به خاطر همه ی آن خواب هامان
در نیمه راه بیم و باور است که چانه می زنم
باد که بیاید،باران که بیاید
تو باید به عمد از میان آوازهای کودکان بگذری
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن
خیس و خسته به خانه بیا
نمی خوام شاعر باشی،باران باش!
همین برای هفت پشت روییدن گل کافی ست،
پایان نامه
چه سرخ،چه سبز و په غنچه!(ص ۲۵۴-دفتر یکم)
نسیما در کنار صالحی است،صالحی به او مهر می ورزد،دل نگران اوست و با او قدم می زند اما نه به آن اندازه که به ری را عشق می ورزد. ضلع دوم این مثلث در دستان نسیما بسیار کم رنگ تر از ری را و ضعیف تر به تصویر کشیده شده است. صالحی در این اشعار خسته نیست،پیر نیست اما آن انگیزه های جوانی و دوره ری را را ندارد. یا شاید از هیاهوی جوانی دور مانده و عاقلانه عشق می وزد. بسیار آرام،صبور و به دور از بی تابی آن روزها،نسیما سمبل عشق است. اما عشقی که با منطق توأم باشد. عاقلانه عشق ورزیدن و عاقلانه از عشق گذشتن را در این اشعار می توان لمس کرد.هرچند عشق توأم با جنون و بی قراری است.اما نمی توان اینگونه عشق هایی را منکر شد که رگ هایی از عاقلانگی و پروا در آن موج می زند.
رازا
رازا هم در اشعار صالحی معشوق است. اما عشقی خسته،عشقی ناتوان، عشقی پیر،فرسوده گی در فکر صالحی عاشقانه ی صالحی با رازا نقاب و چهره می گشاید. در بند بند این عشق به نوعی مرگ را به تصویر کشیده است.صالحی افسوس از دست رفته ها را می خورد.ضلع سوم مثلث به دستان رازا است.ضلعی بسیار ناتوان و غمگین.رازا عشقی ست که رنگ پیرده و محزون است.
از اورادِ همان مغان مادینه
رازاحرف عجیب ر
رازا
حرف عجیب الف
رازا حرف عجیب ز
تا می تنم تنا،تنا تنی
یا یوماآنادا،تو از منی!
به من بگو
حالا چند هزاره از آن دقایق دانسته می گذرد؟
هزاره هاست
ردیف شمعدانی های بالای چینه مرده اند
دنباله ی لغزان دامن باد و
بوی مزار فروغ مرده است
راه شبنم پوش گلاب دره و
خواب مخفی ما مرده است
ماریا مرده است
ارنستو
نرودا
ماچوپیچو مرده است
بلندی های دربند و
شمیم بی ورای شهریور مرده است
رازا
حرف عجیب ر
رزا حرف عجیب الف
رازا
حرف عجیب ز،
چرا این سال ها
هر ساعتی که می خرم
روی پنج و نیم غروب ب خواب می رود؟
چرا این سال ها
هیچ تقویمی هرگز به جمله نمی رسد؟
چه کسی ساعت پنج و نیم عصر پنج شنبه را
از ما گرفته است!؟
هی حرف عجیب ر
حرف عجب یا
حرف عجیب ر
حرف عجیب الف!
دیگر از من گذشته که نگران چیزی از این پسین بی پایان باشم
فقط اگر..
روزی اگر دوباره بازآمدی
اشتباه نکن،
پیرمرد خسته ای که سایه سار بید به خواب رفته

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...