منابع پایان نامه درباره :بررسی رابطه هوش اجتماعی و عملکرد تجاری مطالعه موردی مدیران بانک کشاورزی استان ... |
۱-۶- مدل نظری تحقیق
نمودار ۱-۱- مدل مفهومی تحقیق ( رابطه بین هوش اجتماعی و عملکرد )
۱-۷- اهداف تحقیق
اهداف اصلی:
بررسی و شناسایی رابطه بین هوش اجتماعی عملکرد تجاری شعب و ارائه پیشنهاد برای مدیران بانک
اهداف فرعی:
۱- بررسی و شناسایی رابطه بین هوش اجتماعی و عملکرد رفتاری بانک کشاورزی.
۲- بررسی و شناسایی رابطه بین هوش اجتماعی و عملکرد در نقش بانک کشاورزی.
۳- بررسی و شناسایی رابطه بین هوش اجتماعی و عملکرد فرا نقشی بانک کشاورزی.
۴-بررسی و شناسایی رابطه هوش اجتماعی و عملکرد مبتنی بر نتیجه بانک کشاورزی.
۱-۸ اهداف کاربردی طرح:
با توجه به اینکه مدیران تاثیر بسزایی در جذب منابع مالی برای موسسات مالی دارند سنجش هوش اجتماعی کمک شایانی به عملکرد سازمانی در جهت جذب منابع برای سازمان دارد و با توجه به اینکه روش تحقیق میدانی است مسولان امر از آن می توانند استفاده کنند.
فصل دوم
مروری بر تحقیقات انجام شده
۲-۱- مقدمه
هوش اجتماعی به عنوان یک مفهوم جدید در روان شناسی حاصل در هم تنیدگی دو ذهن هیجانی وعقلانی است، هوش اجتماعی رابطه متقابل عقل و احساس است واز آنجا که انسانها به طور غالب نه به طور عقلانی هستند ونه احساسی از قابلیت فرد برای انطباق بامحیط اطراف وکنار آمدن با مشکلات زندگی به کارکرد ترکیبی قابلیتهای عاطفی وعقلانی بستگی دارد.
گفتنی است که در این فصل، ابتدا مساله تحقیق و تعریف و مشکلات و تبین نظریه های انواع هوش بخصوص هوش اجتماعی از دیدگاه محققان و دانشمندان می پردازیم. بخش دیگر فصل حاضر تاریخچه پیدایش بانک و بانکداری و تاریخچه پیدایش بانک کشاورزی که مورد مطالعه تحقیق حاضر است می پردازیم و در پایان عملکرد تجاری در بخش های مختلف مورد بررسی قرار می گیرد.
۲-۲-۱- تعریف هوش
هوش چیست؟هوش همان استعداد است؟ قوۀ ابتکار است؟ دانایى است؟ قدرت یادگیرى است؟ حافظۀ قوى براى از بر کردن شمارۀ تلفن و شعر است؟ توانایىِ برآمدن از پس مشکلات است؟ براى هوش سه تعریف متداول وجود دارد. رهیافت روانسنجى، رهیافت پردازش اطلاعات، و رهیافت رشد است. شیوۀ برخورد اول را فرانسیس گالتون انگلیسى و دیدگاه رشد را ژان پیاژه سویسى بنیاد نهاد که به تشریح هر کدام در زیر می پردازیم.
۲-۲-۲- رهیافت روانسنجى
فرانسیس گالتون انگلیسى در کتاب خود، (۱۸۶۹) این نظر را مطرح کرد که تواناییهاى ذهنى انسان قابل اندازهگیرى است. بر اساس این نظریه، بینه و سیمون آزمونى براى اندازهگیرى هوش طرّاحى کردند. آزمون آنها بر تعریف زیر استوار است: در مفهوم هوش، استعداد فکرىِ بنیادینى وجود دارد. این استعداد فکرى، توان داورى است و مىتوان آن را ‘حس خوب`، ‘حس عملى`، ‘قریحه` و ‘استعداد فکرىِ فرد براى تطبیق با محیط` نامید. بنابراین، خوب داورى کردن، خوب درک کردن و خوب استدلال کردن فعالیتهاى اساسى هوشاند (بینه و سیمون، ۱۹۰۵).
آزمون سیمون و بینه مجموعهاى از مسائل است که از کودک انتظار مىرود بدون استفاده از یادگیرىهاى قبلى یا حافظه طوطىوار، و با یارىگرفتن از نیروى داورى و استدلال خویش، از پس حل آنها بر آید، گرچه در این باره که آیا مىتوان از کودک، یا هر فردى، انتظار داشت که مستقل از پیشینه اطلاعاتى خویش به پرسشهایى پاسخ صحیح بدهد، جاى پرسش و تأمل است. درهرحال، بینه دریافت که نسبت سن عقلى کودک به سن حقیقىاش تقریباً در تمام مراحل رشد او ثابت است. نسبت تقریباً ثابت بین سن حقیقى (یا تقویمى) و سن عقلى را ضریب هوشى، بهره هوشى [۱۸]مىنامند. این آزمون و معادله منتج از آن مبناى همه ارزیابیها و سنجشهاى مهارتهاى ذهنى قرار گرفت (بینه و سیمون، ۱۹۰۵).
۲-۲-۳- منحنى توزیع هوش
در بررسیهاى آمارى و تحقیقات تجربى، مىتوان دید که افراد به دو دسته پرهوش و کم هوش تقسیم نمىشوند. توزیع هوش نیز، همانند قد یا وزن افراد، روى منحنى مشهور به منحنىِ نرمال قرار دارد؛ به این ترتیب که اکثریت افراد در وسط منحنى و شمارى کمتر در دو سمت آنند. اکثریت واقع در وسط منحنى نرمال را ‘عادى` و افراد واقع در دو طرف آن را کمتر برخوردار و بیشتر برخوردار مىنامند(بینه و سیمون، ۱۹۰۵).
۲-۳- تعاریف هوش
چندین راه براى تعریف هوش وجود دارد. سه نظر متداول:
هوش عبارت است از توانایى یادگیرى.
هوش عبارت است از توانایى فرد در تطبیق با محیط خود.
هوش عبارت است ازتوانایىِ تفکر انتزاعى (براونینگ، ۱۹۹۰).
این سه تعریف مغایر یکدیگر نیستند. تعریف اول تأکید بر تعلیم و تربیت دارد. تعریف دوم بر شیوه مواجهه افراد با موقعیتهاى جدید تأکید مىکند، و تعریف سوم ناظر بر توانایى افراد در زمینه استدلال کلامى و ریاضى است. به این ترتیب، این سه توانایى با یکدیگر وجوه مشترکى دارند. در زمینه هوش دو نظر کلى وجود دارد: نظریه هوش کلى و نظریه چند عاملى.
بر پایه نظریه هوش کلى، تواناییهاى ذهنى انسان داراى یک عامل مشترک است که اسپیرمن آن را عامل g (حرف اول general) معرفى مىکند. در نظریه چند عاملى، چند عامل مجزا یا مهارتهایى اساسى وجود دارد که هر فعالیتى با یک یا چند عامل از آنها درگیر است. براى مثال، ترستون بر این باور است که هوش از شش عامل تشکیل یافته:
عامل عددى: مهارت انجام عملیات ریاضى با صحّت و سرعت.
عامل کلامى: مهارت انجام آزمونهاى درک کلامى.
عامل فضایى:
مهارت بهکارگیرى اشیا در فضاى تخیلى.
عامل روانى (سیّالىِ) کلمات: مهارت بهکارگیرىِ سریع کلمات.
عامل استدلال: مهارت کشف قوانین تفکر قیاسى و استقرایى.
عامل حافظه: مهارتِ یادسپارى و یادآورىِ سریع (بینه و سیمون، ۱۹۰۵).
۲-۴- رهیافتهاى پردازش اطلاعات
دیدیم که روانسنجها به روش اندازهگیرىِ هوش و پیشبینى ِ فعالیتهایى مانند یادگیرى بر اساس نتایج چنین آزمونهایى علاقهمند بودهاند. در مقابل، روانشناسانِ پیرو دیدگاه پردازش اطلاعات بر مطالعۀ فرایندهاى فکرى تأکید داشتهاند.
برخى نظریهپردازان بر این باورند که تفاوت در تواناییهاى شناختى در نتیجه تفاوت در نظام پردازش اطلاعات در ذهن شخص است. براى مثال، هانت و همکارانش چنین بیان مىدارند که تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات متضمّن سه بنیان است: آگاهى؛ روش پردازش اطلاعات؛ برنامههاى اولیۀ پردازش اطلاعات (بینه و سیمون، ۱۹۰۵).
شمار بزرگى از محققان به این سه بنیانِ تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات توجه کردهاند.
در مقایسه افرادى که مهارت کلامى بالایىدارند با افرادى که داراى مهارت کلامى پایینترى هستند:
افراد دسته اول اطلاعات موجود در حافظهکارى (کوتاهمدت) را بسیار سریعتر پردازش مىکنند. افراد دسته دوم اطلاعات را در نظم صحیحترى نگهدارى مىکنند.
افراد دسته اول با سرعت بیشترى اطلاعات را فرا مىگیرند و براى ذخیرهکردن و یادآورى آن اطلاعات از حافظه درازمدت بیشتر کمک مىگیرند. افراد دسته اول نمادهاى نوشتارى را با سرعت بیشترى به فکر تبدیل مىکنند. بنابراین، افرادى که نمرههاى بالاترى در ضریب هوشى مىگیرند از افرادى که نمرههاى پایینترى کسب مىکنند در زمینه بسیارى از وظایف مربوط به پردازش اطلاعات برترى نشان مىدهند. به این ترتیب، در آزمونهاى روانسنجىِ توان ذهنى، تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات را اندازهگیرى مىکنند.
در سالهاى اخیر، برخى روانشناسان در پى ایجاد روشهایى هستند که بتوان تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات را با آنها اندازه گرفت و چنین روشهایى را جایگزین روشهاى روانسنجى کرد (بینه و سیمون، ۱۹۰۵).
۲-۴-۱- هوش از دیدگاه رشد
پیاژه هوش را نوعى انطباق فرد با جهان خارج تلقى مىکند. در واقع، او بر این باور است که انسان براى ادامه حیات خود باید وسایل انطباق خویش با محیط را فراهم آورد. از این دیدگاه هوش عبارت است از نمونهاى ویژه از انطباق زیستى، یا توانایىِ ایجاد کنش متقابل و کارا با محیط.
پیاژه رشد شناخت را عبور گامبهگام از بازتابهاى نوزاد تا توانایىِ بزرگسالى از حیث استدلال منطقى و انتزاعى مىداند. بر این اساس، سازوکار (مکانیسم) حالات رشد شناخت براى هر فرد اختصاص به خود او دارد، زیرا محیط هر فرد وضعیت خاصى بر او تحمیل مىکند و، در نتیجه، رشد شناخت هر فرد هم محدود به فرایندهاى عام رشد ذهن و هم محدود به تجارب خاص اوست.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 10:01:00 ب.ظ ]
|