دانلود مقالات و پایان نامه ها در مورد آرای عرفانی بدیعالزمان سعید نورسی- فایل ۵ |
نورسی در مباحث علمی و سلوکی به سخنان و تألیفات بزرگان و شیوخ طریقتهای صوفیانه پیش از خود استناد کرده و از این معارف بزرگ بهره برده است. وی ضمن تعریف و تمجید طریقت تصوف، به خصوص طریقت نقشبندیه و بزرگان آن میگوید: «طریقت صوفیه عبارت است از راه وصول به حقایق و مشهورترین آنها عبارت است از طریقت نقشبندیه که بزرگراه به شمار میآید. بعضی از اقطاب نقشبندیه قواعد آن را چنین خلاصه کردهاند:
” در طریق نقشبندی لازم آمد چار ترک، ترک دنیا، ترک عقبی، ترک هستی، ترک ترک”
یعنی: در طریقت نقشبندی ترک چهار چیز لازم است: ترک دنیا که دنیا را مقصود ذاتی ندانی؛ ترک آخرت بهحساب نفس و ترک نفس یعنی نفس را فراموش کنی و سپس ترک ترک یعنی در این ترک فکر نکنی تا شیفته نشوی و فریب خود را نخوری و به خود تفاخر نکنی؛ یعنی شناخت خدا و کمال حقیقی انسان در ترک آنچه غیر خداست به دست میآید.»[۲۳۲] سپس در زمان عضویت در دارالحکمه الاسلامیه از بحران شدید روحی خودش میگوید: زمانی که در دارالحکمه الاسلامیه عضویت داشته و به فشار و اضطراب مواجه شده، با رجوع به کتاب «فتوح الغیب» عبدالقادر گیلانی و تفأل به آن آرامش یافته است…»[۲۳۳]
وی به طریقتهای صوفیه و انتساب به آنها حرص و میل شدیدی دارد، حتی ایمان انسان را بدون این طریقتها مستحکم نمیشمارد؛ و ضمن بیان اهمیت طریقتها در نگهداری ایمان، از اینکه علمای اهل سنت و سیاستمداران آنها، منبع ولایت و طریقت را میبندند، افسوس میخورد.[۲۳۴] و فواید طریقت را بیشتر از ضررهای آن میداند.[۲۳۵] درباره اهمیت و ارزش طریقتهای صوفیه میگوید: «فالذی لیس له حظ من الطریقه… مدققاً.»[۲۳۶] و بااینکه دستور میدهد که شاگردان نور نباید شیخی بیرون از دایره رسائل النور داشته باشند: «نعم إن الذی اتخذ لنفسه شیخاً قبل دخوله الدائره یمکنه أن یحافظ علی رابطته بشیخه و مرشده ضمن الدائره أیضاً، ولکن من لم یکن له شیخ بعد الدخول فی الدائره، لیس له أن یتخذ شیخاً إلا ضمن الدائره.»[۲۳۷] با این حال شاگردش خلوصی را از ورود به طریقت نقشبندیه معاف میکند.
نورسی از مشرب خلت و مسلک برادری در دایره رسائل النور با عنوان “فنا فی الاخوان” در مقابل اصطلاح اهل تصوف “فنا فی الشیخ “و ” فنا فی الرسول” نام میبرد که توضیح آن در فصل پنجم و تحت عنوان فنای فی الاخوان آمده است. اصطلاحاتی که نورسی در رسائل خود بهکاربرده است درواقع همان اصطلاحاتی است که به همان معنا نزد اهل تصوف معروف هستند، علاوه بر اینکه وی اصطلاحات جدیدی نیز به آن افزوده است.
۳-۱-۲ استفاده از اذکار و اوراد طریقتها بهویژه طریقت نقشبندیه
نورسی در رسائل النور، از طریقتها به خصوص طریقت نقشبندیه بهره برده و به جایگاه ارزشمند آنها در عالم اسلام اشارهکرده است. ازجمله: بهرهگیری وی از کلمه شهادت در اوراد نقشبندیه؛ هشدار نسبت به اخلاص ورزیدن در اذکار همانند طریقتهای گذشته؛ استفاده از ذکر «یا بَاقی أنتَ البَاقی» (ختمه مخصوص بزرگان نقشبندیه) در آخر نامههای خود و نیز شرح و تفسیر آن؛ عمل برحسب قلب بهعنوان بهترین روش در سیر و طریقت؛ و یادآوری نقش و اثر طریقتها در نگهداری از قلمرو اسلامی مقابل هجوم گمراهان غربی. در این مبحث به توضیح اجمالی هر یک از این موارد خواهیم پرداخت:
نورسی درباره کلمه شهادت در اوراد نقشبندیه میگوید: در این راه با آن اوراد زنده میشویم و با آن میمیریم و با آن فردا محشور میشویم، با پایبندی تمام احساس میکنم اگر تمام دنیا به من داده شود بهاندازهای نیست که این حقیقت ایمانی واحد برایم روشن است.[۲۳۸]
برای رعایت اخلاص در ذکر به شاگردانش هشدار میدهد[۲۳۹] که تنها در انتظار پاداش دنیوی آن را نباشند. اگر منافع دنیایی علت عبودیت یا ورد و ذکر مشخصی شوند یا جزئی از آن را شامل شوند، حتماً عبادت را باطل و وردی با خاصیت را، بینتیجه میکنند…»[۲۴۰]
وی اغلب نامههای خود را با «یا بَاقی أنتَ البَاقی؛ یا بَاقی أنتَ البَاقی» ختم میکند دو حقیقت مهم را نشان میدهند. اینکه برخی از بزرگان نقشبندیه ختمه مخصوصی از این دو جمله برای خود تهیهکرده و آن را «ختمه نقشیه مختصر» نامیدهاند بیانگر معنای آن آیه بزرگ است.[۲۴۱] و این دو جمله را نشاندهنده معنا و شرح آیه «…کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ …» (قصص، ۸۸) میداند.
نورسی میگوید: بهترین شیوه کار قلب و عمل کردن آن از راه سلوک، طریقت است. وی در جواب چیستی طریقت میگوید: غایت و هدف طریقت، شناخت حقایق ایمانی، قرآنی و رسیدن به آن از راه سیر و سلوک روحانی، وجدانی، ذوقی همانند شهود است. طریقت و تصوف سر انسانی بالا و کمال بشری است… خداوند قلب را به این شکل خلق کرده و عمل، اجرا و انجام این قلب و تحریک آن و تشخیص تواناییهای آن و انتقال از قوه به فعل را از قلب خواسته است. تا زمانی که خدای سبحان و بلندمرتبه چنین اراده میکند. پس قلب بر اساس اراده خدای سبحان اقدام میکند. بدون تردید بزرگترین وسیله برای کار قلب و اجرای آن، حقایق ایمانی با ابزار ذکر، با رعایت مراتب ولایت توسط طریقتها است.
نورسی برخی از فایدههای ذکر و چگونگی مأنوس شدن انسان به ذکر خداوند، صیغه و شکل ذکر که «الله الله گفتن» است را چنین بیان میکند: اهل طریقت در زمان هجوم گمراهان، از ایمان خود نگهداری میکنند تا حدی که یک فرد عادی با اخلاص اهل طریقت بیشتر از کسی که ادعای دانایی و علم دارد، از نفس خود نگهداری میکند.
علاوه بر نتایج دینی، اخروی یا روحانی، طریقتها در جهان اسلام پیشنیاز ابزارهای ایمانی قرار دارد که در دایره برادری اسلامی بین مسلمانان رشد و گسترشیافته است. طریقتهای صوفیه درگذشته و امروزه یکی از قلعههای سهگانه هستند که بر دیوارهای مستحکم آن هجومها و سیاستهای مسیحیت و کسانی که در پی نابودی نور اسلام هستند، شکسته میشود.[۲۴۲] بنابراین نباید نقش طریقتها را در نگهداری از مرکز خلافت اسلامی استانبول در طول ۵۵۰ سال، بهرغم هجوم دنیای کفر و اروپای مسیحی فراموش کنیم.
۳-۱-۳شرح روشهای طرق صوفیه به شاگردان
نورسی در دوره حبس و تبعید و یا آزادی به بیان و توضیح موضوعات سیر و سلوکی به خصوص سیر آفاقی و انفسی در سلوک و تفاوتها و مزایای هر یک میپرداخت.
ازنظر نورسی سیر آفاقی و انفسی دو مشرب و دو روش برای طریقت هستند. صاحب سیر انفسی (درونی) از نفس حرکت را آغاز و ضمن جدا و دور شدن از خارج جدا، در قلب با نابود کردن خودخواهی، تمرکز ایجاد و با گشوده شدن قلب، راهی به حقیقت باز میشود. سپس با حرکت به کرانههای هستی متوجه نورانی شدن قلب خود میشود. این سیر در مقایسه بزرگتر از سیر آفاقی است و بیشتر طریقتها، طبق این روش مجاهده مخفی دارند. مهمترین پایه این سیر، از بین بردن غرور، نابودی آن و ترک هوا، هوس و تسلط بر نفس است؛ اما سالک به علت ناتوانی در از بین بردن نفس اماره، نمیتواند غرور را بهوسیله ترک هوا و هوس خود نابود کند. به همین خاطر، شخص از جایگاه شکر به جایگاه فقر سقوط میکند.[۲۴۳]
اما صاحب روش دوم با شروع از کرانههای هستی به سمت تجلیات اسمای حسنی و صفات خداوند در نشانههای موجود در کرانههای هستی میرود و نورهای آن تجلیات را بهاندازه و مقیاس کوچکی در افقهای هستی قلبی خود میبیند؛ و در این قلب، نزدیکترین راه بهسوی خدای تعالی باز میشود و میبیند که قلب واقعاً آینه خداوند است، درنتیجه به مقصود و تمام آرزوهایش میرسد؛ بنابراین در مشرب انفسی، سالک از کشتن نفس اماره و نابودی خودخواهی یا ترک کردن هوا و هوس ناتوان است. پس او از جایگاه شکر به جایگاه خودخواهی که از غرور بدتر است میافتد. اگر هم قرب پیدا کند، به علت جاذبه عشق و محبت است اما در او ادعاهای بیشازحد (شطحیات) به وجود میآید که هم سبب ضرر به نفس خود شخص و هم دیگران میشود.[۲۴۴]
۳-۱-۴ ذکر نیکیها، فضایل اولیا، اقطاب صوفیه و فواید طریقت
نورسی به تبیین نقش تصوف و طریقتها برای تبدیل و ارتقا به مرتبه انسان کامل و به فواید تصوف و طریقت به شرح ذیل میپردازد: ۱- طریقت راهی است که انسان را به یک مؤمن واقعی تبدیل میکند. تا ایمان خویش را به درجه عینالیقین میرساند و خدا را بهگونهای عبادت میکند که گویی خدا را میبیند.[۲۴۵] ۲- طریقت از قلب (تا زمانی که سالم است) مراقبت میکند تا تمام جسم را برای اینکه صاحبش را تا مقام انسان واقعی بالا ببرد، سالم بماند.[۲۴۶] ۳ - تقویت ارتباط با طبقاتی که به حیات برزخی رسیدهاند.[۲۴۷] ۴- شرح و توضیح اینکه، هدف رسیدن به درجهای از عشق است، همانطور که حدیث قدسی اشاره میکند که: پیوسته بنده من با انجام دادن نوافل و مستحبات به من نزدیک میشود تا من او را دوست بدارم، وقتی کسی را دوست داشته باشم، گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمان او میشوم که با آنها میبیند… ۵- در طریقت انجام وظایف شرعی انسان را به لذت بردن از عبادت، تقرب و نزدیکی به مولی متحول میکند.[۲۴۸] ۶- لذت و انس به آنچه باعث نزدیکتر شدن به خدا خواهد شد و در مراتب قرب تا مرتبه توکل و تسلیم و رضا پیش میرود. ۷- رهایی از ریا و ظاهرسازی بهوسیله تزکیه نفس تا از خطرات خودخواهی نجات یابد. ۸- تکمیل حضور و شهود دائم که این عادت شکلی از عبادت است. درصورتیکه عبادت شخص غافل بهگونهای است که از مولای خود بیخبر است.[۲۴۹] ۹- پیروزی بهوسیله حقیقت ایمان و اسلام و سود و بهره از آن، نجات و رهایی از اتفاقات، آمادگی و تمرین وظیفه جانشینی خداوند و پرواز با دو بال حقیقت و شریعت است.[۲۵۰]
۳-۱-۵ ترغیب و تشویق شاگردان به دعا و مناجات
نورسی جایگاه بسیار والایی برای ذکر و مناجات قائل است. تا جایی که هیچگاه اذکار پس از نمازش ترک نمیشود[۲۵۱] و درراه اشاعه آن در بین شاگردان خود و دیگر مردم، جدیت زیادی از خود نشان میدهد؛ و پایه اصلی تفکر عارف، صوفی و وسیله نزدیکی به خدا و ابزار اهل تصوف را ذکر، دعا، مناجات و تضرع بسیار بهسوی خداوند متعال، میداند. ذکر دوازدهم از لمعه هفدهم با این مضمون: «یاربی الرحیم و یا إلهی الکریم…» شروع میشود.[۲۵۲] لمعه اول کتاب اللمعات را با مناجات حضرت یونس شروع میکند: «… لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»(انبیاء،۸۷) راز بزرگ این مناجات در آن وضعیت گرفتاری حضرت یونس (علیهالسلام) که هیچ ابزاری کارایی نداشت در آن لحظه برای نجات، به ذاتی نیاز داشت که دستورش در ماهی، دریا، شب و جو آسمان اثر کند. نورسی میگوید: وضعیت ما بهگونهای است که باید از همه اسباب قطع امید کرده و با اقتدا به حضرت یونس (ع) بهطور مستقیم به پروردگارمان که مسببالاسباب است پناه برده و ذکر: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»(انبیاء،۸۷) را بگوییم و بهعین الیقین بدانیم که به دلیل غفلت و گمراهی آینده، دنیا و هوای نفس علیه ما متحد شدهاند و تنها کسی ذاتی که آینده، دنیا و نفس ما در دست او است میتواند ضررهای آن را از بین ببرد.[۲۵۳] بدون شک چنین انسان همانند حضرت یونس (ع) نیازمند ذکر دائمی مذکور است.[۲۵۴]
نورسی در مقابل اتهام تشکیل طریقت و استفاده از ادعیه میگوید: «این تعلیم طریقت نیست، تدریس حقیقت است. من شافعیام و تسبیحات پس از نمازم با آنچه در حنفیان هست، کمی فرق دارد. همچنین برای خود عاداتی دارم مثلاً از نماز مغرب تا نماز عشا و پیش از طلوع صبح باکسی دیدار و گفتگو نمیکنم. آیاتی از قرآن زمزمه و تلاوت میکنم و از گناهانم استغفار میکنم. گمان نمیکنم هیچ قانونی در دنیا چنین چیزهایی را ممنوع اعلام کند.[۲۵۵]
۳-۱-۵ موافقت با تصوف اهل سنت
بهطورکلی نظرات صوفیانه نورسی با تصوف اهل سنت همخوانی فراوانی دارد. به خصوص تأثیرپذیری از شیخ احمد سر هندی در مباحث پیروی از سنت سنیه نبوی، زیانهای ترک سنت، مقایسه سنت با سخنان بزرگان، تفاوت بدعت خوب و بد بیشتر است.
بیماری بدعت از راه ارتباط مؤمن باسنت نبوی قابلدرمان است و در اثبات اهمیت آن این فرموده پیامبر (ص) ذکر میکند که «کسی که در فساد امت به سنت من تمسک جوید برای او پاداش صد شهید است.»[۲۵۶] همچنین از زبان شیخ احمد فاروقی گفته است: «زمانی که در سیر روحانی خود سیر میکردم در میان طبقههای اولیا، دیدم که نورانیترین، باشکوهترین، لطیفترین و مطمئنترین اولیا کسانی هستند که پیروی از سنت سنیه را اساس طریقت گرفتهاند. اولیای عامه این طبقه حتی از اولیای خاص سایر طبقات، شکوهمندتر هستند. کسی که سنت سنیه را اساس کار خود قرار میدهد، زیر سایه رسول الله، مظهر مقام محبوب میشود.[۲۵۷]
همچنین تحت تاثیرسرهندی مفهوم طریقت صوفیه را اینگونه بیان میکند. «صوفیه اهل سنت ابداعگر نیست، پیروی کامل و بالفعل از تمام مباحث سنت سنیه فقط برای اخص خواص ممکن است. اگر پیروی بالفعل حاصل نشود، پیروی بالنیت و جانبدارانه از عهده هرکسی ساخته است.»[۲۵۸]
نورسی ضمن اجباری دانستن پیروی از فرایض و واجبات، درصورتیکه ترک مستحبات موجود در سنت سنیه گناهی نداشته باشد، اما امکان از بین بردن ثوابهای بزرگ را فراهم میکند… در سنت سنیه مربوط به عادات و معاملات هم اگر پیروی باشد، عادتها به عبادتها مبدل میشود.[۲۵۹] اگر بدعتها از نوع اوراد، اذکار طریقت باشد و اصل آنها از کتاب و سنت اخذشده باشند و با اصول سنت سنیه مخالفتی نداشته باشند و بهشرط عدمتغییر، بدعت محسوب نمیشوند.
نورسی درباره «بدعت» و «بدعت نیکو» از زبان سرهندی میگوید: «من در سیر و سلوک روحانی میدیدم که کلمات روایتشده از رسول اکرم (ص) درخشان هستند و با شعاع نوری سنت سنیه میدرخشند. وقتی اورادی درخشان را میدیدم که از وی روایت نشدهاند، فاقد آن نور بودند، بهطوریکه درخشانترین این روایات نمیتوانست باکم اهمیتترین روایتهای پیامبر برابری کنند. پس فهمیدم که شعاع نورانی سنت سنیه اکسیر است و برای کسانی که در پی نورند کافی است و نیازی به یافتن نور در خارج ندارند» آنگاه سنت سنیه را سنگ زیرین سعادت دوجهان، معدن و منبع کمالات مینامد.[۲۶۰]
۳-۱-۶ تأکید بر محبت و دوستی بهعنوان ویژگی مشترک اهل تصوف
به نظر نورسی ویژگی مشترک اهل تصوف، محبت و دوستی است که به فرموده الهی مستدل شده است. آنجا که میفرماید: «قُلْ إِن کنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللّهُ»(آلعمران، ۳۱) نورسی از این آیه این نتیجه را میگیرد که ممکن است انسان کوهی از محبت نامتناهی نسبت به خالق جهان باشد، به خاطر اینکه غریزه انسان دوستدار هر زیبایی و هر کمال، شیفته محبت و افزایش آن با توجه به درجه زیبایی، کمال و احسان است که به حداکثر درجات عشق و حد نهایت آن مربوط میشود.[۲۶۱] در آیه فوق، ایجاز عجیب و جملات بسیاری در متن همین سه جمله وجود دارد. آیه میگوید: «اگر به خداوند (جلجلاله) ایماندارید البته باید او را دوست داشته باشید و تا زمانی که خدا را دوست دارید، باید کارهایی را انجام دهید که خدادوست دارد و لازمه آن شبیه شدن به کسی است که خدا او را دوست دارد. تشبه به او نیز پیروی از اوست. اگر از او پیروی کنید، خداوند هم شمارا دوست خواهد داشت. درواقع شما باید خدا را دوست بدارید تا خدا هم شمارا دوست بدارد. همه جملات فوق بیانکننده معنای خلاصه آیه فوق است.[۲۶۲] پس مهمترین نتیجه عالی برای انسان این است که مظهر محبت حضرت حق شود؛ و با توجه به نص آیه راه رسیدن به آن مقصد والا، تبعیت از حبیبالله و اقتدا به سنت سنیه او است.
۳-۱-۷ زهد ورزی در دنیا و اطاعت از روح و قلب
نورسی میان زندگی موقت و گذرا و علاقه به تعلقات دنیا که انسان را تا زمان مرگ بیشتر همراهی نمیکنند، زندگی ابدی و باقی را گزیده و زهد و تقوا در پیشگرفته است. در خطاب به خود میگوید: «سعید غافل! باید بداند که مناسب نیست که به چیزی وابسته شود که پس از نابودی این دنیا با او همراهی نمیکند و از او جدا میشود، کار عقل نیست؛ چیزهایی که در سفر برزخ با او همراهی ندارند، او را تا درب قبر هم همراهی نمیکنند، در مدت یکی دو سال با جدایی ابدی از او جداشده و گناهان خود را به گردن او میاندازند و خصوصاً برعکس میل او در زمان به دست آوردن، او را ترک میکنند.»[۲۶۳]؛ همچنین میگوید: «اگر عاقل هستی، دست از مسائلی که در تغییرات آخرتی، مراحل برزخ، تغییرات دنیا، از بین میروند و در سفر ابدی با تو همراهی ندارند؛ به آنها اهمیت نده و از نابودی آنها نگران باش. تو متوجه ماهیت خود باش…»[۲۶۴]
۳-۱-۸ تفکر و دیدن جمال و کمال (تجلی)
نورسی تجلی را بزرگترین نام برای «حکم و داوری» میداند که هستی را مثل کتابی نشان میدهد که هر صفحهاش حاوی صدها کتاب، هر سطرش دربردارنده صدها صفحه، هر کلمهاش دارای صدها سطر و هر حرف آن دارای صدها واژه و هر نقطه آن شامل مختصری از کتاب است؛ که به صدها شکل، رسم کننده و کاتب آن را بهروشنی نشان میدهد، بهنحویکه مشاهده کتاب هستی، صدها برابر بیش از آنکه وجود کتاب را اثبات کند، وجود کاتب و وحدانیت آن را اثبات میکند، زیرا “حرف” درحالیکه وجود خود را بهاندازه “یک حرف” بیان میکند، به میزان یک سطر از کاتب خود خبر میدهد. زمین یکی از صفحات این کتاب بزرگ است و انواع و اقسام گیاهان و حیوانات را مثل کتابهای گوناگون میتوان باهم در یکزمان، بیهیچ اشتباه و باکمال نهایی با چشم دید که در فصل بهار نوشتهشدهاند.»[۲۶۵]
۳-۲ عرفان نظری
اهل تحقیق ضمن تقسیم عرفان، به دودسته عرفان نظری و عرفان عملی، آن دسته از آموزههای عرفانی را که به بیان چگونگی و ویژگیهای تجلیات حق در قالب اسمای، صفات، افعال و مباحث پیرامونی آن مانند ارتباط حق و خلق میپردازد، عرفان نظری گفتهاند.[۲۶۶] این نوع عرفان یا بعد معرفتی عرفان اسلامی، شاخهای از معرفت انسانی است که سعی دارد تفسیری کامل از هستی، نظام، تجلیات و مراتب آن به دست دهد. به عبارتی عرفان نظری در پی ارائه نگرشی وجودی در عالم وجود یعنی خدا، انسان و جهان با تکیهبر شهود و مکاشفه است.
همچنین عرفان نظری مجموعهای از سخنان و تعبیرهای عارفان از آگاهیها، دریافتهای شهودی و حالات خود درباره جهان هستی است. عرفان نظری همانند فلسفه الهی، به تفسیر و گزارش حقیقت جهان و انسان پرداخته و برای خود مبادی و اصول ویژهای دارد که آن بر پایه ذوق، اشراق، کشف و شهود بناشده است، درحالیکه فلسفه در استدلال و مبادی تکیهبر مبادی و اصول عقلانی دارد.
درباره تبیین موضوع عرفان نظری قونوی میگوید: «موضوعه الخصیص به وجود الحق سبحانه»[۲۶۷]: وجود اختصاصی عرفان نظری وجود خداوند است.
درواقع مهمترین و مبناییترین مسئله در عرفان اسلامی نگاه خاص عارفان به خدای متعال است که از آن به وحدت وجود و وحدت شخصیه وجود سخن میگویند. همانا تقریر و شرح مسئله توحید، آنگونه که عارفان به آن گرایش یافتهاند و محققان به آن اشارهکردهاند، از مسائل پیچیده و مشکل است که ذهن و فکر عالمان اهل کلام و اهل جدل به آن نمیرسد و افکار و اذهان اهل فضل و اهل بحث از حکیمان مشائی آن را درک نکردهاند.[۲۶۸]
نورسی با احاطه کاملی که به مبادی و اصول عرفانی دارد، ضمن بهرهگیری از آرای بزرگان عرفان همانند ابن عربی، مولوی، جنید، بایزید بسطامی، غزالی، گیلانی، احمد سر هندی (امام ربانی) و دیگران از آنها به بزرگی و نیکی یاد میکند.
نورسی در رسائل النور بحث عرفان نظری و عرفان عملی، به خصوص وحدت وجود و وحدت شهود را مطرح و به مقایسه آنها با طریقت قرآنی خود موسوم به طریقت نوری کرده است. او طریقت خود را بزرگراه و شاهراه نامیده است و بر این باور است همانطور که قرآن کریم، هستی را با روشنی کامل از نابودی جدا کرده، طریقت نوری هم با روش قرآنی، هستی را نشانههایی برای تجلیات اسمای حسنی الهی میبیند که آنها آینههایی هستند که تجلیات را منعکس میکنند. نورسی به کائنات و هستی در «معنای حرفی» مینگرد و از «معنای اسمی» جدا میکند و هستی را خدمت کار و مسخر تجلیات اسما میداند و بدین ترتیب انسان را از غفلت نجات میدهد و به حضور دائمی میرساند.[۲۶۹] بدین ترتیب لزومی به نابودی یا محصور کردن کائنات نمیبیند. برای شناسایی کامل سخنان وی، به توضیح دیدگاه وی درباره وحدت وجود، وحدت شهود، آسیبشناسی هر یک و ضررهای وحدت وجود برای عوام میپردازیم.
۳-۲-۱ وحدت وجود
نورسی در تمامی آثار خود به بحث وحدت وجود و ضمن آن انتقاد از نظریه وحدت وجود ابن عربی، توجه نشان داده است. علت انتقاد وی از یکجهت، دفاع از تصوف ملتزم به کتاب و سنت و از جهت دیگر، اعتراف به ارزش عقل و علم است؛ زیرا معتقد است که تصوف آن نیست که حکم عقل را رد و از عمل شرع عبور کند و در عشق، شادی، شوق و جز اینها غرق شود؛ یا از فلسفههای بیگانه تأثیر بپذیرد، همانگونه که برای ابن عربی اتفاق افتاد. نورسی با احترام بسیاری که به ابن عربی دارد و او را شیخ اکبر، قطب ربانی و عارف بالله مینامد، اما اینها مانع از انتقاد نظریه وحدت وجود نمیشود و ابن عربی را تحت تأثیر فلسفههای خارج از اسلام میداند.
در نقد وحدت وجودیها و خطاهای آنها میگوید: کشف و دیدگاه وحدت وجودیها به جهان، مثل آینه و ظرفی است و موجود مثالی در آینه و از جهت منعکس شدن صورت آن شیء در آینه، مثل و عین خودش است. اینها بدون اینکه بهمراتب دیگری فکر کند «لا موجود الا هو»، میگویند؛ بنابراین خطای آنها به حدی است که قاعده اساسی معروف یعنی «حقایق الاشیاء ثابته» را انکار میکنند.[۲۷۰] درصورتیکه اهل حقیقت بهوسیله وراثت نبوی و صراحت آیات روشن قرآن کریم نقشهای موجود در آینه را به قدرت و اراده خداوند میبینند و تمام موجودات را از او میدانند. او کسی است که ایجاد میکند، هر موجودی از اوست، جز او موجودی نیست و اشیای همه دارای وجود است، اما وجودی تا حدودی ثابت که گرچه آنیک وجود ضعیف است که گویی به نسبت خدای بلندمرتبه که موجودی توانا ازلی بااراده و قدرت ایجاد است، وهمی و خیالی است.[۲۷۱] این نظریه ابن عربی بهجایی رسید که وی درنهایت موجودات را انکار کرد، اما قرآن، دستوری به عدم و نیستی هستی و موجودات نمیدهد و برای آنها یک وجود حادثی غیر از واجبالوجود، قائل است.[۲۷۲] پس میتوان گفت: هستی تجلیهایی برای اسمای حسنی الهی و قدرت الهی ازلی هستند و خداوند به این شکل هستی را از بیهودگی نجات میدهد، لذا هر شیء در وجود، آینهای برای معرفت خداوند سبحان و پنجرهای به سمت معرفت خالق است.[۲۷۳]
نورسی برخلاف ابن عربی که مسئله وحدت وجود را بالاترین مرتبه ایمانی میداند، نهتنها آن را بالاترین نمیداند، بلکه آن را مسلک اهل سکر، اهل استغراق، اصحاب شوق و عشق میداند؛ و میگوید: برخی از متصوفه مثل ابن عربی از فرط عشق و استغراق خود، در وجود چیزی جز خدا نمیبینند و وجود موجودات حادث را انکار میکنند و به این خاطر عقلهای خود را با پرده عشق پوشانده و تصویر حقیقت واقعی را نمیبینند.[۲۷۴] یک گروه از اولیای بزرگوار از اهل عشق در مسلک خود پیرو ابن عربی شدند.[۲۷۵] ازآنجاکه آنها سکر را عشق تصور میکنند و مشرب خود را بر اساس شوق، اشتیاق، بقا، لقا و وصول میدانند، درواقع آن، یک مشرب حالی است که به ذوق میرسد؛ بنابراین برای خلاص شدن از جدایی وحشتناک، به مسئله وحدت وجود پناه میبرند»[۲۷۶]
۳-۲-۲ وحدت شهود
نورسی در عرفان نظری بیشتر علاقهمند وحدت شهود است. وی در این زمینه به آثار شیخ احمد سر هندی، توجه ویژهای دارد. نورسی در پاسخ به سؤالی درباره وحدت شهود و وحدت وجود، مشرب وحدت وجود را ناقص دانسته و میگوید: عارف هنگامیکه به شهود میرسد و وارد استغراق کلی میشود، به وحدت وجود حالی دست پیداکرده که اگرچه نوعی از کمال است؛ اما به کمال واقعی نرسیده است. عارف در این زمان به شهود «همه اوست» یعنی به «لا موجود الا هو» رسیده، ولی درست «همه از اوست» یعنی «لا موجود الا منه» است، زیرا امکان ندارد حادث مثل ذات باریتعالی قدیم باشد.[۲۷۷]
وی در کتاب الکلمات مینویسد: «إن أهل “وحده الوجود ” توهموا الکائنات عدماً، فقالوا: ” لا موجود إلاّ هو ” لأجل الوصول إلی الاطمئنان والحضور القلبی. وکذا أهل “وحده الشهود “، حیث سجنوا الکائنات فی سجن النسیان، فقالوا: “لا مشهود إلاّ هو ” للوصول إلی الاطمئنان القلبی»: وحدت وجودیها خیال میکنند کائنات عدم و نیستی است تا به حضور قلبی برسند اما وحدت شهودیها کائنات را در زندان نسیان، محبوس میکنند و میگویند: «لا مشهود الا هو» تا به حضور قلبی برسند و این صحیح است.[۲۷۸] وی در کتاب مکتوبات در جواب سؤالی مبنی بر اینکه چرا وحدت وجود نزد صحابه، اصحاب کسا (آل عبا)، تابعین و ائمه اربعه دیده نمیشود؟[۲۷۹] مینویسد: «أما وحده الوجود فهی مشرب ونزعه وحال وهی مرتبه ناقصه، ولکن لکونها مشرّبه بلذه وجدانیه ونشوه روحیه فان معظم الذین یحملونها أو یدخلون الیها لا یرغبون فی مغادرتها فیبقون فیها، ظانین أنها هی المرتبه الأخیره آلتی لا تسمو فوقها مرتبه ولا یطالها أفق»: وحدت وجود مشربی حالی اما ناقص است و چون لذت وجدانی دارد، بیشتر کسانی که به آن وارد میشوند، علاقهای به خروج از آن ندارند و در آن مرتبه باقیمانده و خیال کردهاند این آخرین مرتبه است. سپس میگوید: «لذلک فان صاحب هذا المشرب، ان کان ذا روح متجرده من الماده ومن وسائلها ومزقت ستار الأسباب وتحررت من قیودها ونالت شهوداً فی لجه الاستغراق الکلی، فان مثل هذا الشخص قد یصل الی وحده وجود حالی لا علمی، ناشئه من وحده شهود ولیس من وحده الوجود، فتحقق لصاحبها کمالاً ومقاماً خاصاً به بل قد توصله الی انکار وجود الکون عند ترکیز انتباهه فی وجود الله…»: حال اگر این فرد روح مجردی داشته باشد و به شهود برسد، به وحدت وجودحالی (نه علمی) رسیده که ناشی از وحدت شهود است. گاهی هم با انکار وجود هستی، فقط وجود خدا را میبیند و اگر صاحب این مشرب ماده فرورفته باشد، گاهی ادعای وحدت وجود او به انکار خدا میرسد؛ اما صراط مستقیم راه اصفیا است که قاعده کلی نزد آنها، ثابت بودن حقایق اشیا است و علاقه خداوند به موجودات، علاقه خالق به مخلوق خود است. پس موجودات وهم و خیال نیستند، بلکه اشیائی ظاهر از آثار الهی هستند؛ بنابراین گفته آنها که “همه اوست ” یا ” لا موجود الا هو” درست نیست و بلکه درست این است که “همه از اوست ” یا “لا موجود الا منه “[۲۸۰] اصفیا با گفتن: «انّ حقایق الاشیا ثابته» اقرار دارند که اسمای الهی تجلیات حقیقی و تمام اشیا وجود عرضی دارند و هیچوقت وهم و خیال نیست و این صراط مستقیم بلکه صراط ولایت کبری یا همان طریق صحابه، اصفیا، تابعین و ائمه اهلبیت (ع) است.[۲۸۱] سرانجام نورسی درباره برتری وحدت شهود نسبت به وحدت وجود میگوید: «اما وحده الشهود فلا ضرر فیها و هی مشرب عالٍ لاهل الصحو.»[۲۸۲]: اما وحدت شهود در آن زیانی نیست و مشرب و مسلک عالی برای اهل صحو و بیداری است.
۳-۲-۳ نقد ابن عربی و نظریه وحدت وجود وی
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 09:12:00 ب.ظ ]
|