ارتباط بین فقرو کم توانی
WHO وUNESCO وILO (2004) مشاهده کردند که یک رابطه قوی دو جانبه بین فقر و کم توانی وجود دارد. فقر باعث کم توانی شدیدتر و کم توانی باعث فقر بیشترمیشود.
در سال ۲۰۰۰ اعضاء UN اهداف توسعه هزاره (MDG) را برنامه ریزی کرده اند که در آن براندازی فقر در صدر لیست این اهداف بوده است. اثر فقر بر افراد دارای کم توانی به طور غیرقابل تصوری بزرگ و نابودگر است. بر طبق آمار سازمان بین المللی توسعه[۵] در سال۲۰۰۰، حدود ۵۰ درصد از افراد دارای کم توانی مستقیماً با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند. ناریان و پتیچه[۶] (۲۰۰۲) مشاهده کردند که فقر، حقوق اساسی افراد ناتوان را نقض می‌کند و آن‌ها را از نیازهای اولیه زندگی مانند آب سالم، غذا، سرپناه، پوشاک، بهداشت و آموزش محروم می‌کند.
در جهان امروز بحث اصلی در توسعه، حق محور[۷] بودن آن است. مشخص شده که فقر تنها به معنای بی پولی نیست، بلکه به معنای انکار حقوق اولیه واصول زندگی محترمانه اعم از حق برخورداری از سلامت، آموزش کرامت، حق انتخاب و داشتن فرصت است. فقر به معنی نادیده انگاشتن این امکانات اولیه برای فرد است، هر فردی که تمامی این امکانات را داشته باشد فقیر نیست. حتی اگر ثروتمند نباشد.(هارتلی، ۲۰۰۴: ۵۹). بحث درباره حقوق و به واقعیت رسیدن آن، از طریق دسترسی برابر به خدمات و فرصت‌هاست. اثر فقر بر افراد کم توان، به طور غیرقابل تصوری وسیع و تخریب کننده است. تلاقی کم توانی وجنسیت می‌تواند این محرومیت‌ها تشدید کند. برغم اینکه بخش عظیمی از زنان دارای کم توانی در کشورهای در حال توسعه زندگی می‌کنند، تحقیقات کمی بر روی موضوعات مربوط به آنان در این کشورها بعمل آمده است. آثار منتشره موجود درباره زنان دارای کم توانی در کشورهای در حال توسعه، اغلب حاکی از آن است که این زنان با تبعیض چند گانه ناشی از کم توانی، جنسیت و وضعیت اجتماعی دنیای در حال توسعه مواجه هستند. با توجه به نگرشهای سنتی و عادات فرهنگی- اجتماعی جامعه، برابری جنسیتی یکی از موضوعات قابل توجه اغلب زنان کشورهای در حال توسعه است. از این رو بسیاری از موضوعاتی که زنان معمولاً در جامعه مرد سالار با آن مواجه هستند عبارتند از، محدودیت دسترسی به آموزش و اشتغال، و مشکلات برخاسته از عادات فرهنگی و سنتی که باعث دور ماندن زنان از زندگی عادی و نظیر آن می‌شود. این عوامل تاثیر بیشتری بر زنان دارای کم توانی دارد. اگر چه کم توانی به نابرابری و انزوای زنان و مردان منجر می‌شود، اما افراد دارای کم توانی از هر دو جنس یک گروه متجانس را تشکیل نمی‌دهند. زنان دارای کم توانی در کشورهای در حال توسعه در مقایسه با مردان دارای کم توانی در معرض برخی چالش‌های خاص هستند. فقر در بسیاری از کشورهای در حال توسعه می‌تواند چالش‌های محدودیت دسترسی به منابع و خدمات توانبخشی را تشدید نماید.
پایان نامه - مقاله - پروژه
تجربه نشان می‌دهد که بخش عظیمی از افراد کم توان بیکارند و حتی اگر توانایی‌های لازم برای انجام فعالیت‌های کاری داشته باشد، اغلب از فرصت‌های استخدامی محروم می‌شوند. در نتیجه، هیچ در آمد ثابتی ندارند و به همین خاطر باید همیشه نیازمند بخشش خیرین و گروه‌های خیریه برای تأمین معاش خود باشند. اسناد بین المللی از قبیل کنوانسیون حقوق بشر و حقوق کودک، بند ۱۵۹ معاهده ILO در مورد سیاست‌های ملی برای استخدام افراد کم توان و نقش قوانین استاندارد سازمان ملل در برابری فرصت‌ها برای افراد کم توان، به وسیله بیشتر دولت‌ها نادیده گرفته شده است. دازیه (۱۹۸۴) و اموبین(۲۰۰۲) خاطر نشان کردند. که این نگرش‌های منفی که توسط افراد کم توان تحمل می‌گردد اغلب باعث ایجاد حس عداوت، به وجود آمدن نارضایتی و سرکوبی ابتکار و خلاقیت آنان می‌شود.
یافته‌های اخیر در خصوص مطالعه «تأثیر خدمات ارائه شده به افراد دارای آسیب‌های نخاعی[۸] بر مشارکت اقتصادی آنها» نشان می‌دهد که افراد کم توان با موانع مختلفی در زمینه‌های دسترسی به فرصت‌های استخدامی، شغل مناسب، پایداری فرصت شغلی، دریافت دستمزد مناسب، نگرش تبعیضی، مهارت‌های مناسب، فقدان کیفیت آموزشی، محیط و حمل و نقل غیرقابل دسترس و… مواجه هستند. WHO معتقد است که ارائه خدمات بهتر، راهی برای خروج از چرخه فقر بوجود می‌آورد یکی از گروههایی که در هر کشور بشدت نادیده گرفته می‌شوند، افراد کم توان هستند که حتی در فراز و نشیب فرایند توسعه هم دخالت داده نمی‌شوند. زیرا این گروه اغلب در زیر خط انتهایی قرار دارند. (هارتلی، ۲۰۰۴: ۲۴)
لازم است که استراتژیهای ملی برای پرداختن به اهداف توسعه وکاهش فقر مقیاس‌هایی را برای تضمین مشارکت افراد دارای کم توانی در نظر داشته باشند. تلاش در سطح جامعه در جهت تضمین فرصتهای برابر برای افراد دارای کم توانی در زمینه تحصیل، اشتغال ومشارکت اجتماعی و…باید درراستای استراتژیها و سیاستهای کشوری برای توسعه و رشد یافتگی باشد. ساختار مدیریتی، حمایت وزارتخانه‌های مختلف دولتی، سازمانهای غیر دولتی و دیگر عوامل مداخله گر نیز معمولاً مورد نیاز است. سازمانها ونهاد‌هایی که در جهت کاهش فقر فعالیت می‌کنند، اهمیت برنامه‌های خاص را برای مشارکت زنان ونقشی که در امور مربوط به سلامت، تحصیل و رفاه دارند را دریافته اند. ولی این برنامه‌ها بنا به عادت، شامل زنان دارای کم توانی نمی‌شود.برنامه‌ها ی توسعه‌ای باید در ارتقاء «یکپارچه سازی» زنان دارای کم توانی در برنامه‌های معطوف به کاهش فقر که در میان کل زنان اجرا می‌شود، مؤثر باشند.
ضرورت شامل شدن افراد کم توان در جریان توسعه جهانی کاملا روشن است. این امربه علت این است که عدم دستیابی به مراقبت‌های بهداشتی و توانبخشی، تحصیل، آموزش مهارتها و شغل چرخه معیوب فقر و کم توانی را به وجود می‌آورد. بدون مشارکت افراد دارای کم توانی کاهش میزان فقر و گرسنگی به نصف تا سال ۲۰۱۵ به ویژه با توجه‌ای که در اهداف توسعه هزاره (MDG)[9] بدان شده است. امکان پذیر نمی‌باشد. (منشور مشترک ۲۰۰۴).
در سال ۲۰۰۰ میلادی کشورهای عضو سازمان ملل متحد، بیانیه هزاره سوم را بین خود تصویب نموده و برای هدایت اجرای بیانیه، ۸ هدف توسعه هزاره مقرر کردند (که ۳ هدف به طور خاص برای افراد دارای کم توانی و خانواده شان در نظر گرفته شده بود که عبارتند از: ریشه کنی فقر و گرسنگی شدید، دستیابی به تحصیلات ابتدایی در سطح جهان، ارتقاء برابری جنسی و توانمند سازی زنان.
هدف ۱: ریشه کن کردن فقر شدید و گرسنگی
فقر علت کم توانی: بیش از ۵۰ درصد از کم توانی ها قابل پیشگیری هستند که مستقیماً به فقر مربوطند. علی الخصوص این یک واقعیت است که کم توانی از سوتغذیه، مادران و بیماری‌های عفونی ایجاد می‌شود.
کم توانی بعنوان عامل خطر برای ایجاد فقر است. بیش از ۸۵ درصد از افراد دارای کم توانی با فقر زندگی می‌کنند.
هدف۲: دسترسی به آموزش ابتدایی همگانی
تخمین زده میشود که ۹۸ درصد از کودکان دارای کم توانی در کشورهای در حال توسعه به مدرسه نمی‌روند.
هدف ۳: ترویج برابری جنسیتی و توانمند سازی زنان
مکرراً تایید شده که زنان دارای کم توانی بطور مضاعف از مزایای اجتماعی محرومند. آنها بدلیل مونث بودن و هم بدلیل کم توانی شان از فعالیتهای گوناگون محروم شده اند
زنان دارای کم توانی نسبت به زنان دیگر دو برابر بیشتر قربانی سوء استفاده‌های فیزیکی و جنسی هستند.
وضعیت زنان دارای کم توانی
در حالی که در جهان زنان برای برابری با مردان مبارزه می‌کنند. زنان دارای کم توانی تلاش می‌کنند تا ابتدا بعنوان یک فرد وسپس یک زن در جامعه هویت پیدا کنند. مرور منابع و مطالعات انجام شده در کشورهای مختلف جهان در خصوص زنان و دختران دارای کم توانی نشان دهنده این واقعیت است که آنان محرومیت مضاعفی را درجوامع خود تجربه می‌کنند، زن بودن و کم توان بودن. با وجود آنکه تعداد دختران و زنان دارای کم توانی در جهان بسیار قابل توجه است. ولی بویژه در کشورهای در حال توسعه منطقه ی آسیا و اقیانوسیه اسکاپ[۱۰] به مشکلات آنان توجهی نمی‌شود. این بی توجهی باعث شده است که آنان قدرت پیدا نکنند تا صدای خود را به گوش سایرین برسانند در سراسر منطقه اسکاپ چه در مناطق روستایی و چه شهری زنان و دختران دارای کم توانی گرفتار وضعیت دشواری هستند که متأثر از داشتن کم توانی، زن بودن و فقر می‌باشد. که هر یک از این عوامل بشدت تحت تأثیر تعصبات حاکم در جامعه قرار دارد. بنابر این در منطقه آسیا و اقیانوسیه دختران و زنان دارای کم توانی جزء فقیر‌ترین افراد هستند که سلامتی شان را پیوسته خطرهای بیشتری تهدید می‌کند. (سازمان ملل ۱۹۹۵: بنقل ازکوشا) جامعه‌های فقیر‌تر به ویژه در کشورهای در حال توسعه در مقابل آنچه باعث کم توانی می‌شود آسیب پذیرتر هستند. تحقیقی که در سال ۱۹۸۹ از طرف سازمان جهانی کار (ILO)در ۶ کشور منطقه آسیا و اقیانوسیه انجام شد نشان داد که بروز کم توانی در زنان ۴۹-۱۵ سال بنابر دلایلی مانند بارداری‌های متعدد، عدم دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی بعد از زایمان، مراقبت‌های پزشکی و تغذیه نامناسب بیشترمی باشد و با این شرایط آنان در معرض از دست دادن سلامتی خود و خطر ناتوان شدن قرار می‌گیرند. این که تعداد زنان دارای کم توانی کمتر از مردان دارای کم توانی است با توجه به این واقعیت که طول عمر زنان در مجموع از طول عمر مردان بیشتر است ثابت می‌کند که زنان دارای کم توانی در مقایسه با مردان دارای کم توانی از مراقبت‌ها و پشتیبانی‌های کمتری برخوردار می‌باشند که این موضوع باعث مرگ زود هنگام آنها می‌شود. نوزادانی که از زمان تولد، کم توانی در آنها مشخص است، موجوداتی ناخواسته تلقی می‌شوند، این کودکان بخصوص در مناطق روستایی و یا خانواده‌های فقیر به حال خود رها می‌شوند و این اتفاق برای دختران دارای کم توانی بیشتر رخ می‌دهد. در این شرایط امکان زنده ماندن برای دختران کم توان حتی در قیاس با پسران دارای کم توانی کمتر است.
زنان دارای کم توانی در روستاها با مشکلات بیشتری مواجه هستند آنان بدلیل سلطه سنت‌ها و تعصب‌هایی که منزلت اجتماعی پایین‌تری را به آنها تحمیل می‌کند از یکسو و عدم امکان دسترسی به اطلاعات، برخی مراقبت‌های پزشکی و خدمات توانبخشی، بیسوادی، فاصله از تسهیلات موجود در شهر‌ها و دشواریهای ناشی از فقر با سختی‌ها و مشکلات بیشتری دست به گریبان هستند. کم توانی با بی سوادی، سوء تغذیه، عدم دسترسی به آب سالم، پایین بودن مصونیت نسبت به بیماری‌ها و آسیب‌ها و صدمات روحی و روانی و… همراه است(,UN 1995). یک زن دارای کم توانی با امکان بیسوادی و سوء تغذیه بیشتری مواجه است برای یک زن کم توان امکان داشتن شغل در آمد زا کمتراز یک مرد کم توان است. در اغلب موارد یک مرد دارای کم توانی بعنوان یک مرد در (جوامع در حال توسعه و مرد سالار) دارای اعتباراست، ازدواج وتشکیل خانواده برای آنان در قیاس با زنان دارای کم توانی آسانتر است. یک زن دارای کم توانی با توجه به فرهنگ اغلب کشورها، در خصوص داشتن معیار زیبایی و تندرستی بعنوان امری بسیار تعیین کننده از صف انتخاب شوندگان برای داشتن یک زندگی زناشویی و خانوادگی کنار گذارده می‌شود. احساسات و عواطف زنان دارای کم توانی غالبأ همانند سایر زنان در نظر گرفته نمی‌شود. گویی آنان فاقد نیازهای طبیعی و مشروع همانند دیگر زنان می‌باشد. ندیدن، نشنیدن و یا راه نرفتن برای زنان دارای کم توانی در اغلب اوقات موجب نادیده گرفته شدن آنها در زندگی خانوادگی و اجتماعی می‌شود. در شرایطی که جنبش‌های زنان در سراسر جهان بدنبال کسب حقوق برابر برای زنان می‌باشد زنان دارای کم توانی از فرصت‌های حداقل برای زندگی محروم می‌باشند. آنان درکسب فرصت‌هایی برای بیان توانایی‌های خویش جهت مشارکت درجوا مع خود نادیده گرفته می‌شوند. تبعیض بر علیه زنان تاثیرات زیادی در تمام جنبه‌های زندگی آنان از قبیل آموزش، اشتغال، مشارکت اجتماعی، وضعیت اقتصادی و… دارد. وقتی بیشتر زنان از حقوق خود محروم می‌شوند درواقع جامعه از استعدادها و قابلیت‌های زنان کم توان نیز به دلیل کمبود فرصت‌ها، محروم شده است.
نگرش‌ها و کلیشه‌های اجتماعی۱ نسبت به افراد دارای کم توانی در جامعه، موجب می‌شودکه نگاه مردم به آنان همواره با آمیزه‌ای از ترس و دشمنی همراه باشد، از آنجائیکه سلامتی جسمانی بعنوان فاکتوری مثبت در جامعه تلقی می‌شود لذا هنوز مردم نسبت به این افراد دارای نگرشی ترحم آمیز بوده و خواهان دوری از آنان هستند. (وایت۲، ۱۹۹۶: ۲۲). این افراد اغلب بعنوان نیازمندانی وابسته بنظر می‌رسند که در مراودات اجتماعی روزمره قادر به فعالیت‌های بارآور و ثمر بخش در زندگی اقتصادی خود نمی‌باشند. واین امر منجر به جداسازی و انفکاک آنان از نقش فعالشان بعنوان یک کنشگر اجتماعی می‌شود. آنان در سطوح مختلف اجتماعی و از سوی افراد سالم همواره در معرض انگ خوردن۳ بوده و معمولاً برچسب‌هایی نظیر: غیرفعال، ضعیف النفس، وابسته، بی کفایت، کم هوش و… به آنان زده می‌شود.اگر چه کم توانی به نابرابری و انزوای زنان و مردان منجر می‌شود، اما افراد دارای کم توانی از هر دو جنس یک گروه متجانس را تشکیل نمی‌دهند. زنان دارای کم توانی در کشورهای در حال توسعه در مقایسه با مردان دارای کم توانی در معرض برخی چالش‌های بیشتری هستند. (لانسدیل، ۱۹۹۰)
این زنان بخصوص در کشورهای در حال توسعه درعرصه های گوناگون زندگی خود با چالش‌های بیشتری مواجه می با شند:
عرصه شغل و درآمد
بند ۱ ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد بیان می‌کند که: “هر شخصی حق کار کردن، حق انتخاب شرایط مناسب و عادلانه و حمایت شدن به هنگام بیکاری را دارد.” درعوض ILO[11] تخمین میزند که"نسبت بیکاران درمیان افراد دارای کم توانی در کشورهای درحال توسعه یک معضل است ودربرخی ازکشورهابه بیش از ۸۰درصد بالغ شده است".(ILO ، ۲۰۰۳)
کاسول[۱۲](۲۰۰۳) مشاهده کرد که باوجود سیستم سهمیه قانونی کار برای افراد دارای کم توانی، متاسفانه در اغلب کشورها هنوز این قانون به صورت محدود اعمال می‌شود.ویا هیچ ضمانتی براجرای آن نیست. تجربه نشان می‌دهد که بخش عظیمی از افراد دارای کم توانی بیکارند و اغلب از فرصت‌های استخدامی کنار گذشته می‌شوند. حتی اگر آن‌ها توانایی‌های لازم را برای انجام آن کار داشته باشند. در نتیجه، آن‌ها هیچ در آمد ثابتی ندارند و به همین خاطر باید همیشه نیازمند بخشش خانواده و گروه‌های خیریه برای تأمین معاش خود باشند. اسناد بین المللی مثل معاهده حقوق بشر و حقوق کودک، بند ۱۵۹ معاهده ILO در سیاست‌های ملی برای استخدام افراد دارای کم توانی و نقش قوانین استاندارد UN بر برابری فرصت‌ها برای افراد دارای کم توانی، توسط اکثر دولت‌ها نادیده گرفته شده است. با این تفاسیر افراد دارای کم توانی همچنان گرفتار ” تبعیض “، ” نادیده گرفتن ” و ” مظلومیت ” هستند (انوت[۱۳] ۲۰۰۳ و آکنتارو[۱۴]۲۰۰۴) دازی[۱۵] (۱۹۸۴) و اموبین[۱۶](۲۰۰۲) گفتند که این چنین شواهدی از طرز تلقی منفی که بر افراد دارای کم توانی تحمیل می‌شود، حکایت می‌کند.نقل قول زیراز سند ILO در خصوص استراتژی‌های کاهش کم توانی و فقر در سال ۲۰۰۲ اقتباس شده است:
بیشتر افراد کم توان به صورت بالقوه توانایی مستقل بودن را دارند. میزان حمایت مناسب ما در کاهش اثر یک نقص در ایجاد کم توانی، مؤثر است. اگر مشکلات حرکتی شخصی که از لحاظ جسمی آسیب دیده است، با وسایل حمل و نقل مناسب و تسهیل دسترسی مرتفع گردد، در این صورت وی هیچ تفاوتی با سایر افراد عادی نخواهد داشت. همین امر برای فردی با مشکلات ارتباطی نیز صدق می‌کند. در نتیجه این فرد، نیازی به کمک اجتماعی یا حفاظت نخواهد داشت، بلکه او تنها خواهان تضمین برخورداری از فرصت‌های برابر می‌باشد. بررسی هزینه برچسب عدم توانایی به افراد کم توان در تولید اقتصادی بسیار حائز اهمیت است. وجود یک فرد کم توان در خانواده، بر تمام اعضا تأثیر می‌گذارد. به ویژه زمانی که فرد کم توان نان آور خانواده باشد. اگر آنها نتوانند از لحاظ اقتصادی فعال باشند، در نتیجه تمام خانواده از این موضوع متأثر خواهد شد. در کشورهای دارای نظام رفاه اجتماعی فراگیر، خدمات رفاهی به این افراد ارائه می‌شود، اما این کشورها دریافته اند که ارائه خدمات رفاهی، پایداری ندارد. ایجاد شرایط اشتغال برای افراد کم توان، بسیار ارزان تر از ارائه خدمات رفاهی به آنهاست، حتی اگر انجام شغل مورد نظر، نیازمند صرف مبالغی برای مناسب سازی محیط کار باشد.
نقل قولی دیگر از ILO به قرار زیر است:
” هدف باید کاهش فقر در افراد کم توان باشد بدون سرکوبی توانایی‌های اقتصادی آنها و ایجاد وابستگی به مؤسسات رفاهی. هزینه‌های مربوط به تسهیل دسترسی، وسایل فنی و مناسب سازی محیط کار افراد کم توان باید به عنوان سرمایه‌های کاری این افراد نگریسته شود و نه به عنوان هزینه‌های رفاه اجتماعی بیهوده". (هارتلی، ۲۰۰۳: ۴۴)
اشتغال از موضوعاتی است که زنان دارای کم توانی در آن محدود و یا از آن محروم می‌گردند زیرا کلیشه‌های اجتماعی آنان را نسبت به سایر زنان کم قابلیت تر(ناتوان‌تر) به شمارمی آورد.(میشل فاین وآدرین۲، ۱۹۹۴). هر جندزنان در اشتغال بطور کلی با تبعیض روبرو هستند اما برای زنانی که کم توانی دارند این تبعیض خیلی بیشتر است. در شرایطی که بیکاری زیاد است، اگر زنان دارای کم توانی بالاخره کاری پیدا کنند میزان دستمزد آنها به طور قابل توجهی کمتر است، برای مثال حتی در یک کشور صنعتی حقوق یک زن دارای کم توانی با کار تمام وقت، ۵۶ درصد حقوق یک مرد با همان شرایط می‌با شد، در حقیقت زنان دارای کم توانی در مقایسه با مردان دارای کم توانی ویا زنان که کم توانی ندارند، کمترین حقوق را در یافت می‌کنند(وایت، ۱۹۹۵) چرا که در مورد زنان دارای کم توانی هنوز این تلقی وجود دارد که آنان بعنوان افرادی ناتوان قادر به انجام وظایف یک بزرگسال چه بعنوان مزدبگیرو چه زن خانه دار نمی‌باشند.
تاثیر این وضعیت و نتیجه حاصل از این موقعیت اقتصادی برای زنان دارای کم توانی با توجه به هزینه‌های گزاف درمان‌های پزشکی و سایر هزینه‌های روزانه آنان می‌تواند بسیار زیان بار باشد. کار کردن علاوه برآن که از نظراقتصادی فرد را مستقل می‌سازد در عین حال عزت نفس شخص را نیز تقویت می‌کند، اشتغال سودمند برای زنان دارای کم توانی در بهبود بخشیدن به موقعیت و پیوستن آنان به جامعه موثر است.
عرصه زندگی خانوادگی و مسائل عاطفی وجنسی
علیرغم تغییرات سریع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کشور‌های در حال توسعه، هنوز نقش سنتی زن بعنوان کسی که باید تحت سر پرستی قرار گیرد به صورت یک قاعده کلی به قوت خود باقی است. در طول زندگی آنچه به زن هویت می‌بخشد ظرفیت وی برای انجام وظیفه در جایگاه همسر و مادر می‌باشد و پس از آن آنچه به هویت وی معنای بیشتر می‌دهد، کار و موقعیت وی در خارج از خانه است، زن دارای کم توانی بعنوان کسی که می‌تواند ازدواج کند مطرح نیست، کم توانی برای وی بعنوان نقصی محسوب می‌شود که خطر انتقال آن به فرزندان مطرح است وازسوی دیگر اینکه وی بتواند به خوبی از خانه وخانواده ی خود مراقبت کند مورد تردید قرار می‌گیرد. زنان کم توان با مشکلات زیادی در زمینه مسائل عاطفی، جنسی، زندگی خانوادگی، ازدواج وپرورش فرزندان مواجه هستند. ازدواج، زندگی خانوادگی وداشتن همسر و فرزند برای زنان دارای کم توانی مانند سایر زنان بخشی از موجودیت آنها بشمار می‌رود. زنان اغلب به وسیله جامعه‌ای مورد قضاوت قرار می‌گیرند که به افراد از لحاظ ظاهر فیزیکی اش ارزش می‌دهند. تندرستی ظاهری یک زن یکی ازشاخص‌های تعیین کننده برای انتخاب وی بعنوان همسر می‌باشد( فرانکلین۱، ۱۹۷۷) گزارش نمود که زنان کم توان به نسبت زنان سالم کمتر و دیرتر ازدواج می‌کنند و زودتر طلاق می‌گیرند. اگر زنی پس از ازدواج دچار کم توانی شود، به شدت با این خطر مواجه است که همسرش او را برای یافتن یک شریک دیگر رها کند، و تصور کند که وی نمی‌تواند به عنوان یک شریک جنسی وظایف زناشویی اش را انجام دهد و لیاقت مراقبت از فرزندان خود را ندارد. دختران و زنان کم توان بندرت در جریان مسائل مرتبط با روابط زناشویی وبارداری قرار می‌گیرند گویی از آنان انتظار می‌رود که این نیاز‌ها را در خود سرکوب نمایند. (کوشا، ۱۳۸۲: ۲ )
در واقع چنین بنظر می‌رسد که زنان دارای کم توانی تحت تاثیر کلیشه‌های رایج در خصوص ویژگیهای شخصیتی و جنسی اشان افرادی منفعل و آسیب پذیر هستند که کفایت و توانائی لازم را برای اجرای نقش‌های عادی سایر زنان، همچون مادری و همسری ندارند، درحالی که زندگی خانوادگی، داشتن همسر و فرزند برای زنان دارای کم توانی نیز مانند سایر زنان بخشی از موجودیت آنها بشمار می‌رود و برای حفظ سلامتی جسمی و روانی شان اهمیت دارد. زمانی که آنان این نیاز خود را مطرح می‌نمایند جامعه از اینکه این زنان چنین حقی را برای خود قائل هستند.شگفت زده می‌شود در صورتی که مردان دارای کم توانی در این میان شانس بیشتری نسبت به زنان دارای کم توانی برای ازدواج دارند(کوتنر۱؛ ۱۹۸۷). زنی که بخاطر کم توانی مجرد باقی می‌ماند. از نقش سنتی و جایگاه اجتماعی خود به عنوان یک همسر و مادر محروم می‌گردد. هنگامی که این محرومیت همراه با عدم استقلال مالی باشد. وی تبدیل به موجودی می‌شود که فاقد هر گونه ارزشی در خانواده و جامعه می‌باشد. اگر کسی بعد از مادر شدن کم توانی پیدا کند، و یا بعد از آن دارای فرزند شود، این طرزتلقی وجود دارد که وی نمی‌تواند از فرزند یا فرزندانش مراقبت و نگهداری نماید. در چنین مواردی چون حق مادر بودن از زن دارای کم توانی سلب می‌شود وی اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد و نمی‌تواند در زندگی از نظر روانی احساس رضایت نماید. خانواده‌ها در جوامع سنتی معمولاً به زنان دارای کم توانی بر حسب نیاز فیزیکی آنان کمک می‌کنند و اغلب در تامین حمایت‌های عاطفی که مقوله پیچیده‌تری است ناموفق هستند. بیشتر زنان با عصبانیت درمورد عدم دسترسی به مشاورین در زمینه مسائل عاطفی وجنسی خود از متخصصین زنان و زایمان گرفته تا روانشناسان ومتخصصین توانبخشی، حرف می‌زنند، آنان معتقدند به عنوان زنان کم توان این یک مشکل مضاعف برای آنان است که هم مورد قبول قرار گیرند و هم به قابلیت‌های جنسی آنان پی ببرند. به طور آشکاری زنان کم توان را به عنوان افرادی که قابلیت جنسی ندارند در نظر می‌گیرند. غالباً تصور می‌شود که آنان هیچ حقوقی نسبت به احساسات جنسی خود ندارند.
ازدواج کردن برای زنان دارای کم توانی با توجه به الگوهای اجتماعی، فرهنگی و ذهنیتی که از نظر جسمی برای زنان وجود دارد مشکل‌تر از مردان دارای کم توانی می‌باشد.
جنی موریس بعنوان یک زن کم توان چنین می‌گوید:
“اگر ما ازدواج نمی‌کنیم و یا فاقد هر نوع ارتباطی با جنس مخالف هستیم به این دلیل است که کسی از ما تقاضا نکرده، نه اینکه ما خود مجرد بودن و تنها زندگی کردن را انتخاب کرده ایم “. او می‌گوید: حتی زمانی که افراد سالم با ما ازدواج می‌کنند باید در انگیزه‌های آنان تردید نمود. زیرا مطمئناً آنان بخاطر عشق با ما ازدواج نمی‌کنند، انگیزه‌های آنان گاه ممکن است به دلایل زیر باشد:
پنهان کردن نقاط ضعف خودشان باشد در ضعف‌های آشکار یک زن دارای کم توانی.
قربانی کردن زندگیشان بصورتی ایثارگرانه و توام با از خود گذشتگی برای مراقبت از یک زن دارای کم توانی.
و گاه بدلیل روان پریشی‌ها، و… (موریس، ۱۹۹۱: ۴۴)
تصورات کلیشه‌ای در خصوص زنان کم توان ، بعنوان افرادی فاقد میل جنسی گاه بدین شکل اظهار می‌گردد که آنان « افراد بالغ و کاملی » نیستند و لذا هیچ نقش پذیرفته شده و قابل قبولی برای توانا بودن زنان دارای کم توانی از نظر جنسی وجود ندارد. از آنجائی که آنان معمولاً «کودک انگاشته شده» و حالت فعال بودنشان نفی می‌گردد. تصور می‌شود میل جنسی نیز بتدریج در آنها تضعیف شده است، این تصورات نادرست در خصوص نداشتن میل جنسی در افراد دارای کم توانی، فاکتور مهمی در زمینه نادیده گرفتن آنان محسوب می‌گردد.
بت۱ زن کم توانی است که در مورد عدم اعتنا به تمایلات جنسی اش چنین می‌گوید: “من مطمئنم که مردم ابتدا یک ویلچر می‌بینند و بعد مرا و بعد یک زن را، و گاه اصلاً نمی‌بینند".
البته من فکر می‌کنم این نظر اکثریت مردم است، ممکن است کمی واقعیت داشته باشد اما بهر حال این موضوع بر تصویری که من از خودم دارم تاثیر می‌گذارد (شکسپیر ۱۹۹۶: ۳۲).
اگر چه بنظر می‌رسد که جامعه جور دیگری فکر می‌کند اما افراد دارای کم توانی توانایی زندگی جنسی توام با رضایتمندی را دارند، تحقیقات نشان می‌دهد که مشکل اصلی پیامد تعصب و غلبه تصورات کلیشه‌ای است نه ضعف فردی، میل جنسی زنان دارای کم توانی گاه بدلیل شرایط جسمی اشان سرکوب می‌شود. مثل: محدودیت در دستها، محدودیت‌های حرکتی، درد، مشکلات داشتن بریس، سایر وسایل کمک توان بخشی و آسیب دیدگی نخاع (کول، ۱۹۸۸).
اکثر ما نگرانی‌ها و ابهاماتی در مورد رابطه جنسی داریم ودر صدد برمی آییم مسائل خود را با کسی در میان بگذاریم، این موضوع معمولا برای افراد دارای کم توانی مشکل تراست.مراقبت کنندگان، خانواده‌ها و متخصصان معمولا فعالیت‌های خود را متمرکز به برطرف کردن نیازهای جسمی افراد دارای کم توانی می‌نمایند، در حالی که بهداشت احساسی، عاطفی وجنسی این افرادغالبا نادیده گرفته می‌شود.از آنجائی که جامعه نمی‌خواهد تجربه جنسی زنان دارای کم توانی را به رسمیت بشناسد، بنابراین آنان دچار نوعی بی اطلاعی نسبت به میل جنسی اشان هستند. این امر حائز اهمیت است که اطلاعات لازم برای آنها فراهم گردد، از جمله اطلاعاتی که به زنان کمک می‌کند این است که آنان ارتباطات را در موقعیت‌هائی که مورد سوء استفاده جنسی قرار می‌گیرند، بشناسند. جامعه باید بداند که احساسات جنسی برای افراد دارای کم توانی امری طبیعی محسوب می‌شود و با نادیده گرفتن محو نمی‌شوند، آنها نیز باید مانند سایرین بتوانند تجربه‌های احساسی، ارتباط جنسی، حق تشکیل خانواده و فرزند داشتن را بدون آنکه مورد تجاوز جنسی قرار گیرند در اختیار داشته باشند. (کوشا، ۱۳۸۱: ۸)
عرصه کسب آموزش
در ماده ۲۳، بخش ۳ عهد نامه حقوق کودک، یونیسف در سال ۱۹۹۰ کشور‌ها را ملزم می‌داردکه کودکان دارای کم توانی باید به آموزش وپرورش، خدمات مراقبت‌های بهداشتی، خدمات توانبخشی وحرفه آموزی برای اشتغال سودمند و امکانات اوقات فراغت دسترسی داشته باشند. درقوانین استاندارد سازمان ملل در مورد فرصت‌های برابر برای افراد دارای کم توانی(۱۹۹۴)در قانون شماره۶ دولت‌ها مکلف به رعایت اصل فرصت‌های برابردر آموزش و پرورش شده اند.
آموزش ابزاری قدرتمند برای ارتقاء توانمندسازی افراد کم توان است. چنانچه ریفکین و پریدمور، ۲۰۰۱) اظهار می‌دارند ” اطلاعات (آموزش) قدرت است، کسانی که اطلاعات ندارند، فاقد قدرت و حق انتخاب در خصوص بهبود شرایط زندگی خود هستند و نمی‌توانند اتفاقات پیرامون خود را کنترل کنند". از طریق برنامه‌های آموزشی(چه رسمی و چه غیر رسمی) افراد کم توان می‌توانند دانش و مهارت‌های لازم را برای انجام عملکردها، وظایف یا برخی فعالیت‌های اقتصادی اجتماعی مؤثر در رشد و توسعه فردی و اجتماعی، به دست آورند. آموزش برای توانمندسازی باید از سنین پیش دبستانی تا بزرگسالی ادامه یابد. نباید اهمیت آموزش‌های حرفه ای، مهارت‌های روزمره زندگی و… را در آموزش برای افراد دارای کم توانی دست کم بگیرند. با آموزش این مهارت‌ها، قطعاً آنان برای زندگی آینده آماده خواهند شد.
براساس گزارش اخیر گروه کم توانی بانک جهانی، “آموزش بگونه‌ای وسیع بعنوان وسیله است برای توسعه سرمایه انسانی، پیشرفت برنامه اقتصادی و افزایش ظرفیت‌ها و انتخاب‌های فردی به منظور لذت بردن از آزادیهای شهروندی است". بنابراین، از طریق آموزش افراد کم توان برای تغییر شانسهای زندگی خود و دستیابی به ابزاری برای مشارکت کاملتر در جامعه خود توانمند می‌شوند. آموزش مهارت‌های قبل از اشتغال باعث افزایش اعتماد به نفس و خودباوری افراد دارای کم توانی می‌شود که این شرایط، انجام کارهای اثربخش در طول زندگی شغلی را بهبود می‌بخشد (هارتلی، ۲۰۰۳ : ۴۸).
در بیشتر جوامع، آموزش زنان در اولویت نیست و آموزش زنان کم توان از آن هم کم اهمیت‌تر است به دلیل شناختی که از توانایی‌های جسمی وجود دارد، زنان کم توان اغلب تشویق می‌شوند تا انرژی خود را بیشتر صرف کارهای دستی از قبیل خیاطی، بافتنی و فرش بافی بکنند تا در امور تخصصی، صرف نمایند. شرح حال زندگی زنان کم توان نشان می‌دهد که پسران برای رفتن به دنیای خارج از خانه تشویق می‌شوند در حالیکه اغلب از بردن دختران به بیرون از خانه اجتناب می‌شود. طبقه، نژاد، قوم و ارزش‌های والدین و خانواده و متخصصین پزشکی که با آن‌ها در ارتباط هستند، به شدت بر مسئولیت‌های والدین نسبت به مسئولیت‌های آموزشی یک دختر کم توان تاثیر می‌گذارد (فاین[۱۷] و اسک[۱۸]، ۱۹۸۸).
عرصه دسترسی به تسهیلات ومنابع عمومی در جامعه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...