• دسته دوم تجارب، مربوط به آسیب­دیدگی یا قربانی­شدن است. تجاربی مانند سوء رفتارهای جسمی و یا جنسی قرار گرفتن

 

  • دسته سوم از تجارب اولیه زندگی اشاره به آن دسته از تجاربی دارد که در ارتباط با ارضاء بیش از حد نیازهای مختلف کودک و توجه افراطی والدین به آنها می باشد. این دسته از تجارب مانع از رشد استقلال و خودمختاری در کودک می­شوند

 

  • چهارمین دسته از تجاربی که منجر رشد طرحواره­های ناسازگار اولیه می­شوند، تجارب مربوط به درونی­سازی انتخابی کودک با دیگران مهم است. کودک در جریان این نوع تجربیات آن دسته از افکار، احساسات، تجربیات و رفتارهای مهم دیگران (که غالباً همان والدینشان می­باشند)که خودش انتخاب می­ کند را، درون­سازی کرده و با آنها همانندسازی می­ کند. آنچه نقش اساسی را در این انتخاب بازی می­ کند، خلق وخوی عاطفی کودک است (یانگ و همکاران،۲۰۰۳).

 

  • نیازهای عاطفی اساسی

 

یانگ معتقد است که انسان دارای پنج نیاز اساسی تحولی است که عدم ارضای آنها به شکل­ گیری طرحواره­های ناسازگار اولیه ارتباط دارد. این نیازها به شرح زیرند:

 

  • نیاز به دلبستگی امن به دیگران(که در برگیرنده نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش است)

 

  • نیاز به خودگردانی ، صلاحیت و احساس هویت

 

    • نیاز به آزادی برای بیان نیازها و احساسات قابل اطمینان

پایان نامه - مقاله - پروژه

 

  • نیاز به خودمختاری و بازی

 

  • نیاز به محدودیت های واقع بینانه و خودکنترلی

 

یانگ و کالسکو(۲۰۰۳)معتقدند که این نیازها جهانی هستند و همه این نیازها را دارند. هر چند شدت آنها در بعضی افراد نسبت به بعضی دیگر بیشتر است. تعامل بین خلق وخوی ذاتی فرد و محیط اولیه بیشتر ناکام کننده بوده تا ارضاء کننده و در نتیجه این ناکامی باعث پیدایش طرحواره­های ناسازگار اولیه در فرد می­ شود(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).

 

  • خلق وخوی عاطفی

 

خلق و خوی عاطفی خاص کودک، ویژگی­ها و خصوصیات منحصر به فردی است که از همان بدو تولد هر کودکی را از دیگر کودکان متمایز می سازد. تاکنون پژوهش­های مختلفی در ارتباط با این عامل بر رفتار و رشد کودک صورت گرفته است. نتایج نشان می­دهد، وجود برخی خلق وخوی­های خاص، افراد را مستعد رفتارهای خاصی می­ کند، مثلاً کودکی که ذاتاً تحریک­ناپذیر است، بیشتر احتمال دارد در آینده مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه شود. با این وجود این عنصر در تعامل با محیط تعدیل می­یابد به عنوان مثال کودکی با خلق و خوی ذاتی شرم هنگامی که در کانون خانواده گرم و صمیمی قرار گیرد، می تواند رفتاری کاملاً گرم و دوستانه از خود نشان دهد(یانگ و همکاران،۱۳۸۶).
بدین ترتیب می­توان گفت خلق و خوی عاطفی ذاتی کودک در ارتباط با رویدادهای ناخوشایند سال­های نخستین زندگی، منجر به عدم ارضاء نیازهای عاطفی اساسی کودک و در نتیجه شکل­ گیری طرحواره­های ناسازگار اولیه می­ شود(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
۲-۱-۴- طرحواره های ناسازگار اولیه
طرحواره های ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خود – آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته و در سیر زندگی تکرار می شوند. ریشه تحولی طرحوارههای ناسازگار اولیه در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است. طرحواره­هایی که زودتر به وجود می­آیند و معمولاً قوی­ترین هستند، از خانواده­های هسته­ای نشأت می­گیرند. تا حد زیادی پویایی خانواده بازتاب دقیق پویایی­های ذهنی کودک هستند. وقتی افراد در موقعیت­هایی از زندگی بزرگسالی، طرحواره­های ناسازگار اولیه­شان فعال می­شوند، معمولاً خاطره­ای هیجان­انگیز از دوران کودکی خود تجربه می­ کنند. همزمان با تحول کودک، سایر عوامل تأثیرگذار مانند همسالان، مدرسه، انجمن­های گروهی و فرهنگ به طور روزافزونی اهمیت می­یابند و در شکل­ گیری طرحواره­ها نقش بازی می­ کنند. با این حال طرحواره هایی که بعداً در سیر تحول شکل می­گیرند، زیاد عمیق و نیرومند نیستند (یانگ و همکاران،۱۳۸۶).
یانگ آن دسته از طرح واره ها را که منجر به شکل­ گیری مشکلات می­شوند، طرحواره­های ناسازگار اولیه می­نامند(یانگ ،۱۳۸۴). این طرحواره­ها “باورهای زیر بنایی ناکارآمد و مطلقی در مورد خود و در ارتباط با باورهایی در مورد محیط هستند که در طول دوران کودکی رشد یافته و عمدتاً توسط موقعیت­ها یا محرک­هایی در محیط فرد فعال می­شوند(پتروسلی[۳۸] و همکاران ،۲۰۰۱). در واقع این طرحواره­ها که از دیدگاه یانگ عمیق­ترین ساختارهای شناختی هستند “الگوهایی نافذ و گسترده، متشکل از خاطرات هیجانات، شناخت طرحواره­ها و احساسات بدنی­ در ارتباط با روابط فرد با خودش و دیگران می­باشند که درطی کودکی و نوجوانی رشد کرده و در سراسر زندگی فرد تداوم می­یابند و تا حد زیادی نیز ناکارآمدند.یا بعبارتی دیگر الگوهای شناختی و عاطفی خود آسیب­رسانی هستند که از جریان اولیه رشد آغاز شده و در طول زندگی تداوم می­یابند(نورداهل و همکاران ،۲۰۰۵).
طرحواره ناسازگار اولیه ساختارهایی غیرشرطی و انعطاف ­ناپذیرند که به تدریج و به صورت الگوهایی از تفکرات تحریف شده و رفتارهای ناکارآمدی تثبیت شده ­اند. این ساختارها توسط افراد حفظ و اغلب قطعی و مسلم انگاشته می­شوند. طرحواره­ها به عنوان الگویی برای پردازش تجربیات افراد مورد استفاده قرار می­گیرند و به این ترتیب افکار و روابط فرد با دیگران را مشخص می­ کنند ونوع ادراکی را که هر فرد از خود و جهان پیرامونش دارد تحت تأثیر قرار می­ دهند. ادراکی که به دلیل ماهیت خود تداوم بخش[۳۹]طرحواره­ها در سراسر زندگی ادامه می­یابد. (سیموس ،۱۳۸۴؛یانگ و همکاران،۲۰۰۳)
۲-۱-۵- حوزه های طرحواره و طرحواره ناسازگار اولیه:
یانگ وهمکارانش در ابتدا هجده طرحواره اولیه را معرفی کرد (یانگ،۱۳۸۴؛یانگ وهمکاران ،۲۰۰۳)اما در مطالعات اخیر سه طرحواره در دیگر طرحواره­ها ادغام گردیده­اند.این پانزده طرحواره در قالب پنج مقوله گسترده نیازهای عاطفی مرکزی ارضاء نشده که “حوزه های طرحواره[۴۰]” نامیده می شوند سازمان می یابند.طرحواره­هایی که در هر حوزه قرار دارند حاصل عدم ارضاء مطلوب نیاز مرتبط با آن حوزه هستند.
۲-۱-۵-۱- حوزه اول؛ بریدگی/طرد
طرحواره های ناسازگار اولیه زیر مجموعه این حوزه حاصل عدم ارضای نیاز به دلبستگی امن به دیگران اند. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آیدکه بی عاطفه ، سرد ، مضایقه گر، منزوی ، تندخو ، غیر قابل پیش بینی یا بدرفتار هستند.

 

  • رها شدگی و بی ثباتی(AB)[41] ؛ تزلزل و بی اعتمادی برای دریافت حمایت و برقراری پیوند،شامل این احساس که افراد مهم زندگی قادر به تأمین و یا ادامه حمایت عاطفی مورد نیاز فرد نیستند؛زیرا آنها از لحاظ هیجانی متزلزل و غیر قابل پیش ­بینی­ هستند .فردی که چنین طرحواره ای در ذهنش شکل گرفته باشد،معتقد است هر لحظه امکان دارد افراد مهم زندگی اش بمیرند یا این که او را رها کنند و به فرد دیگری علاقمند شوند.

 

  • بی اعتمادی و بدرفتاری(MA)[42]؛ افراد دارای این طرحواره دیگران را انسانهایی سودجو ، دغل کار، دروغگو و بدرفتار می دانند وممکن است دارای این حس باشند که آسیب های وارد آمده به آنها عمدی بوده و یا حقوقشان همواره از سوی دیگران نادیده گرفته می شود.

 

  • محرومیت هیجانی (ED)[43] ؛ این طرحواره اغلب با باور فرد در مورد اینکه تمایلات و نیازهای شخصی اش برای حد متعارفی از حمایت عاطفی به اندازه کافی از جانب دیگران ارضاء نمی شود ،مشخص می گردد. محرومیت هیجانی دارای سه نوع عمده است :

      1. محرومیت از محبت: شامل فقدان توجه ،گرمی یا همراهی

     

      1. محرومیت از همدلی: فقدان فهم ، گوش دادن و احساسات مشترک از جانب دیگران

     

      1. محرومیت از حمایت: نداشتن منبع قدرت ، جهت دهی یا راهنمایی از سوی دیگران

     

     

 

  • نقص وشرم(DS)[44]: افراد دارای این طرحواره اعتقاد به وجود یک یا چند نقص و ضعف عمده در مهمترین جوانب شخصیت شان دارند.این نقص ممکن است شخصی(تکانه های خشم،تمایلات جنسی غیر قابل پذیرش یا خودخواهی)یا عمومی باشند(ظاهر جسمی نامطلوب و مشکلات اجتماعی).

 

  • انزوای اجتماعی /بیگانگی(SI)[45]: در برگیرنده این احساس است که شخص از جهان کناره گیری کرده،با افراد دیگر متفاوت است و یا اینکه بیش از حد به انتقاد ،سرزنش ، طرد و…باشد.

 

۲-۱-۵-۲- حوزه دوم ؛ خودگردانی و عملکرد مختل
عدم ارضاء نیاز به خودگردانی ، صلاحیت و احساس هویت منجر به شکل گیری طرحواره های مربوط به این حوزه می شود.خانواده هایی که بیش از حد از کودک محافظت میکنند و یا به هر دلیلی مانع از رشد و استقلال وی می شوند ، زمینه ساز مناسبی برای رشد طرحواره های مربوط به این حوزه اند.

 

  • وابستگی / بی­کفایتی(DI)[46]: باور به اینکه فرد قادر نیست بدون کمک از سوی دیگران مسؤلیت های روزمره خود نظی حل مشکلات روزانه،تلاش برای قضاوت خوب و تصمیم گیری صحیح و … را بطور قابل قبولی انجام دهد .این حالت اغلب به صورت درماندگی ظاهر می شود.

 

  • آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری(VH)[47]: ترس افراطی از احتمال وقوع نزدیک یک حادثه که فرد قادر به جلوگیری و کنترل آن نیست. مانند سوانح پزشکی(سکته قلبی،ایدز)،وقایع هیجانی(دیوانه شدن) ویا سوانح محیطی(قربانی جنایت شدن،زمین لرزه).
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...