شیخ

 

مسجد

 

میخانه

 

وزیر

 

 

 

پیر

 

امام شهر

 

شاهد

 

یرغو

 

 

 

دیر

 

نماز

 

باده

 

شاه

 

 

 

سالک

 

بیت الحرام

 

خم

 

 

 

 

 

درویش

 

محراب

 

کرشمه

 

 

 

ماجرا

 

منبر

 

میکده

 

 

 

 

 

تقوی

 

نظربازی مستی

 

 

 

نمادها و نشانه‌ها به دلیل دلالتگری بر ارزشها در ذات خود قدرت دارند. واژه‌های نهاد تصوف و شرع بنا به قداستی که داشت دستمایه نهاد قدرت قرار گرفته بود. حافظ به شیوه‌ای رندانه، بازی بزرگی را با این نشانه‌ها آغاز کرد. تصویرهای پارادوکسی که از ترکیب این عوالم ناهمخوان ساخته، برای قدرت روزگار طنزی گزنده بود.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
بنابراین تصویرهای متناقض‌نمای «می و باده و مستی و رند …» را در شعر حافظ نمی‌توان به بافت معنایی واحدی محدود ساخت. این تصویرها نه نماد عرفانی محض‌اند و نه معنای لغوی و عادی دارند، بلکه میان حقیقت و مجاز شناورند. حافظ شناسان بزرگ بر این نکته صحه گذاشته‌اند، منوچهر مرتضوی، دو نوع کاربرد برای این ایماژهای حافظ بر می‌شمارد یکی کاربرد سمبولیک و دوم کاربرد در معنای لغوی و عادی و سنت ادبی. ایشان اشاره کرده‌ که تعیین مرز مشخص میان این دو کاربرد بسیار دشوار است و محقق نباید افراط و تفریط کند. «یعنی نه مضمون تراشی عارفانه و تأویل و تعبیر عرفانی غیرلازم را پیشیخود قرار دهد و نه ساعی در انکار هر گونه مفهوم خارج از مفاهیم لغوی و ظاهری و متعصب در اثبات رئالیسم تصوری و موهومی برای حافظ باشد». آقای بهاء الدین خرمشاهی نیز با عنایت به همین قلمروهای مختلف شعر حافظ را تفسیر کرده‌اند. (زرین کوب، ۱۳۶۸: ۱۵۴).
۳-۱۲. مکتب سکر حافظ
ﻣﻜﺘﺐﻫﺎی ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﺔ ﺳﻜﺮ ﺑﻨﺎ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﺳﻜﺮ ﻏﻴﺒﺘﻲ ﺑﻮد ﺑﻪ واردی و ﺳﻜﺮ از ﻏﻴﺒﺖ زﻳﺎده ﺑﻮد از وﺟﻬﻲ و آن، آن ﺑﻮدﻛﻲ ﺻﺎﺣﺐ ﺳﻜﺮ ﻣﺒﺴﻮط ﺑﻮد ﭼﻮن اﻧﺪر ﺳﻜﺮ ﺗﻤﺎم ﻧﺒﻮد ﺧﻄﺮ ﭼﻴﺰﻫﺎ از دل وی ﺑﻴﻔﺘﺪ اﻧﺪر ﺣﺎل ﺳﻜﺮ و آن ﺣﺎل ﺳﺎﻛﺮ ﺑﻮد. ﻛﻲ وارد اﻧﺪر ﺗﻤﺎم ﻧﺒﺎﺷﺪ و ﺣﺲ را اﻧﺪراوﮔﺬر ﺑﺎﺷﺪ و ﻗﻮی ﮔﺮدد ﺳﻜﺮ ﺗﺎ ﺑﺮ ﻏﻴﺒﺖ ﺑﻴﻔﺰاﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎر ﺑﻮد.
ﺑﺰرﮔﺎن ﻣﻜﺘﺐ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ، ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﻳﻨﻜﻪ در درﻳﺎی ﺑﻴﻜﺮان اﻟﻬﻲ ﻣﺴﺘﻐﺮق ﮔﺸﺘﻪ و از ﻫﺴﺘﻲ ﺧﻮد ﻓﺎﻧﻲ و رﻫﺎ شده‌اﻧﺪ اﺣﺴﺎس ﻗﺮب ﺑﻴﺸﺘﺮی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﭘﻴﺪا ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و زﻣﺎﻧﻲﻛﻪ دم از ﻋﺸﻖ ﻣﻲزﻧﻨﺪ ﻋﺸﻖ اﻟﻬﻲ اﺳﺖ و ﻳﺎ ﺳﺨﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ در آن ﻟﺤﻈﺎت ﺟﺎری ﻣﻲ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ آﻧﻜﻪ در درﻳﺎی ﻋﺸﻖ اﻟﻬﻲ ﻏﻮﻃﻪ‌ور ﺷﺪه‌اﻧﺪ ﺷﺎﻳﺪ درک آﻧﻬﺎ ﺑﺮای دﻳﮕﺮان دﺷﻮار ﺑﺎﺷﺪ وﻟﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻧﻮر اﻟﻬﻲ در وﺟﻮد آﻧﺎن ﺗﺠﻠﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪ و ﺑﺮ ﻋﻘﻞ آﻧﺎن ﭼﻴﺮه ﺷﺪه و ﺑﺪﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪﻏﻮﻏﺎﻳﻲ و ﺷﻮری را ﺑﺮﻣﻲ اﻧﮕﻴﺰد ﻛﻪ ﻗﺎﺑﻞ وﺻﻒ ﻧﻴﺴﺖ و آن ﻋﺸﻘﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﺮوه از آن ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﻟﺺ و ﻧﺎب و ﻋﺸﻖ ﻛﺎﻣﻞ و ﺗﻤﺎم اﺳﺖ.ﻳﻜﻲ از ﺣﺎﻻت ارﺑﺎب ﻃﺮﻳﻘﺖ ﺳﻜﺮ اﺳﺖ.
ﺳﻜﺮ ﺣﻴﺮت و دﻫﺶ و وﻟﻪ وﻫﻴﻤﺎن اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺟﻤﺎل ﻣﺤﺒﻮب ﻓﺠﺎه ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﺤﺐ ﻣﻲرﺳﺪ، ﭼﻮن ﺳﺮ ﻣﺎﻟﻚ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺟﻤﺎل ﻣﺤﺒﻮب ر ﺳﻴﺪ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ دوری از ﺗﻔﺮﻗﻪ و ﺑﻌﺪ در ﺑﺎﻃﻦ وی ﻓﺮح و ﻧﺸﺎط و اﻧﺒﺴﺎط ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ درآﻣﺪ ﻛﻪ ﺣﻮاس او از ﻣﺤﺴﻮﺳﺎت ﻏﺎﻓﻞ ﺷﺪ و ﻋﻘﻠﺶ ﻣﻐﻠﻮب ﮔﺸﺖ و ﺗﻤﻴﻴﺰ از ﻣﺎ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺗﻔﻊ ﺷﺪ و از ﻏﺎﻳﺐ ﺑﻲﺧﻮدی ﻧﻤﻲداﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ و اﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ را ﺳﻜﺮ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ آن ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ ﻛﻪ در اوﺻﺎف ﻣﺬﻛﻮر و ﺑﻪ ﺳﻜﺮ ﻇﺎﻫﺮی ﻣﻲﻣﺎﻧﺪ، در ﺣﺎﻟﺖ ﺳﻜﺮ ﭼﻮن ﻧﻤﻲ داﻧﺪ ﭼﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻣﺴﺖ ﺻﻮری را ﻣﻌﺬور ﻣﻲ دارﻧﺪ ﻛﻪ «ﻣﺘﻲ ﺗﻌﻠﻤﻮا ﺗﻘﻮﻟﻮن» او ﻧﻴﺰ ﻣﻌﺬور اﺳﺖ. اﺣﻤﺪ ﻏﺰاﻟﻲ ﻋﺎرف ﻋﺎﺷﻘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻃﺮﻳﻘﺘﺶ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﺳﻜﺮ و ﻋﺸﻖ ﺑﻨﺎ ﺷﺪه اﺳﺖ او ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻜﺘﺒﻲ اﺳﺖ و اﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎی او ﻫﻤﮕﻲ از ﻋﺸﻖ او ﺑﻪ ﻣﻌﺸﻮق ازﻟﻲ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﻳﻜﻲ از وﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎی ﺗﺼﻮف اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﻋﺸﻖ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺗﻌﺎدل اﻳﺠﺎد ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.
۳-۱۳. بررسی تجلی عشق در آثار حافظ
سروده‌های حافظ را دو پاره کرده‌اند و نام «عشق زمینی» و «عشق عرفانی» بر این پاره‌ها نهاده‌اند و پرچین کشیدن میان این دو بخش، کار درست و برازنده‌ای نیست. با اینکه سخن حافظ، گاه به عشق زمینی، بسیار نزدیک می‌شود و گاه به عشق عرفانی اما هیچ گاه یکسره و بی چون و چرا نمی‌توان او را از اهل عرفان دانست. و از سویی حافظ را عاشق فلان دختر و یا دختران شیرازی دانستن، فرو کاستن ارزش هنری اوست. نه اینکه در نهفت عشق جنسی، گوهری نباشد. سخن این است که حافظ از همین عشق زمینی، عشقی فرازمینی می‌آفریند. او به هر چه که دست می‌زند، آن چیز را جامه‌ی والایی و زیبایی می‌پوشاند. در کلام اوست که چیزی مقدس و شکوهمند می‌شود. بیرون از زبان و اندیشه‌ی او، چیزی نیست که او در پی اش بدود! همه‌ی چیزها چون رود از پی او روان می‌شوند. او همه چیز را به سوی خود می‌کشاند و هر چه که به او برسد، زیبا و گرانمایه می‌گردد. هنر حافظ در همین است.
او یک اسطوره آفرین بزرگ است. او انسانها و چیزها را از بند زمان ومکان می‌رهاند و از درونشان انسانها و چیزهایی فرازمانی و فرامکانی پدید می‌آورد. راز شاهکارهای جاودانه در همین است. که می‌گوید: عشق زمینی یا عشق جنسی یا هر چه که دوست دارند بنامندش، خوارمایه و تباه است.
کسی که چنین چیزی بگوید، پرده از روانِ خوارمایه و تباه خویش برداشته است. عشق زمینی در زبان و اندیشه و زندگی حافظ به چنان بلندایی می‌رسد که مرزهای خدایی را نیز در می‌نوردد. ما نیز باید چنان زندگی کنیم که با دست زدن به هر چیز، آن چیز را والایی و نشانه‌های خدایی ببخشیم. دیوان حافظ را بنگرید. مگر همه‌ی فارسی زبانان به این واژه‌ها دسترسی ندارند؟! مگر این واژه‌ها از آسمان بر او فرود آمده‌اند؟! چگونه است که حافظ می‌تواند این واژهها را به گونه‌ای در کنار هم بنشاند که والاترین سخنان از پیوندشان بزاید؟
از منظر حافظ، عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره‌ای نیست.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...