کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

Purchase guide distance from tehran to armenia


آخرین مطالب


جستجو


 



۱-۲-۴-۳-۱- تصریح
گونه اول بیان سنت‏های الهی در قصص قرآن کریم تصریح با عبارات و الفاظ است مانند سنت الهی در پذیرش اعمال متقین بنا بر عبارت «..إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[۲۸۱] و یا سنت الهی در عطای اجر نیکوکاران بنا بر سخن حضرت یوسف(ع) «..إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ»[۲۸۲] و یا سنت الهی در نجات اهل ایمان بنا بر آیه نجات حضرت یونس(ع) «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ»[۲۸۳] که این مطلب به نحو قانونی کلی درباره نجات رسولان الهی و و نیز نجات اهل ایمان که در آیه شریفه «ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنینَ»[۲۸۴] به صراحت بیان شده است.
۱-۲-۴-۳-۲- اشارات داستانی
برخی از حقایق قرآنی در قالب قصص قرآن به نحو اشاری بیان شده است بی تردید غرض الهی در برخی موارد بیان قوانین و سنت‌های لایتغیر الهی است که در همه زمانها جاری و ساری است مثلاً اگر از معاصی یک قوم سخن می‌گوید و علت هلاک آنها را بیان می‌کند به حقیقت در مقام این نیست که این گناه و این عقوبت و عذاب مختص آنها بوده و هیچ ارتباطی با مخاطبان قرآن از صدر اسلام تا روز قیامت ندارد بلکه در مقام این است که شما هم اگر مرتکب چنین معاصی بشوید عدالت الهی اقتضاء می‌کند که به همان عقوبت و عذاب دچار بشوید در غیر این صورت انذار و هشدار مردم با بیان آیات عذاب و عقوبت که حجم بسیاری از آیات را دربر می‌گیرد و عبرت گرفتن عموم مخاطبان لغو می‌شود لذا اگرچه بیان برخی حقایق به تصریح نباشد اما جاودانگی قرآن و هدفمندی آن و جریان آن در همه ادوار زندگی تا روز قیامت و پیام داشتن آن در همه زمانها و مکانها تا روز قیامت برای مردم اقتضاء می‌کند که قصص قرآن صرف نقل داستان برای رفع خستگی و صرف یک اطلاع از امم پیشین نباشد بلکه بحث انذار و عبرت پذیری وقتی معنای حقیقی خود را پیدا می‌کند که قصص قرآن در عموم مخاطبان قرآن از صدر اسلام تا روز قیامت قانون زندگی ایشان باشد و لازمه این مطلب این است که قوانین و سنت‌هایی در میان قصص قرآن وجود داشته باشد در غیر این صورت برای انذار و عبرت پذیری هیچ مبنا و ملاکی باقی نمی‌ماند. حال که وجود قوانین در این داستانها لازم شد از ظاهر آیات برمی‌آید که این قوانین و سنت‌های الهی یا به صراحت مشخص شده یا از مجموع داستان قابل برداشت است که عقل سلیم و طبع عموم مردم از ملاحظه داستان به آن پی می‌برد.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
به عنوان نمونه در جواب حلی برای علت غیبت امام عصر(ع) می‌توان به این مطلب اشاره کرد که سنت تغییرناپذیر الهی به این تعلق گرفته که اگر در هر زمانی جان انبیاء، اوصیاء و رسولان الهی و خلاصه جان حجج الهی از ناحیه مخالفان در خطر باشد و شرایط لزوم قیام مهیا نباشد و شخص وی مورد تعقیب باشد و جان وی در خطر جدی باشد، باید وی از دست مخالفان بگریزد همچون موسی(ع) که پس از قتل قبطی مورد تعقیب بود و توان مقابله نداشت و شرایط مقابله فراهم نبود از شهر گریخت و به تعبیری از میان ایشان غائب شد. و نیز هنگامی که موسی(ع) بار دوم از مصر گریخت که این بار همراه با بنی اسرائیل بود که فرعون و سپاهیانش او را تعقیب می‌کردند و اگر به موسی(ع) دست می‌یافتند به یقین او را می‌کشتند زیرا انگیزه‏ها بر قتل وی بیشتر شده بود(با قتل یک قبطی قصد قتل موسی را داشتند چه برسد به اینکه این بار بر علیه قدرت فرعون ایستادگی می‌کرد و بر علیه او شورش کرد) این مطلب با آیه «..وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ..»[۲۸۵] نیز متناسب است. در واقع این مطلب از این آیات به عنوان قانون و سنتی الهی استنباط شده هرچند که در ظاهر لفظ و عبارتی که به تصریح به آن دلالت کند وجود ندارد اما از سیاق آیات و روند و ملاحظه مجموع داستان و ملاحظه اعمال و عکس العمل‌های موسی(ع) در این دو گریز به خوبی بیانگر این برداشت است به ویژه اینکه آیه شریفه «..وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ..» به خوبی مؤید این مطلب است و نیز روایات معصومان(ع) که بیانگر خوف حضرت مهدی(ع) به عنوان یکی از علتهای غیبت است و نیز سیره امام حسین(ع) که مدینه را ترک نمود و به مکه هجرت کرد و از مکه به سمت کربلا هجرت کرد به ویژه اینکه همان آیات حضرت موسی(ع) را تلاوت کرد.[۲۸۶] نیز مؤید دیگری بر صحت برداشت مذکور به عنوان یک سنت الهی درباره حجج الهی است. خصوصا اینکه با اندیشه «هجرت» نیز به خوبی سازگار است.
یکی دیگر از سنتهای الهی «عدم اعتراض به اعمال و افعال و تصمیمهای حجت الهی برخوردار از علم لدنی» است مانند قصه موسی(ع) و خضر(ع) که این برداشت نیز از مجموع سیاق آیات بر می‌آید در روایات نیز به آن استدلال شده است که در مبحث حکمت غیبت به نحو مبسوطی بیان می‌شود.
اما در خصوص ملاکهای تعیین و تشخیص و استنباط سنت و قانون الهی از قصص قرآن کریم باید به نکات زیر توجه داشت: نخست اینکه ظاهر آیات و ملاحظه سیاق آیات و مجموع داستان به آن دلالت ‌کند دوم اینکه آیات دیگری از قرآن بیانگر و مؤید این برداشت باشد و اگر آیه دیگری در تأیید آن پیدا نشد یقین حاصل شود که استنباط مذکور با روح قرآن موافقت داشته باشد و بر خلاف آموزه‏های قرآن نباشد. دیگر اینکه با سنت و روایات معتبر منافات نداشته باشد و بر خلاف عقل و فطرت سلیم نیز نباشد.
۱-۲-۴-۴- هماهنگی محتوایی میان آیات قصص و آیات دیگر در بیان سنت‌های الهی
در ارتباط با مبحث سنت‏های الهی لازم به ذکر است که میان آیات قصص قرآن و آیات دیگر در بیان سنت‏های الهی هماهنگی و تناسب معنایی وجود دارد. بى‏تردید دلیل این مطلب سرچشمه از ادله انسجام و هماهنگی در سراسر قرآن کریم دارد که در مبانی عمومی استنباط از قرآن کریم به نحو مبسوطی بیان شد. لذا «هماهنگی محتوایی میان آیات قصص و آیات دیگر در بیان سنت‌های الهی» یکی از ابعاد اعجاز قرآن کریم در انسجام و هماهنگی آیات آن است. با این توضیح اینک به این مطلب می‌پردازیم که سنتهای الهی قابل برداشت از قصص قرآن و نیز مطالب کلامی برداشت شده از قصص قرآن در آیات غیر قصصی نیز مطرح شده است. لذا از این بعد آیات قصص نمونه‌های اجرا شده و عینی و تحقق یافته مسائل اساسی نبوت و امامت است که در امتهای پیشین رخ داده است. لذا از این حیث مسائل امامت در قالب آیات قصص و آیات غیر قصص گنجانده شده است. هریک از این دو دیگری را تأیید می‌کند. مانند نمونه‌های زیر:
أ- از آیه شریفه «وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ حَتَّى یَبْعَثَ فی‏ أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى‏ إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ»[۲۸۷] چنین استنباط می‌شود که سنت الهی بر این است که بدون فرستادن رسول الهی و انذار مردم و در صورت ظالم نبودن مردم آنها را عذاب نکند. این آیه متناسب با نظیر آن در آیات غیر قصص است که فرمود: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»[۲۸۸] که به خوبی بیانگر متناسب بودن و متناظر بودن آیات قصصی و غیر قصصی است. آیاتی که در آن گزارش خروج حجت الهی از شهر و سپس عذاب شدن آن قوم را بیان می‌کند نیز به خوبی متناسب با معنای مذکور است. که شیخ صدوق در خصوص لزوم وجود امام(ع) برای بقاء عالم به برخی از این آیات اشاره کرده است. [۲۸۹] اصلا طبق مبنای عدم اختلاف در قرآن باید آیات قرآن با یکدیگر متناسب باشد و با یکدیگر اختلاف نداشته باشد و یکی از مصادیق این مبنا متناسب بودن آیات قصصی با آیات غیر قصصی است.
ب- نمونه دیگر دعای حضرت ابراهیم(ع) در هنگام بازسازی کعبه است که عرضه داشت: «رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنهُْمْ یَتْلُواْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ»[۲۹۰] که استجابت و تحقق این درخواست در آیات «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ..»[۲۹۱] و «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ..»[۲۹۲] به خوبی نمایان است.
ج- به عنوان نمونه دیگر آیه «وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ..»[۲۹۳] نقل سخن حضرت نوح(ع) است که همانند آن درباره رسول خدا(ص) در آیه «قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ..»[۲۹۴] نیز وجود دارد.
گفتنی است ضمیمه نمودن آیه «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏‏‏‏‏غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى ‏‏‏‏‏مِنْ رَسُولٍ..»[۲۹۵] به آیات اختصاص غیب به خدا، مانند «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها إِلَّا هُوَ..»[۲۹۶] و «وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ..»[۲۹۷] چنین به دست مى‏دهد که علم ‏‏غیب به اصالت از آن ‏‏‏‏‏‏خداست، و به تبعیت خدا دیگران هم مى‏توانند به مقدارى ‏‏‏‏‏که او بخواهد به تعلیم او داشته‏ باشند.[۲۹۸] لذا یکی از وجوه جمع این مطلب با دو آیه پیشین این است که انبیاء و حجج الهی هرگز ادعاء علم غیب به نحو استقلالی نداشته‏اند و این نحوه از علم غیب را از خویش نفی کرده‏اند و بر این اساس می‌توان به این آیه استناد کرد که فرمود: «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ‏ إِلاَّ اللَّهُ..»[۲۹۹]
۱-۲-۵- جریان یا ایستایی قصص قرآن تا روز قیامت
یکی دیگر از مبانی اختصاصی در استنباط کلامی از آیات قصص قرآن جریان و ایستایی قصص الهی تا روز قیامت است. در مباحث مقدماتی این نوشتار مطالبی در خصوص جاودانگی قرآن بیان شد، لکن در اینجا باید به این مطلب اشاره نمود که جاودانگی قرآن همه آیات آن را شامل می‌شود نه بخشی از آن را بنابرین ادله جاودانگی قرآن شامل قصص قرآن نیز می‌باشد. افزون بر اینکه در خصوص قصص قرآن باید به این نکته توجه نمود که اگر قصص قرآن را «قضیه فی واقعه» بپنداریم این امر با جاودانگی قصص قرآن منافات دارد زیرا در این صورت قصص قرآن تنها در ارتباط با افرادی خواهد بود که آن وقایع درباره آنها رخ داده است و دیگر هیچ ارتباطی با مردم تا روز قیامت نخواهد داشت. لکن جاودانگی قصص قرآن اقتضا می‌کند که قصص قرآن برای همه مردم در همه زمانها و مکانها تا روز قیامت در راستای هدف هدایتی و تربیتی نزول قرآن مفید و کارآمد باشد. از سوی دیگر قصص قرآن داستانهای برگزیده الهی از میان داستانهای بسیاری از حیات انبیاء و صالحین و دیگران است لذا حکمت الهی اقتضا می‌کند که این انتخاب حکیمانه باشد و در کنار جاودانگی آیات احکام، امثال و عناوین دیگر، این قصص که حجم بسیاری از قرآن را به خود اختصاص داده نیز در راستای جاودانگی قرآن کریم باشد. به تعبیر دیگر اولا با ادله گوناگون جاودانگی قرآن ثابت می‌شود ثانیا این اثبات جاودانگی لزوما مربوط به کل قرآن است که قصص را نیز شامل می‌شود لذا فرض این مطلب که قصص قرآن جاودانه نیست، حجم بسیاری از آیات قرآن از جاودانه بودن خارج می‌شود و این خلاف غرض اصلی از نزول قرآن و جاودانگی آن در همه زمانهاست.
شاید اشکال شود که جاودانگی همه قرآن را قبول داریم اما این قصص مربوط به ادیان گذشته بوده و تنها بیانگر عبرت و تسلی پیامبر ص و مومنین است نه بیشتر؟ در جواب می‌گوییم: به چه دلیلی گستره مفاهیم قابل برداشت از قصص را محدود به عبرت بدانیم! دلیل خاصی بر این نگاه حداقلی به قصص وجود ندارد. دیگر اینکه روایات متعددی از چهارده معصوم(ع) و علماء شیعه و برخی از اهل سنت به برداشتهای کلامی در قصص اشاره کرده‏اند. لذا علاوه بر قاعده مشهور «ادل دلیل علی امکان الشی وقوعه»[۳۰۰]، حجیت این نحوه از استنباط، ثابت می‌شود. دیگر همانگونه که اثبات خواهد شد سنتهای الهی از قصص الهی جدایی ناپذیر است و برخی از این سنت‌های الهی در راستای موضوع امامت است.
۱-۲-۵-۱- جستاری در قاعده جری و تطبیق
قاعده جری و تطبیق در شمار مهمترین قواعد تفسیری است که از دیرباز میان مفسران امری مشهوری است. بررسی‏ها حکایت از آن دارد که این قاعده برگرفته از روایات اهل بیت(ع) است به عنوان نمونه امام باقر(ع) در روایتی فرمود: «اگر آیه‏اى تنها درباره گروهى نازل شده بود سپس آن گروه مى‏مردند، با مرگ آنان، آن آیه نیز مى‏مرد و از قرآن چیزی باقی نمى‏ماند، لیکن قرآن کریم تا زمانی که خورشید و ماه وجود دارد، اول آن درباره آخر آن نیز جریان دارد(آیاتی که درباره گذشتگان بوده است درباره آیندگان نیز جریان دارد)».[۳۰۱]
همچنین آن حضرت درباره ظهر و بطن قرآن فرمود: «ظهر قرآن تنزیل آن و بطن آن تأویل آن است برخی از مصادیق آن محقق شده و برخی نیز محقق نشده است، همانگونه که خورشید و ماه جریان دارد، قرآن در جریان است..» [۳۰۲]
به گفته شیخ صدوق «آیه‏اى چون درباره موضوعى نازل شود، درباره هر موضوعى که در آن جاری باشد، نازل شده است».[۳۰۳] به گفته علامه طباطبایی قرآن کریم از حیث انطباق معارف و آیاتش بر مصادیق و بیان حال مصادیقش دامنه‏اى وسیع دارد، هیچ آیه‏اى از قرآن اختصاص به مورد نزولش ندارد، بلکه با هر موردى که با مورد نزولش متحد باشد، و همان ملاک را داشته باشد جریان مى‏یابد، مانند مثل‌هایى است که اختصاص به اولین موردش ندارد، بلکه از آن تجاوز کرده شامل همه موارد مناسب با آن مورد نیز مى‏شود، این معنا همان اصطلاح «جرى» است.[۳۰۴]
در واقع قرآن کریم کتابی جهانی و جاودانه است؛ به طوری که نه مرزهای جغرافیایی و حدود اقلیمی حوزه رسالت آن را مرزبندی می‏کند و نه مقاطع امتداد زمان را بر قلمرو شمول و فراگیری آن تأثیری است و چنین کتابی در غایب همانند حاضر جاری است و بر گذشته و آینده همانند حال منطبق می‏شود. احکام و اوصافی که قرآن کریم برای خود بیان می‏کند فراتر از مرزهای مکانی و زمانی است. از این ویژگی قرآن کریم در روایات به «جَرْی» تعبیر شده است.[۳۰۵]
گفتنی است «جری» با «تفسیر» متفاوت است: «جری» تطبیق اصل کلّی بر فروعات و مصادیق آن است، بنابراین انطباق آیه بر شخص یا گروه در روایات، «جری» است نه تفسیر. «تفسیر» برای تبیین معانی و مستعمل فیه الفاظ است؛ نه بیان مصادیق خارجی که هرگز مستعمل فیه الفاظ نیستند و از نوع تطبیق است. البته در برخی موارد مصداق آیه منحصر و محدود است و قانون جری و تطبیق در خصوص آن آیات راه ندارد؛ همانند آیه ولایت، آیه مباهله و آیه تطهیر.[۳۰۶]
لازم به ذکر است که یکی از افراد پیشگام در عرصه جری و تطبیق شیخ صدوق است که ذیلاً به دو نمونه از دیدگاه‏های تفسیری وی که از قاعده جری و تطبیق بهره برده اشاره می‌کنیم:
أ- شیخ صدوق در باب «انْقِطَاعِ یُتْمِ الْیَتِیم‏» روایات متعددی نقل کرده که در برخی از آنها پایان یافتن یتیمی ‌یتیم احتلام و در برخی دیگر اتمام سیزده سال و و رود به چهارده سال و در برخی دیگر ایناس رشد به معنی حفظ مال ذکر شده است.[۳۰۷] وی پس از روایات مذکور روایتی از امام صادق(ع) نقل کرده که حضرت در تفسیر آیه «وَ ابْتَلُوا الْیَتامى‌حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ..»[۳۰۸] شیخ صدوق در ذیل این روایت دیدگاه خویش را در عدم اختلاف روایات مذکور چنین بیان کرده است: این حدیث مخالفتى با حدیث قبل ندارد، زیرا یتیم زمانى که رشدى از جانب او احساس شود، که همان حفظ مال باشد، مالش به او تسلیم مى‏شود، و همچنین زمانى که رشد در قبول حقّ از او احساس شود، به این وسیله آزمایش مى‏شود، و در ادامه تصریح می‌کند: «گاه آیه‏اى از آن در باره موضوعى نازل مى‏شود، ولى(به سنّت جری) در موارد دیگر نیز جریان مى‏پذیرد».[۳۰۹]
ب- شیخ صدوق به اسناد خویش از ابوبصیر روایت کرده که گوید: به امام باقر(ع) عرضه داشتم: ساده‏ترین چیزى که بنده به واسطه آن داخل در دوزخ مى‏شود چیست؟ فرمود: کسى که درهمى‌از مال یتیم بخورد و ما یتیم هستیم.
وی در ذیل روایت به منظور تبیین روایت مذکور که در آن مراد از یتیم اهل بیت(ع) ذکر شده با توجه به دیدگاهش درباره جری و تطبیق در تفسیر قرآن کریم می‌نویسد: یتیم در این موضع به معنى منقطع از قرین است و به این معنى پیامبر(ص) یتیم نامیده شده است و همچنین هر امامى‌که پس از وى آمده است به این معنى یتیم است و آیه «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‌ظُلْماً..»[۳۱۰] در باره آنها نازل شده است و پس از ایشان درباره سایر ایتام جریان یافته است‏ و درّ یتیم را از آن رو یتیم مى‏گویند که از قرین منقطع است.[۳۱۱]
ناگفته نماند که در دوران معاصر بکارگیری این قاعده تفسیری بیشتر توسط علامه طباطبایی در تفسیر المیزان صورت گرفته است و سپس در تفاسیر بعدی نیز بکار رفته است. لذا اگر گفته شود که احیاگر قاعده جری و تطبیق در دوران معاصر علامه طباطبایی است، سخن گزافی نخواهد بود.
۱-۲-۵-۲- جرى و تطبیق، رمز جاودانگى قرآن
امت اسلام بر جاودانگى قرآن و پاسخ‏گویى آن به نیازهاى بشریّت در همه عصرها، اتّفاق نظر دارند و همواره بر آن تأکید مى‏کنند، لیکن شاید تأیید این ادّعا در نخستین نگاه به قرآن و آیات آن دشوار بنماید. زیرا ممکن است گفته شود، آیات قرآن نوعا، بازگو کننده حکایت‏ها و سرگذشت‏هاى اقوام و ملّت‏هاى پیشین است که دوران آن گذشته و به کار نسل‏هاى بعدى نمى‏آید، پس عمر آن پایان یافته است. احیاء روش جرى و تطبیق و بهره‏گیرى درست و روشمند از آن، یکى از کارآمدترین شیوه‏هایى است که قرآن را از گرفتار شدن در دام رکود و درجازدگى نگه مى‏دارد و حضور فعّال، مؤثّر و همیشگى آن را در سراسر تاریخ گذشته، حال و آینده، نمایان مى‏سازد.[۳۱۲]
در واقع فلسفه جرى آن است که، قرآن مایه هدایت جهانیان است و آنان را به داشتن باورهاى ضرورى و اخلاق و کردار بایسته راهنمایى مى‏کند، آن چه از معارف نظرى در قرآن آمده است، حقایقى است که به شرایط و زمان خاصّى اختصاص ندارد، فضایل و رذایلى را که یادآورى کرده و احکام عملى را که وضع نموده، منحصر به افراد و دوران ویژه‏اى نمى‏باشد، زیرا قوانین آن فراگیر است.[۳۱۳]
افزون بر روایات، دقّت در حقیقت «جرى» نیز این امر را آشکارتر مى‏سازد که بکارگیرى درست آن، جاودانگى قرآن را بیشتر نمایان مى‏سازد، زیرا با این روش، در هر عصر و زمانى، نمونه‏هایى را مى‏شود دید که یکى از دو دسته آیات ستایش‏آمیز و بشارت دهنده یا آیات نکوهش‏آمیز و هشدار دهنده شاملش شود و در عمل، داورى قرآن را زنده مى‏سازد. این نکته نیز روشن است که، جاودانگى و پایدارى قرآن، نه تنها در سایه «جرى و تطبیق» بلکه در اجراى معنا و مرحله نخست باطن نیز، دیده مى‏شود. زیرا چنان‏که گفته شد، ملاک دستیابى به بطون و لایه‏هاى معنایى پى در پى در قرآن، جداسازى آیات از مورد نزول با حفظ ملاک‏ها و اصول کلى آن مى‏باشد و پیداست که این معانى بدست آمده عام، در هر زمانى که شرایط مشابه مورد نزول پیش آید، یا آن که مصداقى متناسب با ویژگى‏هاى یکى از مراتب معنایى پدید آید، قابل جریان خواهد بود، افزون بر آن‏که، هر یک از این مراتب معنایى مى‏تواند پاسخگوى بخشى از نیازهاى هدایتى جوامع و انسان‏ها باشد.[۳۱۴]
البته در ارتباط با روایاتی که از باب جری و تطبیق است باید به این نکته توجه نمود که بر فرض صحت و تمامیت سند و جهت صدور، هرگز گستره شمول و عموم معنای آیه را محدود نمی‏کند و بیان مصداق کامل یا یک مصداق، مصادیق دیگر را نفی نمی‏کند و دست مفسر را در تطبیق آیه بر سایر مصادیق آن نمی‏بندد؛ بلکه آیه دارای معنایی عام است و همچنان به عموم خود باقی است. فایده و نقش روایات تطبیقی آن است که با تبیین برخی مصادیق آیه، مفسّر را در ارائه معنای کلی راهنمایی می‏کند.[۳۱۵] در واقع عمومیت قرآن ناظر به جهانشمولی و جاودانگی قرآن است لذا در موارد جری و تطبیق نباید گستره آیات را محدود به موردی خاص کرد مگر اینکه در اختصاص آیه به موردی خاص دلیلی قطعی داشته باشیم مانند مصادیق آیه تطهیر، آیه ولایت و آیه اولی الامر که دلیل قطعی داریم که مراد از آن تنها رسول اکرم و اهل بیت ایشان می‌باشد.
۱-۲-۵-۳- جستاری در روایات «حذو النعل بالنعل»
در ارتباط با جریان قصص الهی تا روز قیامت به روایات مشهور «حذو النعل بالنعل» استناد کرد که به گونه‏های متعددی در مصادر روایی و تفسیری امامیه و اهل سنت نقل شده است. محتوای این روایات بیانگر این است که هر آنچه در امت‏های پیشین رخ داده است در امت پیامبر اکرم(ص) نیز رخ خواهد داد. در ذیل به برخی از این روایات در منابع اهل سنت و امامیه اشاره می‌کنیم:
۱-۲-۵-۳-۱- مصادر اهل سنت
أ- احمد بن حنبل و بخاری به اسناد خویش از رسول خدا(ص) نقل کرده‏اند که حضرت فرمود: «قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه امت من وجب به وجب و ذراع به ذراع همان اموری را انجام دهند که امت‏ها‌‏ی پیشین انجام دادند. به پیامبر عرضه شد: همانگونه که اهل فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود: آیا مردم به جز اینها هستند!» [۳۱۶]
ب- احمد بن حنبل به اسناد خویش از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: «سنت‏ها‌‏ی پیشینیان را وجب به وجب و ذراع به ذراع در پیش خواهید گرفت حتی اگر آنها به لانه سوسماری رفته باشند شما هم چنین خواهید کرد». [۳۱۷]
ج- بخاری و مسلم نیز به اسناد خویش از رسول خدا(ص) روایتی شبیه به روایت پیشین نقل کرده‏‏‏اند.‌‏ افزون بر اینکه به پیامبر(ص) عرضه داشتند: یهود و نصاری؟ پیامبر(ص) فرمود: پس چه کسانی![۳۱۸]
د- ترمذی نیز به اسناد خویش از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: «بر امت من نظیر وقایعی که بر امت‏ها‌‏ی پیشین رخ داده، محقق خواهد شد..».[۳۱۹] برای مشاهده مصادر دگیر این روایت به کتب زیر می توان رجوع کرد.[۳۲۰]
۱-۲-۵-۳-۲- مصادر امامیه
در خصوص مصادر امامیه روایات بسیاری وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
أ- شیخ صدوق از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: «هر اتفاقى که در بنى اسرائیل رخ داد بدون ذره‏اى کم و زیاد در این امت هم رخ مى‏دهد».[۳۲۱] طبرسی نیز در کتاب اعلام الورى با اختلاف اندکی این روایت را نقل کرده است.[۳۲۲]
ب- شیخ صدوق در کتاب کمال الدین می‌نویسد: «به سند صحیح از پیغمبر(ص) نقل است که فرمود: آنچه در امتهاى سابق واقع شده بدون کم و زیاد در این امت هم واقع شود».[۳۲۳]
ج- امام صادق(ع) نیز فرمود: «سنتهاى پیامبران و غیبتى که در میان آنان بود بدون ذره‏اى کم و زیاد همه در قائم ما اهلبیت جارى شود».[۳۲۴]
گفتنی است روایات «حذو النعل بالنعل» به دلیل اینکه مستمسک و مستند قائلان به تحریف قرآن کریم قرار گرفته است غالباً از ناحیه افرادی که در مقام رد ادله تحریف قرآن بوده‏اند، تضعیف شده است. لکن شهرت این دسته از روایات را نمى‏توان نادیده گرفت.
افزون بر اینکه زمینه تضعیف این روایات همان سوء برداشت از روایت مذکور از ناحیه قائلان به تحریف قرآن کریم است که به نظر می‌رسد در ارتباط با این روایت خوانش دیگری می‌توان ارائه کرد که گویای تحریف قرآن کریم نباشد مانند اینکه بگوییم همانگونه که تحریف در کتب مقدس رخ داده در قرآن کریم نیز تحریف معنوی رخ داده است به این معنا که برخی از روی غرض ورزی و یا از روی عدم آگاهی معنا و تفسیر نادرستی از برخی آیات قرآن ارائه کردند که پیامدهای ناگواری به دنبال داشت. مانند فرقه وهابیت که برخی از برداشت‏های قرآنی ایشان به کشته شدن عده‏ای از شیعیان منجر می‌شود.
گفته شده است که مفاد این روایت دلالت دارد که رسول خدا(ص) فرموده است هرچه در آن امت‏ها واقع شده است، در این امت هم واقع مى‏شود و چون تحریف در کتب آسمانى آنها راه یافته پس قرآن هم تحریف شده است؛ وگرنه معناى این احادیث صحیح نخواهد بود. رسول خدا(ص) فرمود: «هرچه در امت‏هاى گذشته بوده و اتفاق افتاده است، بدون هیچ کم و کاستى، عینا در این امت نیز خواهد بود». گرچه ظاهر این گروه از روایات عام است، اما این‏گونه نیست که شامل همه مسائل و جزئیات شود؛ زیرا در بسیارى از امور همانند تثلیث و گوساله‏پرستى و جریان سامرى و غرق فرعون و عروج عیسى به آسمان و تحریف بالزیاده و نظایر آن، امت اسلام با آنها تماثل و اشتراک ندارد. بنابراین تماثل و تشابه فى الجمله مراد است؛ نه در همه مسائل. این سخن پیامبر به منزله عامى است که قابل تخصیص است که مى‏توان تحریف قرآن را به استناد آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۳۲۵] از آن استثنا نمود. اگر کسى ادعا کند که این روایات تخصیص بردار نیستند، باید ملتزم به تحریف بالزیاده در قرآن نیز بشود؛ زیرا بنى اسرائیل کتاب خودشان را هم تحریف بالزیاده کرده‏اند و هم تحریف بالنقیصه؛ در حالى که در مورد تحریف بالزیاده در قرآن قائلى وجود ندارد.[۳۲۶]
قاضی نورالله شوشتری روایت نبوی «یقع فی أمتی کل ما وقع فی الأمم السابقه حذو النعل بالنعل و القذه بالقذه» را متواتر دانسته و در جای دیگری این روایت را به اضافه «حتى لو دخلوا جحر ضب لدخلتموه» مورد اجماع دانسته است.[۳۲۷] شیخ حرعاملی نیز به تواتر این روایت میان امامیه و اهل سنت اشاره کرده است.[۳۲۸] سید عبدالله شبر و علامه طباطبایی نیز این روایت را متواتر دانسته‏اند.[۳۲۹]
گفتنی است یکی از وجوه تفسیری آیه «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»[۳۳۰] ناظر به روایت مذکور است.[۳۳۱] افزون بر اینکه شیخ حرعاملی نیز آیه «سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا»[۳۳۲] را مستند قرآنی این روایت دانسته است.[۳۳۳]
۱-۲-۵-۴- نمونه‌هایی از جاری بودن آیات قصص
پس از تبیین قاعده جری و تطبیق و جایگاه آن در جاودانگی قرآن کریم و اشاره مختصری به روایات «حذو النعل بالنعل» نوبت به نمونه‏هایی از جریان برخی از آیات قصص می‌رسد که اینک به آن می‌پردازیم:
أ- آیه شریفه «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏»[۳۳۴] همانگونه که از سیاق آن پیداست در سیاق بیان قصه حضرت موسی(ع) و بنی اسرائیل است. علامه طباطبایی در بخش مباحث روایی در ذیل این آیه به روایتی از مجمع البیان از امام باقر(ع) اشاره کرده که حضرت فرمود: «ثُمَّ اهْتَدى‏ إلى ولایتنا أهل البیت» سپس به ولایت ما اهل بیت رهنمون شود، به خدا سوگند اگر کسی همه عمر خویش را بین رکن و مقام به عبادت گذرانده باشد، سپس بمیرد و ولایت ما را نداشته باشد، به یقین خداوند او را به صورت در آتش افکند».[۳۳۵]
علامه طباطبایی در ادامه می‌نویسد: «مراد از ولایت در آن حدیث ولایت امور مردم در دین و دنیا است که معنایش همان مرجعیت در اخذ معارف دین و شرایع آن و در اداره امور مجتمع است. هم چنان که رسول خدا(ص) به نص قرآن کریم داراى چنین ولایتى بود، و در امثال آیه ‏«النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ..» بدان تصریح شده. سپس این مقام بعد از پیامبر(ص) براى عترت او قرار داده شد. آیه ولایت و احادیث متواترى از قبیل حدیث «ثقلین» و حدیث «منزلت» و نظائر آن دو، بر این مساله دلالت دارند. آیه مذکور هر چند در بین آیاتى قرار دارد که روى سخن در آنها با بنى اسرائیل است، و ظاهرش همین است، لیکن مقید به هیچ خصوصیتى که مختص به آنان باشد نیست، بلکه در غیر بنى اسرائیل نیز جارى است، همانطور که در ایشان جارى است، اما اینکه در بنى اسرائیل جارى است، براى این است که موسى(ع) از جهت اینکه امام در امت خود بود چنین ولایتى داشته، آن مقدار که سایر انبیاء در امت خود داشته‏اند، چون امت موسى نیز مامور بوده‏اند به وسیله آن جناب اهتداء یابند و در تحت ولایت او قرار گیرند. اما اینکه مختص به بنى اسرائیل نبوده است و شامل حال دیگران نیز مى‏شود، به دلیل اینکه آیه شریفه عام است و مختص به قوم خاصی نیست، مقام ولایت در زمان رسول خدا مردم را به ولایت او و بعد از آن جناب به ولایت ائمه هدى راه نمایى مى‏کند. بنابراین ولایت در حدیث مجمع به معناى مالکیت تدبیر است و آیه شریفه عام است، در غیر بنى اسرائیل نیز جریان دارد همانطور که در خود آنان جریان دارد و امام ابى جعفر(ع) هم که کلمه «اهتداء» در آیه شریفه را به ولایت تفسیر کرده‏اند به همین جهت بوده و معناى متعین هم همان است.[۳۳۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 09:37:00 ب.ظ ]




 

۱۷

 

H2O

 

 

 

جدول ۳-۲- سیکل دمایی PCR با آغازگرهای B1-B2 برای تشخیصPss
پایان نامه - مقاله - پروژه

 

 

Initial Denaturation

 

۹۴ oc

 

۱۰ min

 

 

 

 

 

Denaturation

 

۹۴ oc

 

۱.۵ min

 

۳۵ cycle

 

 

 

Annealing

 

۶۰ oc

 

۱.۵ min

 

 

 

Extension

 

۷۲ oc

 

۳ min

 

 

 

Final Extension

 

۷۲ oc

 

۱۰ min

 

 

 

 

 

۳-۱-۷-۲- الکتروفورز محصول واکنش PCR
به منظور الکتروفورز محصول واکنش PCR و بررسی قطعه تکثیر شده مورد نظر در آزمون PCR تشخیصی، ژل آگارز ۱ درصد به شرح زیر تهیه شد:

 

 

  • مقدار ۱ گرم آگارز در ۱۰۰ میلی لیتر بافر TBE ×۱ (۸/۱۰ گرم تریس، ۵/۵ گرم اسید بوریک، و ۷۳/۰ گرم EDTA در ۱۰۰۰ میلی لیتر آب مقطر با ۳/۸PH=)، حل و چند دقیقه جوشانده شد.

 

 

 

  • شانه مخصوص درون قالبی که دو سوی آن با چسب بسته شده بود گذاشته شد.

 

 

 

  • پیش از انجماد ژل، به منظور رنگ آمیزی مقدار ۳ میکرولیتر اتیدیوم بروماید به ژل اضافه نموده و سپس محلول به آرامی درون قالب ریخته شد.

 

 

 

  • پس از انجماد ژل، چسب ها از دو سوی ژل برداشته و شانه نیز به آرامی بیرون آورده شد.

 

 

 

  • ژل همراه با قالب خود داخل تانک الکتروفورز قرار داده و روی آن بافر TBE ×۱ ریخته شد تا ارتفاع بافر به اندازه چند میلی متر بالای ژل قرار بگیرد.

 

 

 

  • مقدار ۵ میکرولیتر از محصول واکنش PCR با ۱ میکرولیتر بافر بارگذاری (برمو فنول بلو ۲۵/۰ درصد و گلیسرول ۳۰ درصد) مخلوط و داخل راهک های ژل ریخته شد. سپس دستگاه الکتروفورز به مدت ۴۰ دقیقه با ولتاژ ۱۰۰-۹۰ ولت روشن گردید. پس از اتمام الکتروفورز، ژل داخل دستگاهGel Documentation قرار داده شده و عکس برداری از ژل انجام و نتایج مورد بررسی قرار گرفت.

 

 

۳-۲- کاشت گیاه آرابیدوپسیس
به منظور از بین بردن بیمارگرهای مزاحم احتمالی ماسه رودخانه‌ای دو مرتبه اتوکلاو گردید. سپس ماسه را درون لیوان هایی که از ته سوراخ شده بودند ریخته و داخل سینی قرار داده و داخل سینی با آب پر شد. بذور Arabidopsis thaliana (Col-0) به مدت یک دقیقه با هیپوکلریت سدیم و یا وایتکس ٪ ۵ ضدعفونی و ۳ مرتبه با آب مقطر سترون شستشو و سپس در لیوان ها کشت شدند. به منظور حفظ رطوبت کافی، لیوان ها با کیسه فریزر پوشانده شد. سپس ظروف آنها در دمای ۴-۳ درجه سانتیگراد (دمای یخچال) به مدت ۲ تا ۴ روز برای شکستن خواب قرار گرفت. پس از جوانه زنی بذور، لیوان ها در درجه حرارت ۲۵-۲۳ درجه سانتیگراد قرار گرفت. حذف پوشش پلاستیکی ۵-۳ روز پس از جوانه زنی صورت گرفت. دو هفته بعد از جوانه زنی، گیاهچه ها به سیستم هیدروپونیک منتقل و در شرایط گلخانه با دمای ۲۵-۲۳ درجه سانتیگراد نگهداری شدند. برای تهیه بستر سیستم هیدروپونیک از کوکوپیت که برای هوادهی مناسب است استفاده شد.
۳-۲-۱- محیط کشت آرابیدوپسیس
در این تحقیق از محیط کشت مایع هوگلند (Galiba and Kerepesi, 2000) در سیستم هیدروپونیک استفاده گردید. غلظت این عناصر در جدول ۳-۳ مشاهده می شود. به منظور جلوگیری از کمبود اکسیژن و نیز یکنواختی عناصر غذایی درون محیط کشت، از پمپ های آکواریومی استفاده گردید.
جدول۳-۳- نوع و مقدار عناصر غذایی محیط کشت هوگلند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ب.ظ ]




هدف از آزمون فرضیه دوم تحقیق بررسی این موضوع می باشد که آیا زمانی که مدیران نسبت به فروش در آینده نظر خوش بینانه تری دارند از یک سو چسبندگی در دوره جاری در صورت افزایش فروش در دوره قبل افزایش می یابد یا خیر؟ و از سو دیگر ضد چسبندگی در دوره جاری در صورت کاهش فروش دوره قبل کاهش می یابد یا خیر؟ و فرضیه آماری آن بصورت زیر تعریف می‌شود:
: زمانی که مدیران نسبت به فروش در آینده نظر خوش بینانه تری دارند چسبندگی در دوره جاری در صورت افزایش فروش در دوره قبل افزایش نمی یابد و ضد چسبندگی در دوره جاری در صورت کاهش فروش دوره قبل کاهش نمی یابد.
: زمانی که مدیران نسبت به فروش در آینده نظر خوش بینانه تری دارند چسبندگی در دوره جاری در صورت افزایش فروش در دوره قبل افزایش می یابد و ضد چسبندگی در دوره جاری در صورت کاهش فروش دوره قبل کاهش می یابد.
برای آزمون این فرضیه از مدل شماره (۲) بهره گرفته خواهد شد که یک مدل رگرسیونی بوده و با بهره گرفتن از روش داده های پانل برآورد خواهد شد:
پایان نامه
(۲)
در این مدل برای این که بتوان مشخص نمود که آیا استفاده از روش داده های پانل در برآورد کارآمد خواهد بود یا نه از آزمون F لیمر و به منظور این که مشخص گردد کدام روش (اثرات ثابت و یا اثرات تصادفی) جهت برآورد مناسب تر است از آزمون هاسمن استفاده شده است. نتایج حاصل از این آزمون ها در جدول ۴-۷ آمده است.
جدول ۴-۷ نتایج انتخاب الگو برای برآورد مدل (۲) تحقیق

 

نوع آزمون آماره آزمون مقدار آماره آزمون درجه آزادی P-Value
آزمون F لیمر   ۵۲۰/۵ (۵۵۲،۱۹۲) ۰۰۰۰/۰
آزمون هاسمن   ۶۰۶/۱۰۷ ۱۵ ۰۰۰۰/۰

با توجه به نتایج حاصل از آزمون F لیمر، از آنجایی که مقدار P-Value این آزمون کمتر از ۰۵/۰ می‏باشد (۰۰۰۰/۰)، ناهمسانی عرض از مبداءها تأیید شده و لازم است در برآورد مدل از روش داده‏های پانل استفاده شود. همچنین با توجه به نتایج آزمون هاسمن، از آنجایی که مقدار P-Value این آزمون نیز کمتر از ۰۵/۰ می‏باشد (۰۰۰۰/۰) لذا می بایست مدل با بهره گرفتن از روش اثرات ثابت برآورد شود. در جدول ۴-۸ نتایج حاصل از برآورد مدل و همچنین نتایج مربوط به آماره ها و مفروضات رگرسیون کلاسیک ارائه شده است.
جدول ۴-۸ نتایج برآورد مدل (۲) تحقیق

 

متغیر وابسته: لگاریتم تغییرات هزینه های اداری، عمومی و فروش
متغیر   ضریب آماره t P-Value VIF
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ب.ظ ]




(سید حمیری؛ ۱۴۲۰: ۱۱۰)

 

 

 

ترجمه
۱-خداوند جسم و تنی را که دچار پستی و عیب و عار فراوان گشته است پاک و مبرا نگرداند.
این صیغه و ساختار دعا از طریق فعل ماضی (قدس) و اضافه شدن به لفظ مبارکه (الله) آمده است و منفی شدن آن به (لای نافیه) او از خدا‌ می‌خواهد که روح قاضی را پاک نگرداند، چرا که او ظالم است و مرتکب کارهای رسوا کننده و عیب و عار گشته است، او بر ضد قاضی دعا‌ می‌کند به اینکه خداوند جهنم را نصیبش کند و‌ می‌گوید:

 

 

۱-یا رَبِّ عادِ الَّذی عاداهُ مِنُ بَشَرٍ
۲-وَاَنْتَ لاشَکَ عادَیْتَ إلالهِ بِهِ

 

 

 

وَاصْلِهُ فی جَحیمٍ ذاتِ أسْعارٍ
فَیا جَحْیمٌ ألا هُبِّی لِسوارِ
(همان؛ ۱۱۰)

 

 

 

ترجمه
۱-خداوندا دشمنی کن با کسی که با او (علی (ع))دشمنی‌ می‌کند و جهنم را نصیبش کن.
۲- همانا بدون شک تو با دشمنی با اهل البیت(ع) خداوند را دشمنی کرده‌ای پس‌ای جهنم او را دریاب.
شاعر در خشم و خروش خود علیه کسانی که‌ می‌خروشند که با اهل بیت(ع) دشمنی کنند و دعا‌ می‌کند که به جهنم بروند قاضی یکی از این افراد است، شعر سید حمیری منعکس کننده دیدگاه اعتقادی او در مورد فهم شیعه و دیدگاه‌های فکری اوست که آن را یک عقیده مقدس‌ می‌داند و اینکه یک دیدگاه پایبندی در نزد اوست که باید از آن دفاع شود او معتقد است که هر کس که دشمن شیعه است باید مورد نفرین واقع شود.
ابوتمام(وفات ۲۲۹ هـ ) نیز بر ضد مقران مبارکی نویسنده دعا‌ می‌کند و‌ می‌گوید:

 

 

۱-فَقُولا لِمُقرانِ فِی الْمَقامٍ
۲-بِعْ السَّیفَ ثُمَ اِسْتَجِذْ مِنْجلا
۳-اِلیَ النَّارِ فِی غَیْرِ حِفْظِ الالهِ

 

 

 

وَ هذا حِصادِکُمْ قَدْ حَضَرَ
وَ اَبْدَل بِسَوطُکَ رَفَشْا وَ یَسَرَ
غَرْقُکَ اللهُ یا مَنْحَدرٌ!
(ابو تمام؛ ۱۴۲۷: ۳۴۵ – ۳۴۲)

 

 

 

ترجمه
۱-به مقران بگویید: مقام کجاست این دسترنج شماست که آماده گشته است.
۲-شمشیر را بفروش و یک داس خوب تهیه کن و به جای شلاق، یک بیل بخر و اخلاقت را آرام و نرم کن.
۳- بدون در امان ماندن در پناه خدا به جهنم برو خداوند تو را در عذابش غرق کند ‌ای پست فطرت.
دعا علیه این فرد از طریق دو ساختار امده است: (بدون درامان ماندن در پناه خدا به سوی جهنم رفتن) و (خداوند تو را غرق کند)، شاعر تلاش کرده است که در دعای خود علیه مقران از ساختارهای دعایی با معانی فراوان استفاده کند، و آن را به عباراتی جدید و دلالت گر توصیف کند که عبارات آن را در برگرفته است به این که تغییر یافته و بی نیاز کننده است برای آن چیز که کلمات در اصل برای آن قرار داده شده است.
مقاله - پروژه
اصل در دعا این است که گفته شود: (خداوند تو را حفظ کند یا این که در پناه خدا باش). اما ابوتمام دلالت معنا را از مثبت به منفی تغییر داده است، و ویژگی شعری را در خروش واکنش‌های درونی اضافه کرده است و در انتقال کلمات یا معانی آن از مثبت به منفی و از دعا برای او به دعا علیه او منعکس کرده است.
بحتری(وفات ۲۸۴ هـ ) نیز بر علیه کاتب مامون (حسن بن رجاء) دعا‌ می‌کند و‌ می‌گوید:

 

 

۱ - لَما رَثیتَ(رَجاءَ) اَخْلَتُ اِنَّکَ قَدْ
۲ - فَنِمْتِ عَنْهُ، وَ لَمْ تَحْفُلْ بِمُصرِعِهِ

 

 

 

 

ثارَتْهُ، بِبُکا الْقُمریُ فِی الفُننِ

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ب.ظ ]




همان‌گونه که درخصوص معنای اصطلاحی حضانت، فقها و حقوق‌دانان تعاریفی ارائه داده‌اند درمورد ماهیت این نهاد حقوقی نیز نظرات و دیدگاه‌های مختلفی بیان شده است که در این گفتار به مطالعه آن‌ها می‌پردازیم.
۱ - دیدگاه فقهی
فقهای امامیه در خصوص اینکه حضانت حق است یا تکلیف دارای سه نظر کاملاً متفاوت هستند :
- عده ای از فقهای امامیه اظهار نظر کرده‌اند که حضانت حق است و معتقدند که قابل نقل و انتقال و اسقاط بوده و در طلاق خلع، پدر و مادر طفل می‌توانند حضانت را به عنوان عوض قرار دهند به‌این صورت که مادر، حق حضانت را به پدر طفل واگذار کند و یا پدر حق حضانتش را که بعد از اتمام دوره حضانت مادر برای او ثابت می‌شود به‌نفع مادر ساقط کند و بعد از آن، هیچ ‌یک نمی‌تواند از توافق صورت گرفته عدول نماید مگر با تراضی دو طرف. و همچنین پدر و مادر می‌توانند نسبت به اسقاط حق حضانت خود با یکدیگر مصالحه کنند و این مصالحه بر هردو طرف لازم الوفا است[۴۰]. و چنین استدلال می‌نمایند که در توافق والدین در این خصوص هیچ حلالی، حرام و هیچ حرامی، حلال نشده است. بنابراین، این موضوع به هیچ عنوان خلاف شرع مقدس اسلام نمی‌باشد[۴۱].
پایان نامه - مقاله - پروژه
- گروه دوم از فقهای امامیه معتقدند که حضانت هم حق و هم تکلیف است. اما این‌که حضانت حق والدین است، بدین معنا است که کسی حق مزاحمت آنان را نداشته و نمی تواند آن‌ها را از نگهداری فرزندشان منع نماید و یا فرزند را از آنان گرفته و جدا نماید. و این‌که گفته می‌شود حضانت یک تکلیف است که به‌عهده والدین گذاشته شده است، بدین معنا است که حق حضانت مانند حق ولایت، مطلقاً قابل اسقاط نیست چه با عوض و چه بی عوض و پدر و مادر نمی توانند از حضانت امتناع ورزند[۴۲]. از نظر برخی نیز حضانت حق است البته نه برای والدین، بلکه برای صغیر[۴۳] که در واقع همان تکلیف برای والدین می‌باشد[۴۴].
- گروه سوم از فقهای امامیه اعتقاد به تفکیک بین پدر و مادر دارند. بدین معنا که اگر مادر از نگهداری طفل امتناع کند، حضانت به پدر واگذار می‌شود[۴۵] و اگر هردو از انجام این امر خودداری نمودند پدر به آن مجبور می‌گردد[۴۶]؛ بنابراین، حضانت نسبت به مادر حق[۴۷] و در خصوص پدر تکلیف است[۴۸]. برخی از فقها نیز گفته‌اند حق حضانتی که برای مادر است، قابل اسقاط می‌باشد اما حق حضانتی که برای پدر و جدپدری است، قابل اسقاط نیست[۴۹]. اما مرحوم محقق طباطبایی معتقدند : حق این است که بگوییم مقتضای ادله این است که بین پدر و مادر از لحاظ اسقاط و یا عدم آن فرقی وجود ندارد و حق حضانت مطلقاً قابل اسقاط نیست زیرا تقیید محتاج دلیل است همان‌گونه که در تفاوت قائل شدن بین پدر و مادر، به این‌که حضانت نسبت به مادر قابل اسقاط و نسبت به پدر غیر قابل اسقاط باشد، متوقف بر دلیلی است که بر آن دلالت نماید و چون دلیلی وجود ندارد، هم درمورد مادر و هم در خصوص پدر ناگزیر باید به عدم سقوط ملتزم شویم. و به‌عبارت دیگر، مقتضی اطلاق ادله، بقای حضانت بعد از اسقاط آن است در نتیجه اسقاط حضانت فایده‌ای دربر ندارد[۵۰].
۲ - دیدگاه قانونی
حضانت یا نگاهداری اطفال حق و تکلیفی است که پدر و مادر نسبت به طفل خود دارند[۵۱]. ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی مقرّر می‌دارد :« نگاهداری اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است ». همچنین قانون‌گذار در ماده ۱۱۷۲ قانون مدنی بیان می‌کند :« هیچ یک از ابوین حق ندارند در مدتی که حضانت طفل برعهده آن‌ها است از نگهداری او امتناع کنند. در صورت امتناع یکی از ابوین حاکم باید به تقاضای دیگری یا تقاضای قیم یا یکی از اقربا و یا به‌ تقاضای مدعی العموم نگاهداری طفل را به هر یک از ابوین که حضانت به‌عهده اوست الزام کند و در صورتی که الزام ممکن یا مؤثر نباشد حضانت را به خرج پدر و هرگاه پدر فوت شده باشد به خرج مادر تأمین کند ». باتوجه به این دو ماده می‌توان گفت چهره تکلیفی قانون نمایان‌تر و قوی‌تر است. نگاهداری و تربیت فرزند درحقیقت، تکلیف والدین است ولی والدین برای انجام این تکلیف خود نیاز به اختیاراتی دارند[۵۲]؛ بنابراین حقی که قانون‌گذار به پدر و مادر داده به معنای آن نیست که پدر و مادر می‌توانند با اسقاط این حق، کودک را به حال خود رها سازند[۵۳] یا حضانت را به ‌دیگران واگذار کنند بلکه اگر از حق صحبت می‌شود، هدف و منظور توانایی است که قانون برای اجرای تکالیف خویش به ابوین، در برابر دیگران اعطا کرده ‌است. لذا حق بیشتر در ارتباط با اشخاص ثالث مطرح است و در ارتباط با فرزند آنچه مطرح است، تکلیف پدر و مادر است[۵۴]. با توجه به ماده ۱۱۷۸ قانون مدنی که ابوین را مکلف نموده ‌است که در حدود توانایی خود به تربیت اطفال خویش برحسب مقتضی اقدام کنند و نباید آن را مهمل بگذارند به‌نظر می‌رسد قانون مدنی از نظر دوم فقهای امامیه پیروی کرده ‌است[۵۵].
مطابق نظریه مشورتی اداره حقوقی قوه قضاییه :« به موجب ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی حضانت و نگهداری اطفال برای ابوین هم حق است و هم تکلیف، قابل اسقاط یا مصالحه نیست، زیرا حقوقی را که مقنن و شارع برای طفل پیش‌بینی کرده ‌است جنبه امری برای مکلف دارد و اراده فردی نمی‌تواند چنین حکمی را تغییر دهد. ماده ۱۱۷۲ قانون مدنی مقرر می‌دارد که هیچ ‌یک از ابوین حق ندارند در مدتی‌که حضانت طفل بر عهده آن‌ها است از نگهداری او امتناع نمایند. و ماده ۱۱۷۵ تصریح دارد به این‌که طفل را نمی‌توان از ابوین یا از پدر و مادری‌ که حضانت با او است گرفت مگر درصورت وجود علت قانونی، بنابراین اسقاط تکلیف جایز نیست »[۵۶].
در رأی شماره ۴۲۳۶ شعبه ۳۳ دیوان‌عالی کشور به تاریخ ۲۰/۱/۷۳ نیز آمده است: « با توجه به‌این که حضانت طبق قانون‌مدنی هم حق است و هم تکلیف، می‌توان حق را اسقاط کرد، لکن تکلیف قابل اسقاط نیست »[۵۷].
۳ - دیدگاه قانون حمایت از خانواده
قانون مدنی، حضانت را هم حق و هم تکلیف ابوین می‌داند. در قانون حمایت از خانواده مصوب ۱۳۵۳ و مصوب ۱۳۹۱ به‌صراحت اعلام نشده که حضانت حق است یا تکلیف. اما از مواد قانون مصوب سال ۱۳۵۳ چنین برمی‌آید که تکلیف بودن حضانت را تأیید نموده و از قانون حمایت از خانواده مصوب سال ۱۳۹۱ نیز استنباط می‌شود که حضانت را هم حق و هم تکلیف می‌داند.
ماده ۱۲ قانون حمایت از خانواده مصوب ۱۳۵۳ جنبه تکلیف بودن حضانت را مورد تأیید قرار داده‌ است، زیرا به‌موجب این ماده دادگاه اختیار دارد که حضانت را برعهده هر یک از پدر و مادر که شایسته می‌داند قرار دهد. مطابق ماده ۱۳ نیز دادگاه درصورتی که تشخیص دهد تغییر در وضع حضانت طفل لازم و ضروری است، حضانت را به هر کسی که مقتضی بداند محول می‌کند. همچنین در ماده ۱۴ برای مسؤول حضانت ضمانت اجرای کیفری و حقوقی مشخص کرده و آن را تکلیفی بر دوش او دانسته ‌است.
با توجه به ‌مواد ۴۰ و ۴۱ قانون حمایت از خانواده مصوب ۱۳۹۱ می‌توان گفت که در این قانون نیز حضانت تکلیفی است برعهده مسؤول حضانت که شامل الزام به ‌انجام تکالیف مربوط به‌ حضانت و رعایت حق ملاقات طفل با افراد ذی‌حق می‌شود. همچنین حق است بدین معنا که دیگران نمی‌توانند مانع اعمال حق حضانت از سوی دارنده آن شوند. در ماده ۴۰ برای مسؤول حضانت که از اجرای تکالیف خود امتناع نموده و همچنین برای اشخاصی که مانع اجرای حق حضانت شده و یا از استرداد طفل امتناع می‌ورزند بازداشت تا زمان اجرای حکم پیش‌بینی‌ شده است. ماده ۴۱ نیز حضانت را تکلیف دانسته و برای مسؤول حضانت ضمانت اجرای حقوقی واگذاری حضانت به دیگری یا تعیین ناظر را مقرّر نموده ‌است. همچنین جنبه تکلیفی حضانت در ماده ۵۴ این قانون با ضمانت اجری کیفری همراه شده ‌است.
فصل دوم : عناصر حضانت و شرایط آن از منظر صاحب حق
این فصل شامل دو مبحث می‌باشد که در مبحث اول عناصر حضانت و در مبحث دوم شروطی که دارنده حق حضانت باید واجد آن باشد از دیدگاه فقها، حقوق‌دانان و قانون حمایت از خانواده بررسی می‌گردد.
گفتار اول : عناصر حضانت
قانون مدنی در باب دوم از کتاب هشتم که از حضانت بحث کرده آن را شامل نگاهداری و تربیت اطفال می‌داند. این دو عنصر به دشواری در عمل جدای از هم تصور می شود. زیرا شیوه نگاهداری کودک در پرورش استعدادهای او مؤثر است و زمینه آموزش به او را نیز فراهم می سازد[۵۸]. در ابتدا نگاهداری و تربیت، بررسی شده و سپس از این بحث می‌شود که آیا رضاع ( شیر دادن ) نیز جزء حضانت محسوب می‌گردد یا خیر.
الف - نگهداری
۱ - دیدگاه فقهی
حضانت، نگهداری و حمایت از طفل و تأمین نیاز های جسمی و روانی او است. فقها بر این باورند که فرزندان درواقع امانتی از جانب خداوند نزد پدران و مادرانشان هستند و شایسته است به درستی و با دقت تمام از آن‌ها مراقبت کرده و در محافظت و مراقبت از جسم آن‌ها کوشا باشند[۵۹].
۲ - دیدگاه قانونی
مطابق ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی، پدر و مادر موظف هستند از فرزند خود نگاهداری نمایند. از نقطه‌ نظر حقوق‌دانان، نگاهداری به‌معنای عام کلمه شامل همه کارهایی است که برای سرپرستی و مواظبت از کودک لازم است[۶۰]. نگاهداری باید به حدی باشد که لااقل صحّت جسمانی طفل تأمین گردد. بنابراین کلیه اقدامات لازم از قبیل محافظت از طفل در مقابل گرما و سرما، رعایت بهداشت جسمانی او و اجرای برنامه غذایی و آشامیدنی، تأمین لباس طفل[۶۱]و امثال آن، آن‌چه سن طفل اقتضای آن را دارد، و چنانچه طفل بیمار گردد بردن نزد پزشک متخصص و دادن دوا و پرستاری لازم از وظایف مربوط به نگاهداری طفل است. در هر سنی صغیر یک نوع نگهداری می خواهد که متناسب با طبیعت او می‌باشد[۶۲].
۳ - دیدگاه قانون حمایت از خانواده
به‌موجب ماده ۱۲ قانون حمایت خانواده مصوب سال ۱۳۵۳، دادگاه درصورت صدور گواهی عدم سازش ترتیب نگاهداری اطفال را معین می‌کند. ماده ۲۹ قانون حمایت خانواده مصوب سال ۱۳۹۱ نیز به دادگاه این اختیار را داده تا درمورد چگونگی حضانت و نگهداری اطفال تصمیم بگیرد. این دو قانون درکنار واژه حضانت از نگهداری نام برده‌اند و چنین برداشت می‌شود که در حضانت مسئله‌ای که در ابتدا مورد توجه قانون‌گذار واقع شده بحث حفاظت و نگهداری مادی از طفل است. بنابراین اولین تکلیفی که حضانت برعهده والدین می‌گذارد، مواظبت از کودک و حفاظت از او دربرابر خطرات مادی و حوادث و سوانحی است که جسم او را به‌خطر می‌اندازد. همچنین پدر و مادر وظیفه دارند سلامت طفل را تأمین کرده و هر اقدامی که درجهت رشد و نمو فیزیکی او لازم به‌عمل آورند.
ب - تربیت
۱ - دیدگاه فقهی
اسلام به دوران طفولیت توجه بسیاری نموده و شارع مقدس تأمین سعادت طفل را در سایه تمدن و تربیت اسلامی عملی می‌داند. فقها از حضانت سخن گفته‌اند و ظاهر، آن است که مقصود فقها از کلمه حضانت معنای عامی است که شامل تربیت نیز می‌شود هرچند که به‌صورت مستقل از مسائل مربوط به آن بحث نکرده‌اند. مرحله کودکی مرحله تعلیم و تربیت است و آن‌چه که والدین یا معلم و دیگران به کودک می‌آموزند در قلب او نفوذ می‌کند[۶۳]. گفته شده حضانت، شرعاً تربیت کسی است که نمی‌تواند مستقلاً امور مربوط به خود را در آن چه به مصلحت او است اداره کند[۶۴]. تربیت، حقِ فرزندان است[۶۵]. والدین باید به فرزندانشان احکام اسلام را بیاموزند همچنین واجبات دینی را که هنگام بلوغ، مکلف به انجام آن‌ها می‌شوند مانند طهارت و نماز و روزه و همچنین دوری از محرمات و رذائلی که شارع مقدس به انجام آن‌ها حتی از جانب غیرمکلفین، راضی نیست مانند دزدی و زنا آموزش دهند و به تربیت آن‌ها به شیوه نیکو و با مهربانی بپردازند و آنان را به سعادت دنیوی و اخروی سوق دهند و فرزندانشان از هرآن‌چه که باعث انحراف و گمراهی آنان می‌شود حفظ کنند و به‌عبارت دیگر به تربیت طفل بپردازند و اموری را که برای مصلحت طفل، ضرورری است به او آموزش دهند. پدر و مادر می‌توانند با تربیت صحیح طفل، او را به توحید و معرفت رهنمون ساخته و موجب سعادتمندی او شوند و یا با تربیت نادرست موجب ضلالت و بدبختی او شوند؛ بنابراین مسئولیت والدین درقبال تربیت فرزندانشان بسیار عظیم و جدی است[۶۶].
۲ - دیدگاه قانونی
قانون‌گذار در ماده ۱۱۰۴ قانون مدنی، تربیت را از وظایف پدر و مادر دانسته و همچنین آن را از عناصر حضانت می‌داند. واژه تربیت به پرورش و فراهم کردن زمینه رشد استعدادهای انسانی دلالت می کند[۶۷]. هدایت کودک در شناسایی محیط و آموختن تجربه زندگی و عادات و رسوم آن و تأمین وسیله تحصیل و مانند این‌ها در شمار تکالیف مربوط به تربیت کودک است[۶۸].
تربیت طفل عبارت است از آموختن آداب اجتماعی و اخلاق متناسب با محیط خانوادگی او و همچنین کوشش در فرا گرفتن علم یا صنعت یا حرفه متناسب با زمان و وضعیت اجتماعی خانوادگی که بعداً بتواند به وسیله بدست آوردن عایدات کافی زندگانی خود را به رفاه بگذراند[۶۹]. این است که ماده ۱۱۷۸ قانون مدنی می‌گوید :« ابوین مکلف هستند که در حدود توانایی خود به تربیت اطفال خویش برحسب مقتضی اقدام کنند و نباید آنها را مهمل بگذارند ».
۳ - دیدگاه قانون حمایت از خانواده
قانون حمایت از خانواده مصوب سال ۱۳۵۳، در بحث حضانت از « تربیت » نام نبرده اما باتوجه به این‌که به‌موجب ماده ۱۲ این قانون، دادگاه باتوجه به وضع اخلاقی ابوین، مسئول حضانت را مشخص می‌کند باید گفت که دراین قانون نیز به وضع رو حی و اخلاقی کودک توجه شده و براساس ماده ۱۳ چنانچه وضعیت طفل از لحاظ اخلاقی در معرض خطر قرار گیرد، حضانت را به شخص دیگری محول می کند.
در قانون حمایت از خانواده مصوب ۱۳۹۱، در بحث حضانت در فصل پنجم در کنار واژه حضانت از نگهداری اطفال نام برده‌ و در سایر مواد نیز همین رویه را پیش گرفته ‌است و به‌نظر می‌رسد که تربیت طفل مورد توجه قانون‌گذار واقع نشده. اما قانون حمایت از خانواده به مصالح و منافع فرزندان توجه ویژه‌این نموده و علاوه‌بر آن با اندکی دقت متوجه می‌شویم که در فصل هفتم که مقررات کیفری را بیان نموده به بحث تربیت نیز توجه کرده ‌است. قانون‌گذار در ماده ۵۰، مجازات ازدواجی را که برخلاف مقررات ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی صورت گرفته بیان نموده و در تبصره این ماده، مسؤول حضانت را عهده‌دار تکالیف نگهداری، مراقبت و تربیت طفل دانسته ‌است.
پ - رضاع
۱ - دیدگاه فقهی
رضاع به‌معنی شیر دادن است و نهایت مدت آن، دو سال کامل[۷۰] و کمترین زمان آن بیست و یک ماه می‌باشد[۷۱]. و لِبَأ نیز به اولین شیر هنگام تولد طفل[۷۲] یا تا سه روز پس از تولد[۷۳] گفته می‌شود. اکثر فقهای شیعه معتقدند که مادر مکلف نیست فرزند خود را شیر بدهد[۷۴] مگر هنگامی‌که مرضعه ای جز مادر طفل یافت نشود و یا پدر کودک از اجیر کردن مرضعه، ناتوان باشد که در این ‌صورت شیر دادن به کودک بر مادر واجب می شود[۷۵]. از نظر امام خمینی شیر دادن به کودک چه به‌صورت مجانی و چه با اجرت بر مادر واجب نیست و این حکم درصورتی هم که مرضعه‌ دیگری جز مادر یافت نشود اما از راه‌های دیگر که ضرری برای کودک ندارد بتوان او را حفظ و نگهداری کرد، جاری است[۷۶].
درمورد لِبَأ اختلاف نظر وجود دارد؛ به‌نظر برخی از فقها دادن لِبَأ به طفل بر مادر واجب است و بعد از دادن لِبَأ، دیگر به شیر دادن اجبار نمی شود مگر این‌که مملوک باشد[۷۷]. و دلیل وجوب دادن لِبَأ، این است که طفل بدون آن زنده نمی ماند که به‌نظر گروهی دیگر از فقها ازجمله صاحب جواهر و فاضل هندی این ادعا خلاف وجدان است و صحیح نمی‌باشد[۷۸] به همین دلیل برخی چنین تعبیر می‌کنند که طفل غالباً بدون لِبَأ زنده نمی ماند و یا این که بدون آن قوی و نیرومند نمی‌شود که در این صورت، از نظر صاحب جواهر دادن لِبَأ بر مادر واجب نیست[۷۹].
۲- دیدگاه قانونی
در حقوق ایران، شیر دادن مادر، به کودک از تکالیف حضانت نیست و با این‌که مادر از بدو ولادت طفل، تکلیف حضانت و تربیت وی را به‌عهده دارد، مکلف نیست به نوزاد خود شیر بدهد[۸۰]. مطابق ماده ۱۱۷۶ قانون مدنی :« مادر مجبور نیست که به طفل خود شیر بدهد، مگر درصورتی که تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد ». اگر مادر بخواهد از حق شیر دادن به طفل استفاده کند، پدر یا مقام عمومی نمی‌تواند مانع او شود، مگر به استناد دفع ضرر از طفل ( ماده ۱۱۷۳ قانون مدنی ) و این منع نیز باید به حکم دادگاه باشد. اختیار مادر نسبت به شیر ندادن فرزند خود مشروط به این است که تغذیه او به وسایل دیگر ممکن باشد. هرگاه از نظر پزشکی شیر مادر تنها وسیله تغذیه طفل باشد یا به دلیل عسرت پدر و مادر یا حوادث قهری امکان تهیه شیرخشک یا غذای مناسب دیگر ممکن نباشد، شیر دادن از تکالیف مادر است و می‌توان اجبار او را از دادگاه خواست و درصورتی‌که ضرری به طفل رسد مسؤول است[۸۱].
۳ - دیدگاه قانون حمایت از خانواده
قانون‌گذار نه در قانون حمایت از خانواده مصوب سال ۱۳۵۳ و نه در قانون مصوب سال ۱۳۹۱، در این خصوص حکمی مقرّر ننموده است؛ بنابراین با رجوع به قانون مدنی، اصل عدم اجبار مادر به شیر دادن است مگر این‌که حیات طفل به آن وابسته باشد و راه دیگری برای تغذیه کودک وجود نداشته باشد. همچنین باتوجه به ‌این‌که قانون حمایت از خانواده مصوب سال ۱۳۵۳ و همچنین مصوب سال ۱۳۹۱ به مصلحت طفل توجه نموده‌اند می‌توان گفت درهرمورد که سلامت طفل به‌خطر افتد، دادگاه تصمیمی را که مناسب‌تر به حال کودک باشد اتخاذ می کند اعم از این‌که مادر را مجبور به شیر دادن به طفل نماید و یا از طریق دیگر سعی کند تا سلامت طفل را تأمین نماید.
گفتار دوم : شرایط حضانت از منظر صاحب حق
برای این‌که بتوان حضانت را به شخصی محول نمود این شخص باید واجد شروطی باشد. فقها و حقوق‌دانان در بحثی تحت عنوان « شرایط حضانت » به بیان این شروط پرداخته‌اند. در این گفتار پس از مطالعه دیدگاه فقها و حقوق‌دانان، به بیان دیدگاه مندرج در قانون حمایت از خانواده نیز در این خصوص می‌پردازیم.
الف - دیدگاه فقها
فقها حضانت را مشروط به شروطی دانسته‌اند که از این شروط، وجوب حفاظت اطفال از آن‌چه ‌که به آن‌ها آسیب می‌رساند، برداشت می‌شود[۸۲]. بنابر نظر فقها برخی از این شروط، بین زن و مرد مشترک است و شروطی را نیز مختص به زن می‌دانند که در ذیل تحت عناوین « شرایط مشترک پدر و مادر » و « شرایط ویژه مادر » بررسی می‌گردد.
۱ – شرایط مشترک بین پدر و مادر
۱-۱ مسلمان بودن
کودکی‌ که پدرش مسلمان است به پیروی از دین پدر خود مسلمان محسوب می‌شود[۸۳] و اگر مادر کودک، مسلمان و پدرش کافر باشد کودک تابع اشرف آن‌دو[۸۴] خواهد بود و چون اسلام دین برتر است[۸۵] و روایتی نیز از امام (ع) مؤید این حرف است : « الاسلام یعلو ولا یعلی علیه »[۸۶]( اسلام بر همه چیز برتری می‌یابد ولی چیزی بر اسلام برتری نمی یابد) حضانت او با مادر مسلمان است زیرا حضانت، نوعی ولایت است و به‌دلیل آیه ۱۴۱ سوره نساء[۸۷]، هرگز برای کافر ولایت و سلطه‌ای بر مسلمان تثبیت نمی‌شود[۸۸]. همچنین پدر یا مادر غیرمسلمان می‌تواند با تأثیر گذاشتن بر کودک، زمینه انحراف او را از اسلام فراهم کرده، زمینه پیدایش افکار خود را در فرزندش ایجاد کند[۸۹]و باعث گمراهی او شود[۹۰].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ب.ظ ]