباید غیر مسلم بر مسلم اعتلا و تسلط داشته باشد. همچنان که از آیه کریمه ۱۴۱ سوره نساء نیز قانون و حکم تشریعی استنباط کرده ­اند. خلاصه معنای آیه و حدیث، بنابراین تفسیر چنین می­ شود: «اسلام در روابط مسلم با غیرمسلم هر وضعی را که مستلزم تسلط و اعتلای غیر مسلمان بر مسلمان باشد، رسمی و قانونی نمی­داند.»[۸۸۸]
طبق نظر امام خمینی (ره)، «اگر در روابط تجاری با اجانب [که سنخی از ارتباط میان‌فرهنگی است]، خوف آن است که به‌ بازار مسلمانان صدمه اقتصادی وارد شود و موجب اسارت تجاری و اقتصادی بشود، واجب است قطع اینگونه روابط، و حرام است این‌نحو تجارت.»[۸۸۹] اینجا فرقی میان استیلای سیاسی یا فرهنگی و معنوی دشمن وجود ندارد». ایشان ذیل مبحث دفاع، هم این مسئله را مورد تاکید قرار داده و طی چند مسئله ابعاد مختلف آن را بیان فرموده‌اند: «اگر به‌واسطه توسعه نفوذ سیاسی یا اقتصادی و تجاری اجانب، خوف آن باشد که تسلط بر بلاد مسلمانان پیدا کنند، واجب است بر مسلمانان دفاع به‌هر نحو که ممکن است و قطع ایادی اجانب چه عمال داخلی باشند یا خارجی.»[۸۹۰]
۷-۳-۳-۱ تحریم وابستگى به بیگانگان
قرآن کریم پیامبر و مسلمانان را از تکیه کردن و وابستگى به‌ بیگانگان در امور دینى و اجتماعى نهى مى‌کند.[۸۹۱] علاّمه طباطبائى در تفسیر «تکیه‌کردن» و امورى که اتکا به ‌ظالمان در آن‌ها نهى شده است، مى‌فرماید: با توجه به ‌آیات قبلى، روشن مى‌شود که مراد از ظالمان، کافران و مشرکان و هر جائر و ستمگرى است که از پذیرش آیین توحیدى سرباز زده، از گسترش و پیاده شدن آن جلوگیرى نموده و مؤمنان را به ‌خاطر باورها و ارزش‌هایشان مورد آزار و شکنجه قرار مى‌دهد. قرآن، پیامبر(صلى‌الله علیه وآله) و مسلمانان را از وابستگى به‌ ظالمان در امور دین نهى مى‌کند؛ یعنى باید از بیان و یا پیاده‌کردن حقایقى از دین که به‌ضرر آن‌هاست، پرهیز کنند و نباید آنان را در اداره امور اجتماعى خویش دخالت دهند و یا با بهره گرفتن از امکانات آنان به‌حفظ، تبلیغ، اجراى دین، اخلاق و سنن اسلامى اقدام نمایند؛ چرا که این‌کار، استقلال دینى و اجتماعى مسلمانان را خدشه‌دار کرده، احیاى حق از راه توسّل به ‌باطل به‌شمار مى‌رود که سرانجام، موجب از بین‌رفتن حق بر اثر تلاش براى احیاى آن مى‌شود.[۸۹۲]
۷-۳-۴- تحریم‌هاى اجتماعى
۷-۳-۴-۱- حکم به ‌نجاست ذبح غیرمسلمان
ذبح یا شکار حیوانات، علاوه بر شرایطى همچون رو به‌قبله بودن و ذکر نام خدا، مسلمان بودن ذابح یا شکارچى نیز شرط است. از این رو، اگر یکى از اصناف کافران ـ اعم از مشرک، بت پرست، مادى گرا، اهل کتاب و نیز مرتد و ناصبى ـ حیوانى را سر ببرند و یا به‌وسیله سگ شکارى، تیر و تفنگ شکار کنند، آن حیوان، غیر مذکّا و در حکم مردار است و استفاده از گوشت، پوست و چربى آن بر مسلمان حرام مى باشد. به‌همین دلیل، گوشت، پوست، چربى و مواد غذایى گوشتى، که از کشورهاى غیرمسلمان وارد مى شوند و یا در بازار غیر مسلمانان و یا به‌وسیله غیر مسلمانى که در کشور اسلامى زندگى مى کند، فروخته مى شوند، محکوم به‌حرمت و نجاست مى‌باشند.[۸۹۳]
۷-۳-۴-۲- عدم ثبوت حق شفعه برای کافر
منظور از حق شفعه این است که اگر انسان بخواهد مثلاً ملک و یا خانه خود را بفروشد و آن ملک و خانه را به‌طور مشاع با کسی شریک باشد، حق تقدم خرید با آن شریک می­باشد. حال اگر مسلمانی با یک کافر به‌صورت مشاع شریک باشند و مسلمان بخواهد حق و سهم خود را بفروشد حق‌الشفعه از شریک کافرش ساقط است. لذا در سیاست خارجی در صورت اشتراک یک کشور مسلمان با شرکت یا کشور غیر مسلمان در یک سرمایه‌گذاری صنعتی، در صورت ضرر دهی این شرکت برای شریک مسلمان طبق قاعده نفی سبیل باید لغو گردد.[۸۹۴]
۷-۳-۴-۳- تحریم ازدواج زن مسلمان با غیرمسلمان
اسلام با اذعان بر تأثیر فکرى و رفتار پدر و مادر بر فرزندان، ایمان را شرط صحّت ازدواج دانسته و پیروان خود را از ازدواج با مشرکان و کافران نهى نموده است، هرچند امتیازاتى همچون زیبایى و موقعیت برتر اجتماعى نیز داشته باشند. قرآن در بیان حکمت این نهی مى‌فرماید: «اولئکَ یدعون الى النّار»؛[۸۹۵] آنان به‌خاطر باورها و ارزش‌هاى شرک آلودى که دارند، دیگران را به‌سوى آتش جهنم فرا مى‌خوانند؛ اما خداوند با دعوت به ‌ایمان، موجب رستگارى، آمرزش و بهشتى‌شدن انسان‌ها مى‌شود. بنابراین، خداوند مؤمنان را از اختلاط و معاشرت با مشرکان، که نتیجه‌اى جز دورى از خدا در پى ندارد، برحذر داشته و به ‌اختلاط با مؤمنان، که زمینه تقرّب الهى است، فرا مى‌خواند.[۸۹۶] از سوى دیگر، خداوند زن و شوهر را مایه آرامش روانى یکدیگر مى‌داند که بین آنها پیوند قلبى و مودّت‌آمیزى بر قرار کرده است. ادامه این پیوند براى استمرار زندگى زناشویى ضرورى است. حال اگر چنین پیوندى بین زن و شوهرى که یکى مسلمان و دیگرى کافر است برقرار شود، از یک‌سو، آنان به‌ویژه زن را در معرض فرهنگ‌پذیرى از یکدیگر قرار داده و از سوى دیگر، با نهى از دوستى و مودّت کافران در تضاد خواهد بود؛ و اگر این رابطه برقرار نباشد، زندگى دوام نخواهد یافت. دلیل دیگر آنکه ازدواج با بیگانگان در دراز مدت موجب حضور گسترده غیر مسلمانان در جامعه اسلامى و تغییر ترکیب جمعیت، گسترش فرهنگ بیگانه و اضمحلال فرهنگ اسلامى مى‌گردد. از این‌رو، ازدواج با پیروان دیگر ادیان، جز در موارد خاص، تحریم شده است
۷-۳-۴-۴- جواز ازدواج مرد مسلمان با زنان اهل کتاب
عموم فقها معتقدند با استناد به ‌آیه ۵ سوره مائده ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب جایز است؛ برخی این جواز را هم در مورد نکاح دائم و هم نکاح موقت صحیح می‌دانند و برخی فقط نکاح موقت را می‌پذیرند. اما ازدواج مردان مسلمان با زنان غیرمسلمانی که پیرو آیین موسی و عیسی نباشند، با استناد به ایات قرآن ممنوع و حرام است.[۸۹۷]
ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان ممنوع و ارتکاب به ‌آن جرم محسوب می‌شود. شاید علت این حکم عوامل روانی و اجتماعی است که در زندگی زناشویی موجبات تبعیت زن از مرد را فراهم کرده و ممکن است در این شرایط زن در معرض ارتداد قرار گیرد.[۸۹۸] آنچه در این مورد بیشتر مورد توجه است، خوف تاثیرپذیری از عقاید و آیین مرد است؛ زیرا سلطه مرد و احاطه او بر زن از دیدگاه فقهای شیعه قابل انکار نیست و باتوجه به ‌این‌که اسلا‌م برتری کفار را بر مسلمانان نمی‌پذیرد، این ازدواج جایز نیست.
اما شاید فلسفه منع اکثر فقهای شیعه در خصوص ازدواج دائم مرد مسلمان با زن غیرمسلمان آن است که زن به‌عنوان مادر، نقش بسیار عمده‌ای در پرورش فکری کودکان و ساختار اعتقادی آنها ایفا می‌کند و در واقع دامنِ مادر دبستان اولیه طفل است و هم اوست که شخصیت او را در دوران طفولیت شکل و نقش می‌دهد و در واقع معمار واقعی و اصلی شکل‌گیری و تکوین شخصیت کودک کسی جز مادر او نیست. از این‌رو اسلا‌م اجازه نخواهد داد که کودک مسلمانی در دامن مادری پرورش یابد که هیچ‌گونه تعهدی نسبت به‌حفظ ارزش‌های اسلا‌می ندارد و در ازدواج موقت چون هدف تشکیل خانواده و تربیت اولا‌د نیست و بیشتر ارضای غریزه مدنظر است، خطری برای جامعه اسلا‌می نداشته و بلا‌مانع است.
مرد مسلمان در صورت ازدواج با زن غیرمسلمان باید با حسن معاشرت رفتار کند و نمی‌تواند همسر غیر مسلمان خود را به ‌اموری که در دین اسلام واجب است مانند غسل و اقامه نماز مجبور کند. محقق حلی می‌فرماید: مسلمان نمی‌تواند زن ذمی خود را مجبور به ‌غسل کند زیرا بدون غسل نیز استمتاع از وی جایز است.[۸۹۹]
در مورد ازدواج غیرمسلمانان با خودشان نیز فقهای شیعه معتقدند عقد ازدواج رسمی کفار هر گاه مطابق موازین رسمی خودشان به‌طور صحیح انجام شود از نظر مسلمین صحیح است و در این مورد فرقی بین اهل کتاب و بت‌پرستان وجود ندارد. حتی اگر زوجین به ‌آیین اسلام بگروند ازدواج سابق ایشان نیز رسمیت خواهد یافت مگر آن که ازدواج قبلی ایشان مانند ازدواج با محارم مخالف با موازین اسلام باشد.[۹۰۰]
۷-۳-۴-۶- اعمال محدودیت‌های اجتماعی
با الهام از حدیث شریف «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» (اسلام برتری می­یابد و چیزی بر آن برتری نمی‌یابد)، اصل مهمی در مسائل مختلف اجتماعی، فرهنگی و روابط بین‌الملل طرح می‌شود مبنی بر این‌که نباید اهل کفر و هیچ یک از متعلقات آن بر مسلمانان برتری و سلطه یابد. بنابراین غیرمسلمانان باید از شکستن هنجارها و بى‌اعتنایى نسبت به ‌ارزش‌هاى اسلامى در ملأعام پرهیز کنند. از احداث معابدى همچون کلیسا، صومعه، کنشت و آتشکده اجتناب کنند، از از احداث بناها و ساختمان‌هاى مشرف بر خانه‌هاى مسلمانان خودداری کنند.
این اصل در ابعاد شهرسازی و معماری نیز دارای اهمیت شایان توجهی است بویژه اینکه معماری به‌عنوان هویت و شناسنامه فرهنگی و تعالی هر قوم و ملتی است و با گذشت دوران مختلف ابعاد آن به نماد و ارزش تبدیل می­ شود. بنابراین بلند بودن ساختمان غیر مسلمان از بناهای اسلامی هم امروز و هم در گذر ایام نمادی برای سلطه و استعلای فرهنگ غیر دینی و کفر بر مسلمانان تبدیل می­ شود. از این‌رو این مسئله توسط بزرگ دانشمند جهان اسلام یعنی علامه حلّی مورد توجه قرار گرفته است. به‌طوری که در بحث فقهی درباره ساخت‌و ساز بناهای غیر اسلامی (اعم از معابد سایر ادیان و منازل اهل کتاب) در شهر اسلامی به‌ آن تمسک کرده و گفته است که بلند ساختن بناهای غیر اسلامی به‌دلیل منافات داشتن با این اصل مطلوب نیست و جائز شمرده نمی­ شود.
بنابراین بناهای غیر مسلمان نباید مرتفع­تر از بنای اسلامی اعم از بناهای عمومی مانند مسجد و بازار، و بناهای خصوصی مانند خانه باشد. حتی باید پایین­تر از آن باشد تا استیلا و برتری اسلام و مسلمانان نمود داشته و مشخص باشد. زیرا با تساوی ارتفاع آنها، برتری اسلام حاصل نمی­ شود.[۹۰۱]
با تکیه بر این اصل حدیثی و فتوای فقهی از طرفی، و مسئله «خط آسمان» در معماری و شهرسازی، اختصاص خط آسمان به ‌بناهای اسلامی بویژه منازل مسلمانان شاخصی است که اجرای آن در ساخت و ساز شهری ضروری است.
و از همین رو، به‌صدا درآوردن ناقوس، ورود به‌ مساجد مسلمانان، فروش کتب دینى خود و صلیب در بازار مسلمانان، تبلیغ باورها و ارزش‌هاى خود و انجام معاملاتى که در اسلام حرامند، برای آنان در جامعه اسلامی جایز نیست.
در اسکان اقلیت‌های مذهبی نیز محدودیت‌های جزئی وجود دارد. برای نمونه ذمیان درصورتی که بخش جداگانه‌ای را برای سکونت خویش انتخاب نمایند می‌توانند در ساختن بنای منزل و خانه‌های خود از هر نوع طرح و نقشه‌ای استفاده کنند؛ ولی هرگاه بخواهند در محلات و بخش‌های مسلمین اقامت کنند باید از ایجاد و بنای آپارتمان‌های بلند که از نظر بلندی اشراف و امتیاز چشم‌گیری بر خانه‌های مسلمین دارد خودداری کنند. اما هرگاه شخص ذمی اقدام به‌ خرید چنین آپارتمان بلندی که از طرف مسلمانان ساخته شده نماید می‌تواند برای اقامت خویش از آن استفاده نماید.[۹۰۲]
۷-۳-۵- محدودیت‌های فرهنگی
۷-۳-۵-۱- نفى نمادهاى کفرآلود و تحریم و تشابه ‌فرهنگى به‌ بیگانگان
فقها تشابه ‌به‌ کفّار را در لباس پوشیدن، آرایش‌کردن، غذا خوردن،[۹۰۳] روش زندگى و هر چیزى که از ویژگى‌هاى اختصاصى آن‌ها باشد، حرام دانسته اند؛[۹۰۴] اقامه نماز در برابر مجسمه، تصویر، قبر، آتش روشن، و نیز در آتشکده، با لباس، انگشترى و روى فرشى که داراى تصویر ذى روحى باشد، نهى شده است. حکمت این حکم را پرهیز از تشبه ‌به ‌بت‌پرستى و عبادت اهل ضلال دانسته‌اند؛ چرا که هر یک از موارد مذکور نمادى از یک باور غیرتوحیدى است..[۹۰۵]
۷-۳-۵-۲- حرمت کتب ضاله
فقها بالاتفاق، نگه‌دارى، چاپ، تکثیر، خرید و فروش، خواندن، تدریس و درس‌گرفتن این‌گونه کتاب‌ها و نیز کسب درآمد از راه‌هاى مذکور را، جز براى اهل فن و براى نقد و بررسى آن‌ها، حرام دانسته‌اند،. روشن است که انواع مطبوعات، نشریه‌ها، روزنامه‌ها و نیز امواج و تصاویر ضالّه نیز، که از ماهواره و اینترنت دریافت مى‌شوند، همین حکم را دارند. فقها براى این حکم به کتاب، سنّت و عقل استناد کرده‌اند.[۹۰۶]
۷-۴- رعایت اصول انسانی واخلاقی
اسلام دین فطرت است و بر پایه اصولی استوار است که فطرت پاک هر انسانی با آن آشناست. اساسا فلسفه خلقت انبیاء چیزی جز بیداری فطرت انسان‌ها نبوده است. حرکات و سکنات مسلمانان همواره باید در چارچوب اصول انسانی و اخلاقی که فراتر از آموزه‌های مورد تایید و احترام همه بشر اعم از مسلمان و غیرمسلمان است قرار گیرد. منش و رفتار مسلمان در این خصوص باید به‌گونه‌ای باشد که منادی ارزش‌های اخلاقی و انسانی بشریت باشد. از آنجا که این ارزش‌ها برخاسته از فطرت حق‌جوی انسان است و برای وی پدیده‌ای آشنا به‌شمار می‌آید، التزام به ان، خود بهترین شیوه دعوت دیگران به ‌این دین مبین است. امام صادق علیه‌اسلام فرمودند: «لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ یَکُونُ فِی مِصْرٍ یَکُونُ فِیهِ مِائَهُ أَلْفٍ وَ یَکُونُ فِی الْمِصْرِ أَوْرَعُ مِنْهُ؛ از شیعیان ما نیست کسی که در شهری باشد و در آن شهر صدهزار نفر جمعیت داشته باشد، پرهیزکارتر از او در شهر یافت شود»[۹۰۷] گو این‌که حضرت اصرار دارند که شیعیان باید در هر موقعیت که هستند، بهترین باشند.
وقتی مسلمانان به جهاد فتح شام مشغول بودند[۹۰۸] و دمشق را در محاصره داشتند هرچه می‎یافتند در اختیار فرماندهان و متولیان تقسیم غنائم قرار می‎دادند تا بعدها طبق ضوابط فقه اسلامی بین آنها تقسیم شود. این مسلمانان گاه غنائمی کم‎ارزش مانند بقچه‎ای پشم یا کرک با خود می‎آوردند. وقتی این خبر به ‌بطریق دمشق رسید از امانت‌داری و عدل و خوش‎رفتاری مسلمانان حیرت‎زده شد و خطاب به ‌دیگر بطارقه روم گفت آیا امانت‌داری و پاک‌دامنی آنان را نمی‎بینید؛ آن‌ها حتی در اشیای کم‎بهاء نیز می‎خواهند سهم دیگران را پرداخت نمایند و آنچه را که حق آنها نیست از آنِ خود نسازند. دیگر بطارقه رو به‌ او کردند و گفتند: آری آنان عابدان و راهبان شب و روزه‎داران روز هستند، اگر حتی فرمانده آن‌ها سرقت کند دستان او را قطع می‎کنند و اگر یکی از آنان زنا کند او را سنگسار می‎کنند. بطریق بزرگ گفت: آری این نکات را من نیز شنیده‎ام، و سوگند به‌خدا درون زمین برای من بهتر از روی آن است؛ زیرا من دریافته‎ام که یارای مقابله با آنان را ندارم و در جنگ با آن‌ها خیری برای من نیست و اگر ترس از پادشاه نبود همانا از آن‌ها درخواست صلح می‎کردم و به ‌دین آنها وارد می‎شدم.[۹۰۹] و وقتی در یکی از نبردها رومی‌ها نماینده‎ای به‌سوی فرمانده‌ی مسلمانان یعنی ابوعبیده فرستادند، وی وقتی وارد سپاه مسلمانان شد به چهره‎های مسلمانان می‎نگریست ولی ابوعبیده را در میان آن‌ها نیافت، زیرا فردی که لباس امیران بر تن کرده باشد و یا در مکان مخصوصی نشسته باشد یا هیأت و هیبت خاصی داشته باشد ندید، مدتی متحیر ماند سپس از اعراب پرسید فرمانده شما کیست؟ و باو پاسخ دادند آن کسی که مقابل تو نشسته است. وی بعد از اطمینان از این‌که او همان فرمانده است با حیرت پرسید: چرا این‌گونه بر زمین نشسته‎ای و ابوعبیده جواب داد برای تواضع نسبت به پروردگار.[۹۱۰]
و وقتی شهر حمص از دست رومی‌ها بیرون رفت بطارقه آن‌جا در انطاکیه با قیصر روم ملاقات کردند. قیصر که از سقوط حمص سخت اندوهگین بود از آن‌ها پرسید آیا مگر نه این‌که آنها نیز مانند شما بشر هستند پاسخ دادند: ‌چرا. پرسید تعداد شما بیشتر بود یا آن‌ها؟ پاسخ دادند: تعداد ما چندین برابر آن‌ها بود. قیصر پرسید پس چرا از مقابل آن‌ها گریختید. بطارقه ساکت شدند و هیچ نگفتند. پیرمردی برخاست و گفت: این عرب‌ها مردمان صالح هستند و ما مردمانی فاسد، ما دروغ می‎گوییم و آن‌ها دروغ نمی‎گویند … آن‌ها روزها روزه می‎دارند و شبها به‌ نماز برمی‎خیزند، به‌ عهد خویش وفادارند و امر به‌معروف و نهی از منکر می‎کنند و ما پادشاها به ‌مردم ستم می‎کنیم و پیمان می‎شکنیم و شراب می‎نوشیم و مرتکب حرام می‎شویم و گناه می‎کنیم و در زمین فساد می‎ورزیم و به‌ آنچه ناخشنودی خدا در آن است امر می‎کنیم و از آنچه خشنودی خدا در آن است نهی می‎کنیم.[۹۱۱] و در جایی دیگر فرمانده‌ی رومی‌ها از نهراسیدن اعراب از مرگ سخن گفته است.[۹۱۲]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...