سیدحسن حسینی در مقدمه ی کتاب «شمشیر باستانی شرق» خودش را این طور معرفی کرده است :
«سید حسن حسینی هستم، متولد ۱۳۳۵ محله ی سلسبیل تهران، بزرگ شده ی نازی آباد و نیروی هوایی، دیپلم طبیعی ، لیسانس تغذیه، فوق لیسانس و دکترای ادبیات فارسی دارم، وبا زبان های عربی، ترکی، و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ واحیاناً صحبت کردن و نوشتن آشنا هستم. تقریبا از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را آغاز کردم» (نادمی،
۱۳۸۷، ۱۱)
۳-۲-۲ ) اندیشه و آثار
اندیشه و آثار سید حسن حسینی بر دو محور استوار است . اگر چه دو طیف مختلف در اشعار او به چشم می خورد ولی این دو نمی توانند از هم جدا باشند، بلکه به نوعی به هم وابسته هستند. او شاعری است دین محور و بسیار معتقد به مبانی اسلام و مذهب ودر عین حال شیفته میهن وکشور خویش که اشعارش نیز براین دو اساس بنا نهاده شده است و محتوای اشعار او نیز این موارد را شامل می شود. او شاعری است پان ایرانسیم که رشادت ها و حماسه آفرینی های فرزندان این مرز و بوم را می ستاید به همین خاطر بیشتر اشعار او در این حیطه حماسی گونه است :
پایان نامه - مقاله - پروژه
«ای در قرار سرخت، مفهوم بی قراری
در بستر حماسه خونت هماره جاری
در برگ ریز سنگر همواره می شکوفد
فواره ی رگانت چون لاله بهاری
آنگاه که در عرصه ی مذهب و دین می سراید؛ نمونه ی اعلای اشعاری است که می تواند در این زمینه سروده شده باشد. زیرا سرشار از احساسی است که می تواند هر شخص مسلمان نسبت به آیین مذهبی خویش داشته باشد :
«کوه صبور فاجعه می دانست :
آن شیهه ی غریب
بوی مهیب زلزله می داد
کوه صبور فاجعه
وقتی
درآستان خیمه نمایان شد
گیسوی راهوار بغض بلندش
در گردباد ضجه پریشان شد
در چشم ذوالجنان خبرهای تازه بود
اندوه بر تو باد
دل من !
اندوه بر تو باد
آن شیهه ی غریب
در اصل بوی زلزله می داد . . . »
(حسینی، ۱۳۸۶، ۲۸)
۳-۲-۲-۱ ) هم صدا با حلق اسماعیل
این مجموعه شعر از اولین کتاب های منتشر شده ی ادبیات انقلاب اسلامی است ، که در سال ۱۳۶۳ انتشار یافته است و شامل سه بخش مجزا است، یک قسمت از این کتاب با نام «شب سروده ها» که گزیده ای از سروده های پیش از انقلاب است، بیان شعری شاعر در این مجموعه اغلب تمثیلی و نمادین است که با توجه به اوضاع مملکت و خفقان حاکم بر جامعه برای پرداختن به مضامین و موضوعات حوزه ی مقاومت و پایداری بهترین شیوه وراه حل به نظر می رسد. عنوان هایی که شاعر برای اشعار خود انتخاب کرده می تواند مصداق این گفته باشد از جمله : غم، نفرین، فریاد، دخیل و . . .
او در این مجموعه سیمای یک شاعر ناراضی را به تصویر می کشد که از وضع موجود خوشش نمی آید؛ از غم نان می گوید واز تاریکی شهر ظلمت واز نسل سوخته ای که خیلی زود پژمرده اند به همین خاطر است که او می گوید :
«من شعرهایم را
برای نسل دیگر پست خواهم کرد»
او معتقد است که انسان در هنگام خواب از غم و غصه می رهد اما به شرطی که خوابی به چشمان راه یابد :
«در این حصار کهنه ی اجدادی
با اینکه خواب،
مرهم صد زخم کهنه است
با لای لای دایه ی شب
هرگز
خوابم نمی برد !
(همان، ۱۳۸۵، ۹۳)
شاعر آرام وقرار ندارد و به خود می پیچد، وضع پیش آمده در جامعه برای او اصلاً خوشایند نیست، به دنبال پیر و مرادی است که در این وادی ظلمت و تاریکی دست خواهش به تمنای هدایت به سوی او دراز کند به همین جهت مولوی وار فریاد بر می آورد که :
«خانه ی دلها خراب است و خراب
سالکی با قامت آباد کو
(همان، ۹۴)
او از شب ظلمت نفرت دارد، باید آن را از سر راه بردارد، اما باید همرزمان و عاشقان جان فشانی کنند و تنها عشق است که می تواند در این زمان کار ساز باشد :
«بیستون شب مهیب است و بلند
عاشقی با تیشه ی فرهاد کو»
(همان، ۹۴)
امشب سکوت را
باید طلاق داد
ونشاند باید
انگشتر طلایی فریاد
در انگشت جاری باد
مبارک باد !
( همان، ۹۸ )

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...