امیر ارغون درسال ۶۴۱ﻫ به خراسان آمد و از آنجا عازم آذربایجان و عراق گردید ، وی ابتدا به تبریز آمد و دست سرداران از قبیل جرماغون و بایجو که به استبداد و ستم در آن حدود حکومت می کردند را کوتاه کرد و از جانب خود در آن نواحی عمال و منشیانی گمارد (جوینی ، بی تا :ج۲،۲۴۴). در همین سال شرف الدین خوارزمی که ازمحصلان مالیاتی بوده و مردی ظالم و شقی بود از اردوی باتو به تبریز آمده و برای وصول بقایای مالیاتی مردم آن شهر را به انواع شکنجه آزار داد ؛ او حتی از بیوه زنان و یتیمان مطالبه مالیات می نمود . امیر ارغون بسیار سعی کرد تا او را از این کار منع نماید ، اما اثری نبحشید و ناچار شد مالی را که از مردم مطالبه می کرد را بپردازد. (همان،۲۷۶-۲۷۵).پس از آن امیر ارغون به سر و سامان دادن اوضاع آشفته آذربایجان بخصوص تبریز پرداخت. او بهاءالدین جوینی پدر خواجه شمس الدین و عطاملک جوینی را به نیابت خود در آذربایجان ، گرجستان و روم منصوب کرد و بوقا نامی را به باسقاتی (مامور وصول مالیات) حکومت گذاشت و خود به طوس بازگشت.(همان،۲۴۵). ظاهرا پس از آن ملک صدرالدین به حاکمیت ولایت آذربایجان و اران منصوب شده ، زیرا جوینی در این باره می نویسد : « در هنگام جلوس ، منکوقان ، ملک صدرالدین را که تمامت اران و آذربایجان را ملک بود برقرارحاکمی مقرر فرمود»(همان،۲۵۵). (ظاهرا درتمامی دوره مغولان یک نفر بر کل آذربایجان به جز ولایت تبریز حاکم بوده است و تنها در برخی اوقات حاکمان جداگانه ای برای تومانها ذکر شده است. در این قسمت ، نیز حاکمان کلی را در همین قسمت خواهیم آورد ولی اگر در مقطع زمانی از حاکمی جداگانه در یکی از تومانها ، صحبت شود ، آن مبحث را در خود آن تومان بیان خواهیم نمود.
دانلود پروژه
هنگامیکه هلاکو به ایران آمد وخلافت عباسی را ساقط نمود، ملک صدرالدین را همچنان برقرار سابق حاکم این نواحی کرد(رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۱،۷۳۲). هلاکو در زمان مرگ خود در سال ۶۶۲ هـ نیز او را به حاکمیت تبریز منصوب نمود(بناکتی ،۱۳۴۱،۴۲۵). و حکومت آذربایجان را به یشموت داد (قطبی اهری ،۱۳۸۹،۱۹۱). به احتمال زیاد از این زمان به بعد حاکمیت آذربایجان و تبریز از هم جدا شده اند.
هنگامی که هلاکو در سال ۶۶۱ هـ از لشکر برکه در قفقاز شکست خورد ، وارد تبریز شد و بسیاری از تجار را در تبریز به قتل رسانید که بنا به گفته وصاف ،آنها از طرف برکه در تبریز مشغول به تجارت بودند و مال بسیاری نیز جمع کرده بودند (وصاف،۱۲۶۹،۵۰). هلاکو دستور دارد تا اموال آنان را به سود خزانه ضبط نمایند . بسیاری از این تجار پیش معاریف تبریز اموالی را نیز ویعه گذاشته بودند که پس از مرگ تجار آن مال در دست آنها ماند به تلافی این اعمال برکه اغول نیز دستور داد تا بازرگانان کشور ایلخانان را به قتل آورند و بدین طریق راه تجارت آنها بسته شد. گویا هلاکو آن تجار را به اتهام جاسوسی برای برکای به قتل رسانده بود.(رشیدالدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۲،۷۳۴-۷۳۱؛ بناکتی ،۱۳۴۱،۴۲۵).
پس از مرگ هلاکو در سال ۶۶۳ هـ . اباقاخان به ایلخانی رسید . دوران او یکی از پر اهمیت ترین دوران تاریخ تبریز به شمار می رود ، زیرا در زمان سلطنت او تبریز به پایتختی برگزیده شد .این پیشامد مزیت های مانند پیشرفت تجارت ، اقتصاد و زراعت را می توانست برای این شهر را در پی داشته باشد.
بنا به گفته بارتولد علت پایتخت شدن تبریز تا اندازه ای لزوم تمرکز قوای جنگی برای تاخت و تازهایی بود که همیشه از شمال مملکت را تهدید می نمود و از طرف دیگر وضعیت طبیعی و وجود چراگاههایی بود که مغولان کوچ نشینان را (که خصومیت بارز مغولان بود) را بسوی خود جلب می کرد، در این قضیه موثر واقع گردید(بارتولد۱۳۵۸،۲۲۴). در هنگام به تخت نشستن اباقاخان تبریز را برقرار سابق به ملک صدرالدین داد.(تتوی ودیگران ،۱۳۸۲:ج۶،۴۰۳۳). در این زمان مسیحیان در تبریز به وفور دیده می شدند و از لحاظ مذهبی ، سیاسی و اقتصادی حمایت می کردند مریم همسر اباقا برای تزیین کلیسای یونانی تبریز دستور داد تا نقاشانی از قسطنطنیه به آنجا آورده شود(اشپولر،۱۳۸۴،۲۲).
درسال ۶۷۱ هـ . زلزله ای عظیم در تبریز رخ داد(بناکتی ،۱۳۴۱،۴۳۳). رشیدالدین در باره این رخداد می نویسد: « چنانکه سر مناره ها افتاد و خانه ها خراب شد». (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۲، ۷۶۸). همچنین در این سال ملک صدرالدین نیز وفات یافت چنانکه منابع در مورد مرگ او می نویسند : « او را شهید کردند»(همانجا). این اشارات گواه این است که او را به قتل رسانده اند.
در این دوره تبریز یکی از مراکز عمده تجارت بین شرق و غرب بود ،این امر به رونق و آبادانی این شهر بسیار مدد رساند ؛ چنانکه مستوفی می نویسد : « چون در عهد مغول دارالملک گشت کثرت خلایق در آنجا جمع شدند و بر بیرون شهر عمارت کردند تا به مرتبه که بر هر دروازه زیادت از اصل شهر آبادانی پیدا شد» (مستوفی ،۱۳۶۲،۷۶).
پس ازمرگ اباقاخان، احمد تکودار (۶۸۲-۶۸۳) در آلاتاغ به تخت ایلخانی نشست ، عباس اقبال اشاره می نماید: تکودار ، حکومت خراسان ، مازندران ، عراق ، اران و آذربایجان را مستقلا بر عهده داشت(اقبال آشتیانی،۱۳۸۷،۲۳۶).در آن هنگامی که او به حکومت نشست نادر اختاجی شحنه تبریزبود(رشیدالدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۲،۷۸۴). ،او به طلب شاهزاده ارغون ، ؛ اما هنگامیکه احمد به سلطنت رسید هولاجونامی را به شحنگی تبریز گمارد. تا اینکه پس از به تخت نشستن ارغون به یاسارساید(وصاف ،۱۲۶۹،۵۰).ایلخان جدید امیرعلی تمغاچی را که از نزدیکان بوقا وزیر ارغون بود را به حاکمیت تبریز منسوب نمود. اما پس از رنجش ارغون از بوقا دستور داده شد تا نواب و متعلقان او را از کارهای دیوانی معزول نمایند.(رشیدالدین فضل الله ۱۳۶۷:ج۲،۹۱۸). امیرعلی تمغاچی نیز یکی از برکنار شدگان بود.پس از آنکه سعدالدوله یهودی به وزارت رسید ؛ اشراف تبریز را به عم زاده خود مهذب الدوله ابومنصور طبیب(بناکتی ،۱۳۴۱،۴۴۷). و حکومت محروسه تبریز را نیز به شرف الدین عبدالرحمان تفویض نمود (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۲، ۹۱۸). ارغون معبدی را نیز برای بت پرستان در تبریز بنا نمود(بارتولد،۱۳۵۸،۲۲۵). که بعدها در دوره غازان آن را خراب کردند.
در این زمان روابط با غرب و مسیحیان گسترش یافت و مسیحیان بیشتر در تبریز در رفت و آمد بودند. اما در اواخر سال ۶۸۹ه ارغون بیمار شد و پس از مرگ او در سال ۶۹۰ﻫ گیخاتو به جای او نشست. گیخاتو صدرالدین احمد خالد زنجانی را به صاحب دیوانی ممالک خود برگزید. در سال ۶۹۲ ﻫ. جمعی از ماموران مالیه از جمله هسن ، طایجو و دولتشاه را به این علت که صدر جهان بیشتر اموال دیوانی را شخصا تصرف می کند ،به نزد گیخاتو شکایت بردند و بیان نمودند که از هشتصد تومان که مالیات تبریز و حومه آنست ، صدرالدین احمد بیش از سی تومان آنرا به حواله شخصی و قروض خود می پردازد(وصاف،۱۲۶۹،۱۶۳-۱۶۲). اما نتیجه نداد.
صدر جهان به صدر چاو نیزمعروف است در زمان گیخاتو بدلیل خالی بودن خزانه قصد نمود به تقلید از چین چاو را در ایران منتشر کند ؛ در سال ۶۹۳ هـ . روز شنبه نوزدهم شوال انتشارچاو را نیز نخستین باردر تبریز به راه انداخت . بناکتی در این باره می نویسد « خلق در زحمت افتاد و باز باطل کردند»(بناکتی ،۱۳۴۱،۴۴۸). اما رشیدالدین فضل الله اطلاعات بیشتری در این رابطه بدست می دهد و اشاره می کند که بیشتر مردم تبریز از راه اضطرار سفر نموده و اقمشه و اغذیه از بازار گرفتند چنانکه هیچ چیز پیدا نمی شد و حتی مردم برای خوردن میوه ها به باغها می رفتند و شهر چنان خالی شده بود که رنود و اوباش به هرکس می رسیدند به او دستبرد زده و حتی لباسهایش را نیز به یغما می بردند (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۲،۸۳۵).
چاو باعث ایجاد اختلال اقتصادی و راکد شدن بازار گردید. چنانکه وصاف می نویسد : « یک نفر برای من حکایت کرد ، که در آن روزگار در بازار اسب فروشان تبریز بودم ، اسبی را که پانزده دینار نمی ارزید ، صد و پنجاه چاو می دادند و صاحب آن نمی فروخت».(وصاف ،۱۲۶۹،۱۶۶).
پس از مرگ گیخاتو ، بایدو به حکومت رسید (۶۹۴ هـ) دیری نگذشت که او و غازان بر سر قدرت با همدیگر اختلاف پیدا نمودند ، پس از کشمکش های فراوان قرار بر این شد که آذربایجان و برخی از ممالک در دست بایدو و بقیه آن سرزمین ها در دست غازان باشد (مستوفی ،۱۳۳۹،۶۰۲).اما پس از مدت کوتاهی بایدو عهد خود را شکست و در زد و خوردهای که رخ داد غازان پیروز شد و در همان سال (۶۹۴ هـ) بر سریر قدرت نشست ، در همان هنگام که غازان بدنبال لشکر بایدو بود حود را بعنوان پادشاه اسلام معرفی نموده و رسولی به تبریز فرستاد تا مسلمانان تمامی کلیساها و دیرهای مجوس که مملو از اشیاء نفیس بود را ویران نمایند . (وصاف ،۱۲۶۹،۳۲۳). گویا امیر نوروز این درخواست را از غازان نموده بود(براون،۱۳۳۹،۵۱). اما گویا وضع بدتر از آن شده بود که غازان فکرش را بکند ، مردم با مسیحیان درگیری شدید پیدا کردند و غازان مجبور به توقف این در گیری ها شد ؛ او حتی ۵۰۰۰ دینار در اختیار جاثلیق کلیسای نسطوری گذارد تا کلیساهای ویران شده را تعمیر کنند(اشپولر ،۱۳۸۴،۳۲۳).
زمانیکه غازان به تبریز آمد ممالک محروسه تبریز را به شرف الدین عبدالرحمان سپرد (بناکتی ،۱۳۴۱،۴۵۶). امیر نوروز نیز در تبریز آل تمغایی بزرگ از هفتصد و پنجاه مثقال طلا ترتیب داد که کلمه شهادتین بر آن نوشته شد و در کنار آن عبارت « نصرالله النوروز و الغاذی» حک شده بود . او همچنین شکل آل تمغا را از مربع به مدور تغیر داد (تتوی و دیگران ،۱۳۸۲:ج۷،۴۲۶۲). امیر نوروز بدلیل خالی بودن خزانه مجبور به گرفتن قرضه ای از ساکنان ثروتمند شهر تبریز شد (اشپولر،۱۳۸۴،۹۹). این ماجرا نشان از وضعیت مالی خوب مردم تبریز دارد .
غازان در ارغونیه ، خانه های بسیارساخت و کاریزی نیز در آن جاری نمود(رشیدالدین فضل الله ،۱۳۶۷:ج۲،۸۲۳). او بر اطراف شهر تبریز نیز درسال ۷۰۲ه بارویی کشید . تمام باغها و عمارات و دیها در داخل بارو بود ، که این بارو پنج هزار گام و شش دروازه داشت: اوجان ، شروان ، سردرود ، شام ، سراور دود و تبریز. همچنین او عمارت شام غازانی را بنا نمود (وصاف ،۱۲۶۹،۳۸۵). و شهر اوجان را تجدید عمارت کرد و بارویی از سنگ و گچ و آهک بر اطراف آن کشید که حدود سه هزار قدم بود(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۰). و آن را شهر اسلام نامید.(حکیم ،۱۳۶۶،۴۵). عایدات این شهر و قرای اطراف آن در راه موسسات خیریه غازان صرف شد و یکی از قصرهای تابستانی شاه نیز در این ولایت بود(بارتولد،۱۳۵۸،۲۲). غازان همچنین در سال ۶۹۷ هـ ساخت قبه شام تبریز را آغاز نمود که بنای آن تا سال ۷۰۲ ﻫ طول کشید و برای ساختن آن بنا مهندسان و صنعتگران با تجربه را از اطراف به کار گرفتند.(وصاف،۱۲۶۹،۳۸۲).
غازان بازاری را نیز در تبریز ساخت که ابن بطوطه درباره آن می نویسد : « وقتی از دروازه بغداد وارد شهر تبریز شویم به بازار بزرگی که بازار غازان نامیده می شد رسیدیم و آن از بهترین بازارهایی بود که من در همه شهرهای دنیا دیده ام و هر یک از اصناف و پیشه وران در این بازار محل مخصوصی دارند».(ابن بطوطه ،۱۳۳۷،۲۲۶). غازان هنگامی که شنسب غازان را ساخت گنبدی را نیز جهت خوابگاه خود در آن بنا نموده بودکه پس از آنکه در سال ۷۰۳ ﻫوفات یافت او را در آنجا دفن کردند. مستوفی می نویسد : « در تحفه پادشاهان مغول پیش از او هیچ پادشاهی گور آشکار نداشت».(مستوفی ،۱۳۳۹،۶۰۶). این شنسب در بیرون شهر تبریز واقع بود (خوافی۱۳۴۱:ج۳،۱۱).
پس از آنکه الجایتو به حکومت نشست بنا به وصیت غازان خان نواب و گماشتگان غازان را تغییر نداد و برقرار سابق گماشت (همان ،۱۲). در سال ۷۰۴ ﻫ زلزله عظیمی در تبریز رخ داد ، همچنین الجایتو در این سال در مغرب تبریز محله غازانیه را بنیان نهاده و یا تکمیل نمود . او پایتخت را از تبریز به سلطانیه انتقال داد .
در سال ۷۰۷ ﻫ که ایران در تنگا بود و قحطی شدیدی روی داده بود ، محتکران غله را در دست گرفتند ، به منظور جلوگیری از این کار الجایتو شیخ بهلول نامی را به تبریز فرستاد تا محتکران را تهدید نماید و غله های محبوس را از انبارهای بسته بیرون آورند(قاشانی،۱۳۴۸،۷۴). این اقدام ایلخان تا حدودی باعث بهبود اوضاع تبریز شد.
در سال ۷۱۱ هـ تاج الدین علیشاه جیلانی تبریزی مسجد جامع بزرگی در تبریز ساخت و در ساخت آن از سنگ مرمر استفاده نمودند ، اما بدلیل تعجیل در ساخت ؛این عمارت استحکامی نیافت ومدتی بعد خراب شد (حکیم ،۱۳۶۶،۳۴۹). در سال ۷۱۵ هـ شخصی در تبریز خروج نمود؛ او ادعا می کرد یحیی پسر صاحب دیوان است که سی و دو سال پیش در زندان بود و از آنجا گریخته و به مازندران رفته و کس دیگری را به جای او به قتل رسانده اند ؛ این فرد ادعا داشت هنگامیکه در مازندران بود ، ناشنوایی مادریش معالجه یافته و پس از آن ۱۵ سال نیز در میان اعراب سکونت داشت، اما در آخر شورش او توسط الجایتو سرکوب شد(قاشانی۱۳۴۸،۱۹۸).
پس از الجایتو ، ابوسعید در سال ۷۱۶ هـ به منصب ایلخانی رسید که اهری در مرد تبریز در دوره او می نویسد : ((در دوره او تبریز بهشتی آباد شده بود)) (قطبی اهری ،۱۳۸۹،۲۱۴). در اوایل حکومت او علاءالدین محمد حاکم تبریز شده بود(ابن بطوطه ،۱۳۳۷،۲۲۵). در همین زمان بود که ابن بطوطه از تبریز دیدن نمود . در این دوران رشیدالدین فضل الله و تاج الدین علیشاه ، کم کم به مخالفت با هم برخواستند و این مخالفت ها موجب شدکه وزارت بین آندو تقسیم شود و آذربایجان جزء قسمت تحت نظارت تاج الدین علیشاه شد . پس از به قتل رسیدن رشیدالدین فضل الله نیز ، محله ربع رشیدی که اودر تبریز ساخته بود و دارای سی هزار خانه ، هزار و پانصد دکان ، بیست و چهار کاروانسرا ، تعدادی مسجد ، مدرسه ، حمام ، باغ و چند کارخانه کاغذسازی ، رنگ زرادخانه و دارالضرب بود(سلطانزاده،۱۳۶۵،۹۲). به هنگام مرگ او به غارت رفت(حافظ ابرو ،۱۳۱۷،۷۹). در اواخر دوره ابوسعید امیرحسن نویان حاکم مجموع ولایت آذربایجان ، موقان و اران بود(قطبی اهری ،۱۳۸۹،۲۱۲).او پس از مرگ ابوسعید سلسله جلایریان را در غرب ایران تاسیس کرد و به حکومت مغولان در آن نواحی پایان داد.
مردم این تومان از لحاظ مذهبی سنی شافعی و نیز از دیگر مذاهب بوده اند ، مستوفی درباره تبریز می نویسد، « مردم آنجا سفید چهره ، خوش صورت و صاحب نخوت می باشند و اکثر اهالی آنجا سنی و شافعی مذهب هستند و از مذاهب و ادیان دیگر بیشمارند»(مستوفی ،۱۳۶۲،۷۷). به احتمال بسیار بدین علت که تبریز محل رفت و آمد بازرگانان مردمی از دیگر سرزمین ها و مدت زیادی نیز پایتخت بوده است ، مردم از دیگر ادیان در آنجا فراوان به چشم می خورند ، که اتفاقا مارکوپولو نیز از وجود ارمنی ها ، نسطوری ها ، یعقوبی ها و گرجی ها در آنجا سخن گفته است.(مارکوپولو،۱۳۶۳،۴۱). در اوجان نیز مردم سنی شافعی بودند و عیسویان نیز در آنجا سکنی گزیده بودند و ساکنان طسوج نیز ترک و تاجیک بودند (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۲-۸۱).
ایلخانان هرچند تبریز را از نظر حکومتی با اهمیت می دانستند ، ولی دست از سنن خود بر نداشته و همچنان در خارج از شهر سکنی گزیدند(مورگان،۱۳۷۴،۱۰۰). اتفاقا تبریز به خاطردارا بودن چراگاه های فراوان ،برای مغولان اهمیت ویژه ای داشت ، اما آنچه آشکار است ، این نکته می باشد که تبریز پایگاه عمده تجارت بوده است و با توجه به اینکه مدتی مقر سلطنت ایلخانان شد ، شاهد پیشرفت چشمگیر تجارت در تبریز آن دوره هستیم که با توجه به نوشته رازی که می نویسد : « اهل تبریز صاحب صنعتند و پارچه های عتابی و سقلاطون و اطلس و سایر بافتنیها از تبریز به سایر ولایتها برند» (رازی ،۱۳۷۳،۳۹۹). می توان دریافت اهالی آنجا از ابتدا در صنعت پیشگام بوده اند و شهر اوجان نیز اینگونه بوده که یاقوت در این باره می نویسد: « شهرکی است در آذربایجان به ده فرسنگی تبریز در راه ری و آن را دیدم که بازاری دارد ولی ویرانه هایش بیشتر است»(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۱۲۳). همچنین ابوالفداء نیز از وجود بازارها و رستاقی ها در آنجا سخن رانده است(ابوالفداء، بی تا ،۴۵۹). اما به احتمال زیاد اوجان در دوران غازان خان دوباره رونق گرفت و روبه آبادانی رفت .
گویا این تومان و شهرهای آن ، بویژه شهر تبریز مکان گرد آمدن صنعتگران و بازرگانان بوده است ، چنانکه مارکوپولو نیز خصوصیات آن را برشمرده و می نویسد : « مردم تبریز از راه تجارت و هنر زندگی می کنند و انواع مختلف پارچه های زربفت و با ارزش را به مقدار زیادی تولید می کنند».(مارکوپولو،۱۳۶۳،۴۱) . این شهر موقعیت عالی داشته و از هندوستان ، بغداد ، موصل ، هرمز و نقاط دیگر کالاهای تجاری به آنجا آورده می شد و بسیاری از تجار لاتین نیز برای خرید محصولات داخلی ، فراوانی که به این شهر می رسید به تبریز می آمدند و همچنین تجار ممالک دوردست برای خرید و تجارت و انجام معامله های کلان و تجارت سنگهای قیمتی و بسیار گرانبهایی که در این شهربه وفور یافت می شدند به آنجا امد و شد داشتند(همانجا).
اقداماتی که خواجه رشیدالدین در تبریز انجام داد ، باعث پیشرفت آنجا شد . او تعدادی کارخانه در تبریز احداث کرد و صنعتگرانی از نواحی گواناگون به آنجا فرا خواند تا در آنجا به کار مشغول شوند. خواجه رشیدالدین در طی نامه ای به یکی از فرزندان خود به نام سعدالدین حاکم قنسرین و عواصم نوشت ؛ و طی آن از او درخواست نمود که پنجاه صنعتگر از انطاکیه ، وسوس و طرسوس به دارالسلطنه تبریز بفرستد(سلطانزاده،۱۳۶۵،۹۰). او همچنین مقدار دویست و پنجاه تومان غازانی به تجار امین سپرده بود تا با آن تجارت نمایند و اسامی آنها را در دفتری مخصوص به ثبت رسانده بود (همان،۱۱۱). همچنین گویا او در زمینه دامداری و پرورش طیور نیز در تبریز سرمایه گذاری نموده بود ، خواجه تنها برای ربع رشیدی هزاران دام ، دهها هزار مرغ و سایر طیور از جمله بیست هزار قطعه مرغ ، ده هزار قطعه غاز ، ده هزار اردک هزار راس گاو نر ، هزار راس درازگوش و غیره وقف کرده بود .(رشید الدین فضل الله ،۱۹۴۵،۱۸۲).
مستوفی در مورد اوضاع کشاورزی تبریز از وجود غله و سایر حبوبات سخن رانده و اشاره می کند که که این محصولات در آنجا به خوبی به عمل می آیند و میوه هایش نیز مرغوب و ارزان بوده اند (مستوفی ،۱۳۶۲،۷۷). رشیدالدین نیز از کاشت ذرت در این ولایت سخن رانده است(رشیدالدین فضل الله ،۱۳۶۸،۱۵).از محصولات اوجان نیز حاصلش غله و بقول بود (مستوفی ،همان،۸۰).
نمای از مسجد علیشاه تبریز
۶-۲- تومان اردبیل
این تومان شامل شهرهای اردبیل و خلخال و ولایت های دارمزین و شاهرود بود (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۲-۸۱). در پی حملات مغولان این شهرها دچار ویرانی گردیدند و قتل و غارت هایی در آنجا صورت گرفت (رشیدالدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۱،۳۸۱ ) بنا به گفته یاقوت در آن زمان اردبیل شهری پر جمعیت بوده است(لسترنج،۱۳۳۷،۱۸۰). در سال ۶۱۷ه بود که مغولان به آنجا حمله بردند که بنا به گفته مولف روضه الصفا در اردبیل و زنجان قریب ۵ هزار تن از دم تیغ مهاجمان گذشتند (میرخواند۱۳۷۵،۸۴۸). ، در واقع مغولان طی سه حمله موفق به تسخیر این شهر شدند که در دوحمله نخست دست به قتل و غارت زده و نتوانستند آنجا را بگیرند ، اما بنا به گفته یاقوت در حمله سوم بود که توانستند شهر را تصرف کنند و کسی جان سالم به در نبرد مگر کسانی که پنهان شدند(حموی ،۱۳۸۰:ج۳، ۱۱۸-۱۸۲). گویا بعد از آن حملات دوباره آن شهر رونق گرفته و پیشرفت کرده است زیرا یاقوت می نویسد « نه تنها به حال پیش خود بازگشته بلکه بهتر نیز شده است» (همانجا). گویا در همان سالهای حکومت هلاکو و اباقاخان بود که کار مسیحیان رونق گرفت و کلیساهایی در اردبیل ساخته شد ، تا زمانیکه که غازان بر سر کار آمد و دستور تخریب کلیساهای مسیحیان را داد که گفته می شود در اردبیل نیز کلیساها را ویران نمودند (اشپولر ،۱۳۸۴،۲۶۶). در دوره حکمرانی غازان خان کار روسپی خانه ها و مسئله فحشا در اردبیل به وفور دیده می شده چنانچه برخی از زنان با وضعیتی که از نظر مردم و علمای آن دوره اردبیل مناسب نبوده در معابر دیده می شدند ؛ این عمل باعث شد تا علما به نزد غازان رفته و از این اوضاع شکایت کنند ، غازان نیز به این امر رسیدگی کرده و دستور جمع آوری این دسته از زنان را صادر کرد (بیانی ،۱۳۵۲،۱۲۶). پس از مرگ ابوسعید نیز این تومان مانند دیگر نقاط آذربایجان محل آمد و شد جلایریان شد.
از لحاظ مذهبی مردم اردبیل شافعی مذهب بودند چنانکه مستوفی می نویسد « اکثر بر مذهب امام شافعی اند و مرید شیخ صفی الدین»(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۱). او در مورد مردم ولایت شاهرود نیز می نویسد : « که شافعی مذهب اند ، اما مذهبی ندارند و بدترین طوایف اند»(همان ،۸۲).
با توجه به اطلاعاتی که مورخان بدست می دهند ، در این تومان پنبه وغله (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۸،۱۶۳) و همچنین چوبی که از جنگل می آوردند و خلنج نامیده می شد و هنرمندان زیادی اشتغال به ساختن لوازم آن بوده اند و بی عیب نیز نبوده است وجود داشت(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۱۸۳-۱۸۲). در این ولایت چنانچه مستوفی اشاره می کند میوه جات اندکی پرورش می یافته است (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۲). در این تومان منطقه خلخال به دلیل برخورداری از شکارگاههای فراوان و پرشکار مشهور بوده است.(همانجا).بنظر می رسد که مردم اردبیل از لحاظ زرنگی در معاملات خبره و کلک زن بوده اند چنانکه رازی می نویسد « در اردبیل بازاری مخصوص برای فروختن گربه بود که گربه فروشها حیله می کردند ، به این نحو که گربه را در کوزه ای گذاشته و کوزه را چرخ می دادند و گربه در میان کوزه گیج شده ، گربه گیج شده را با یک کبوتر در قفسی می گذاشتند که گربه به علت گیجی کاری نمی کرد و آن را می فروختند».(رازی ،۱۳۷۳،۳۵۰). همچنین او می نویسد که مردم اردبیل به اکثر آکل اند یعنی شرط بازند(همانجا).
۶-۳- تومان مشکین
این تومان از شهرهای مشکین ، خیاو ، انار ، ارجاق ، اهر ، تکلفه و کلیبر تشکیل شده و ولایات مردان نعیم ، گیلان فصلون و داورد نیز جزء آن بوده است (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۴-۸۲۹). این تومان از لحاظ حاکمیت مانند دیگر تومانهای آذربایجان همه در دست یک حاکم بوده است . در آغاز حملات مغول ولایات این تومان نیز مانند بعضی دیگر از نقاط ایران ، دچار قتل و غارت شد و تنها حمدالله مستوفی است که اطلاعاتی راجب آن بدست می دهد که بنابر اطلاعات او مردم مشکین (پیشکین) شافعی حنفی و بعضی شیعه بوده اند و حاصلش نیز غله و میوه که فراوان بوده است(همان،۸۳). انار و ارجاق نیز حاصلش میوه ، انگور و خربزه بوده و همچنین دارای باغستانهایی نیز بوده است. (همانجا). هر چند که یاقوت که قبل از مستوفی می زیسته می نویسد : «میوه های اردبیل نیز از انار تامین می شده است» (حموی،۱۳۸۰:ج۱،۳۲۷). که اگر نظر هردوی انها را درست در نظر بگیریم ،می توان به این نتیجه رسید ، که بعد از ورود مغولان کشاورزی انجا رونق گرفته است.
اهر : شهر کوچکی بوده که حاصل آن غله و اندکی میوه بوده است ؛ مردمش شافعی مذهب بوده اند و حدود بیست پاره دیه داشته است (مستوفی،۱۳۶۲،۸۳). و در اطراف آن شهرهای کوچکی در دامنه کوه ها وجود داشته است(لسترنج،۱۳۳۷،۱۱۱).
خیاو و تکلفه نیز دو قصبه بوده اند که حاصل آنها غله بوده و مردم خیاو اکثرا موزه دوز و چوخاگر بوده اند(مستوفی،۱۳۶۲،۸۳). دراورود نیز قبل از زمان مستوفی قصبه بوده ولی چنانکه این مورخ اشاره می کند در زمان او ولایتی بوده و جمعی از مغولان نیز به آنجا قشلاق می کرده اند محصول این ولایت غله ، پنبه و شلتوک بوده است (همانجا).کلنبر نیز قصبه ای بوده که مردمش از ترک و طالش ممزوج بوده اند و نیزمذهب شافعی داشته اند(همانجا).
۶-۴- تومان سراو
این تومان شامل شهرهای سراو ، میانج و گرمرود بود (مستوفی،همان،۸۶). شهر سراو در حین حملات مغول در سال ۶۱۷ هـ ویران شده و بیشتر اهالی آن به قتل رسیدند(لسترنج،۱۳۳۷،۱۷۵). اما ظاهر در زمان حمدالله مستوفی آن شهر آباد شده است ، و از اوضاع این شهر در دیگر ایام اطلاعاتی در دست نیست و تنها حمدالله مستوفی است که اطلاعاتی درباره آن بدست داده است. او درمورد مذهب مردم سراو می نویسد :« مردم سراو سفید چهره اند و سنی مذهب و اکول باشند»(مستوفی،همان،۸۶). و نیز او در مورد مردم میانج می نویسد : « مردمش سفید چهره و ترک اخلاق اند»(همانجا). لحاظ کشاورزی نیز در آنجا غله ، پنبه ، انگور و دیگر حبوبات و میوه ها به ثمر می آمد(همانجا).
۶-۵- تومان خوی
این تومان شامل شهرهای خوی ، سلماس ، ارومیه و اشنویه می شد ، در بین این شهرها خوی مرکزیت داشت که آنرا ترکستان ایران نیز می خواندند(مستوفی،همان،۸۶-۸۴).در هنگام حملات مغولان اتابکان ایلدگز در آنجا حکومت می راندند ، پس از آنکه مغولان در سال ۶۱۷ ه همدان را تسخیر نموده و رو به تبریز آوردند ؛ اتابک ازبک خود به نخجوان رفت و خانواده اش را به خوی فرستاد ، پس از گرفتن تبریز مغولان به خوی و سلماس رفته و در آنجا نیز دست به قتل و غارت زدند ، اما پس از بازگشت مغولان و آرامش شهر اتابک ازبک دوباره به آذربایجان آمد ولی در سال ۶۲۲ ﻫ جلال الدین آنجا را به تصرف خود درآورد ، در این بین میان جلال الدین و همسر اتابک ازبک قول و قرارهایی گذاشته شد و قرار بر این شد که همسر اتابک به خوی برود ، جلال الدین به تاج الدین قلیج و بدرالدین هلال ، دستور داد تا ملکه را با احترام به خوی ببرند(جوینی ،بی تا:ج۲،۱۵۷). و پس از آن جلال الدین نیز به این شهر آمده و ملکه را به عقد خود درآورد.
در سال ۶۲۳ ﻫ پس ار آنکه جلال الدین به گرجستان حمله کرد ، طایفه ای از ترکان ایوائی به آنجا آمده و خوی ، اشنویه و ارومیه را تاراج نمودند ، سلطان در ابتدای امر اهمیتی به آن نداد ، اما با درخواست ملکه به آنجا بازگشت و آنها را فراری داد . در آن زمان کدورتهای داخلی همچنان در حال وقوع بود ، در پی آن اختلافاتی میان ملکه و شرف الملک ، که جلال الدین او را به وزارت ملکه برگزیده بود، رخ داد ؛ کمی بعد از آن حاجب علی به خوی حمله کرد و توانست ملکه را با خود به اخلاط ببرد(مستوفی،۱۳۳۹،۴۹۸). ، پس از آن کشمکش های میان حاجب علی و شرف الملک رخ داد اما در آخر جلال الدین در آخر توانست به خوی دست یابد ولی پس از اقامت در این شهر خبر آمدن مغولان را شنید و مجبور به فرار شد و اندکی پس از آن به قتل رسید.این تومان پس از آن مانند دیگرمناطق آذربایجان در دست مغولان قرار گرفت و حاکمان آذربایجان بر آن حکمفرما شدند ، زمانیکه هلاکو بر سر کار آمد در خوی بت خانه هایی ساخت(رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۲،۷۳۴). اما به احتمال زیاد آنها در زمان غازان خان ویران شده اند.
پس از آنکه هلاکو از فتح بغداد بازگشت به سوی دریاچه ارومیه رفت و فرمان داد تا در جزیره تله ، برمیان دریاچه قصری بسازند تا گنجینه های عظیمی را که از بغداد به همراه آورده بود در آنجا ذخیره سازد(برتشنایدر،۱۳۸۱،۱۴۳). رشیدالدین در این مورد می نویسد : « هلاکوخان خزاین و اموال وافر را که از بغداد آورده بود ، بر دست ملک ناصرالدین ابن علاءالدین صاحب ری به جانب آذربایجان فرستاد و ملک مجدالدین تبریزی را گفت تا بر کوهی که ساحل دریای ارومی و سلماس است عمارتی عالی و در غایت استحکام بساخت و تمامی آن نقود را گداخته و بالش ساخته و در آنجا بنهند »(رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۲،۷۱۷). ابوالفدا نیز اشاره می کند که به خاطر استواری آن مکان ، اموال خود را در ارومیه جای داد (ابوالفداء،بی تا،۴۵۷). و ارومیه همان شهری است که یاقوت می نویسد « ارومیه از طرف ازبک پسر پهلوان هیچ توجهی به آن نمی شود»(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۱۹۹). به احتمال زیاد این شهر پس از آن رونق گرفته است. ایلخان احمد اموالی را هلاکو در آنجا پنهان نموده بود را بیرون آورده و بر شاهزادگان و امرا تقسیم نموده و به هر نفر لشکری صد و بیست دینار داد و نام آنها را در دفتر ثبت نمود (قطبی اهری،۱۳۸۹،۱۹۵). به مرور زمان اوضاع این تومان اندکی بهتر شد و حتی تاج الدین علیشاه نیز باروی شهر سلماس را که خراب شده بود ، بازسازی نمود ؛ مساحت این بارو حدود هشت هزار گام بود(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۵). پس از انقراض حکومت مغولان این سرزمین نیز همچون دیگر ولایت آذربایجان مورد رفت و آمد جلایریان شد.
مردم خوی بنا به گفته مستوفی سفید چهره و ختای نژاد بوده اند (همانجا) . که رشید الدین نیز از بعضی ختائیان که در آنجا سکونت نموده اند(رشیدالدین فضل الله،۱۳۶۸،۱۴۵). سخن رانده است. مردم خوی ارومیه و اشنویه و سلماس، سنی مذهب بوده اند(قزوینی ،۱۳۷۳، ۶۰۶؛ مستوفی ،۱۳۶۲،۸۷-۸۵). مستوفی از درگیری های بین اکراد و مردم در سلماس اشاره نموده و می نویسد : « همیشه در میانشان جدال قایم بود و چون ذاتی و موروثی است ، اصلاح پذیر نمی باشد»(همانجا).
این تومان از لحاظ میوه پر رونق بوده و یاقوت نیز از باغستانهای بسیار آمرود در اشنویه صحبت می کند و اشاره می نماید که میوه این ولایت را به دیگر نقاط نیز می برده اند(حموی،۱۳۸۰:ج۱،۲۵۲). و در خوی و ارومیه نیز انگور و امرود مرغوب وجود داشته و غله نیز در آنجا فراوان بدست می آمد . (مستوفی،۱۳۶۲،۸۵). رشید الدین فضل الله نیز از وجود گاورسی در خوی صحبت می کند ، که ختائیان از دشت قپچاق با خود به آنجا آورده بودند و به دیگر ولایات می بردند. همچنین درخوی پارچه ای مرغوبی به نام جولغ بافته می شد (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۸،۱۴۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...